فصل چهارم : تبعید امام و انزوای انقلابیون

ماجرای لیله الضرب

‏در همین روزها، یعنی پس از تبعید امام به ترکیه، حجت الاسلام والمسلمین ‏‏سید ‏‎ ‎‏حسین اثنی‌عشری‏‏، یکی از روحانیون شهر ری فوت کرد. به همین مناسبت مجلس ‏‎ ‎‏ختمی از طرف آقای شریعتمداری در مسجد اعظم قم، پس از نماز مغرب و عشا‏‎ ‎‏برگزار شد. از آن‌جا که طلاب از هر تجمعی، هر چند کوچک به سود مبارزه بیش‌ترین ‏‎ ‎‏بهره‌برداری را داشتند، تصمیم گرفتیم که در این مجلس ختم شرکت کرده، و برنامه‌ای ‏‎ ‎‏مخصوص خود داشته باشیم.‏

‏صاحب مجلس آقای شریعتمداری بود. آقای ‏‏شیخغلامرضا زنجانی‏‏، مسئول ‏‎ ‎‏تام‌الاختیار دفتر و منزل ـ که همه جا در رکاب آقای شریعتمداری بود ـ حضور داشت. ‏‎ ‎‏سرانجام در ساعت مقرر مجلس شروع شد، و آقایی هم یک منبر بسیار معمولی رفت و ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 141
‏بعد هم مجلس ختم تمام شد. از آن پس شمار زیادی طلبه جوان، از جمله خودم، به ‏‎ ‎‏همراه آقای مهدی کروبی، زیر گنبد مسجد اعظم اجتماع کرده و طبق روال ‏‎ ‎‏همیشگی‌مان، باید برنامه شعار بر ضد حکومت، و به سود آیت‌الله خمینی می‌دادیم. ‏‎ ‎‏آقای شریعتمداری بلند شد، چون مجلس ختم به نام ایشان بود، طبعا شعارها باید ‏‎ ‎‏درباره ایشان باشد. اما ناگهان طلبه جوانی، به نام شیخ ‏‏محمد حسن جهانتاب‏‏ با صدای ‏‎ ‎‏بلند گفت: «برای سلامتی حضرت آیت‌الله العظمی خمینی صلوات». ما که بی‌صبرانه ‏‎ ‎‏منتظر چنین لحظه‌ای بودیم، مثل فنر فشرده‌ای از جا پریدیم و صدای صلوات‌مان گنبد ‏‎ ‎‏مسجد اعظم را به لرزه انداخت. در این گیرودار، آقای شیخ غلامرضا زنجانی یک مرتبه ‏‎ ‎‏فریاد کشید: «بزنید توی دهن این آقا، که برای آیت‌الله خمینی صلوات فرستاد». سپس ‏‎ ‎‏یکی از طلاب حاضر، هم به خودش جرات داد و سیلی محکمی به صورت آقای ‏‎ ‎‏جهانتاب زد. آقای مهدی کروبی از آن دسته طلابی بود، که شور عجیبی داشت. ایشان ‏‎ ‎‏چون در آن جمع چند سانتی از دیگران بلند قدتر بود، با دیدن این صحنه، با صدای ‏‎ ‎‏رسا و بلند چنین فریاد زد: «بزنید، ما مظلوم هستیم، به جرم دوستی با خمینی بزنید ما‏‎ ‎‏را، امروز برای خمینی صلوات فرستادن جرم است، ما به طرفداری از خمینی کتک ‏‎ ‎‏می‌خوریم، ‌ای دنیا بدانید ما به جرم دوستی با خمینی داریم کتک می‌خوریم. ‌ای ‏‏پیغمبر ‏‎ ‎‏اسلام‏‏ به داد ما برس! شعار برای خمینی دادن، کتک خوردن دارد. ‌ای ‏‏امام زمان‏‏ کجایی ‏‎ ‎‏که به فریاد برسی؟ یا امام زمان! یا ا‏‏مام صادق‏‏!».‏

‏سپس دسته‌ای از بستگان آقای اثنی‌عشری، و کسانی که از تهران و قم آمده بودند، ‏‎ ‎‏گرد هم آمدند و مجلس ختم به هم خورد. برخی اطرافیان آقای شریعتمداری، به طرف ‏‎ ‎‏آقای مهدی کروبی دویدند، تا او را ساکت کنند. آقای کروبی هم با دو دست آنان را‏‎ ‎‏کنار زد و فریادش را بلندتر کرد: «ای دنیا ما مظلومیم! خمینی امروز مظلوم است! ‏‎ ‎‏طرفداران خمینی مظلومند!».‏

‏ما دیدیم که نه بیان آقای کروبی را داریم، و نه صدای رسای ایشان را، از این رو ‏‎ ‎‏تصمیم گرفتیم که بلندگوی رسا ـ آقای مهدی کروبی ـ را گرفته، و از ایشان محافظت ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 142
‏کنیم، تا فریادش را به گوش همگان برساند. باور ما این بود که این فریاد، فریاد ‏‏ابوذر‏‎ ‎‏بود در کوچه‌های کوفه.‏

‏به صدای آقای کروبی، خدا برکت بدهد که بی‌وقفه در فضا طنین‌انداز بود. بعدها‏‎ ‎‏یکی از آقایان می‌گفت: من صدای آقای کروبی در آن شب در میان آن همه جمعیت ‏‎ ‎‏زائر تهرانی و قمی را، به «‏ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین‏» تشبیه کردم. ‏‎ ‎‏آقای مهدی کروبی از زیر گنبد وارد ایوان مسجد شد و به درب آهنی ورودی تکیه ‏‎ ‎‏کرد. بدین‌سان جای ایشان کمی امن شد. یک پایش را هم روی درب آهنی گذاشت، و ‏‎ ‎‏کمی بالاتر رفت. در این حال که عمامه از سر او افتاده بود، چنان فریاد زد که صدایش ‏‎ ‎‏تا نزدیکی حوض مسجد اعظم رفت.‏

‏اگرچه ما کتک مفصلی از اطرافیان آقای شریعتمداری خوردیم، اما این جریان در ‏‎ ‎‏نهایت اثر مطلوبی داشت؛ هم از جهت یاد و نام حضرت آیت‌الله خمینی، و هم از ‏‎ ‎‏جهت این که در شرایط آن روز، بردن نام خمینی مشکل بود.‏

‏آقای مهدی کروبی، به راحتی شاید ده‌ها بار نام امام را بر زبان آورد.‏

‏در این جریان، نام حجت‌الاسلام مهدی کروبی، به عنوان یکی از مضروبین بر سر ‏‎ ‎‏زبان‌ها افتاد. این واقعه با عنوان «‏لیلهالضرب‏» نقش تعیین کننده‌ای در جدایی هواداران ‏‎ ‎‏نهضت، از آیت‌الله شریعتمداری داشت.‏

‏سرانجام پس از درگیری شدید میان هواداران راه امام و طرفداران آقای ‏‎ ‎‏شریعتمداری، چند تن از مدرسین حوزه، محترمانه پیش آمدند و آقای کروبی را آرام ‏‎ ‎‏کردند. طلابی که در مسجد اعظم تجمع داشتند، به همراه جمعیت به عنوان شکایت از ‏‎ ‎‏شیخ غلامرضا زنجانی ـ مسئول دفتر و بیت آقای شریعتمداری ـ به طرف منزل آقای ‏‎ ‎‏شریعتمداری حرکت کردند. بیرون از مسجد اعظم هم آقای شیخ مهدی کروبی، چند ‏‎ ‎‏شعار دیگر برای مظلومیت آیت‌الله خمینی سر داد.‏

‏در این میانه گروهی گفتند که شعار ندهید، مبادا ساواک حساس شود. از این رو ‏‎ ‎‏جمعیت در سکوت راه افتاده و دسته جمعی به طرف منزل آقای شریعتمداری رفتیم. ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 143
‏طلاب در منزل آقای شریعتمداری اجتماع کردند. دسته‌ای در حال‌ گریه، و دسته‌ای ‏‎ ‎‏شکواییه سر دادند، دسته‌ای هم شعارهای تند برای آقای خمینی می‌دادند.‏

‏شخصی آمد و گفت: «آقایان تشریف ببرید و صبح بیایید، چون الان زمان مطالعه آقا‏‎ ‎‏است». ما مجبور شدیم که برگردیم. در راه برگشت قرار گذاشتیم که همگی فردا صبح ‏‎ ‎‏ساعت 9 در مدرسه فیضیه جمع شویم. همان شب یک گروه از خواص به منظور ‏‎ ‎‏برنامه‌ریزی فردا، به منزل آقای کروبی رفته و موضوع مورد بحث قرار گرفت و سپس ‏‎ ‎‏برنامه‌ریزی شد.‏

‏فردا صبح ما طلبه‌ها در مدرسه فیضیه، کنار حوض گرد آمدیم. از ترس ساواک ـ که ‏‎ ‎‏اگر شعاری داده شود، ممکن است مزاحمتی ایجاد کند ـ بسیار آرام و ساکت حرکت ‏‎ ‎‏کردیم. فقط داخل مدرسه چند شعار و صلوات داده شد، و بعد گفته شد که آقایان در ‏‎ ‎‏فاصله منزل آقای شریعتمداری و مدرسه فیضیه چیزی نگویند. از این رو به آرامی وارد ‏‎ ‎‏منزل آقای شریعتمداری شدیم.‏

‏جمعیت بسیار بود، هم حیاط پر شده بود، و هم مقداری از جمعیت در بیرون از ‏‎ ‎‏منزل به چشم می‌خوردند. آقای ‏‏آذری قمی‏‏ و آقای ‏‏محمدرضا یاسینی‏‏ ـ که بعدها از ‏‎ ‎‏بزرگان و منبریان سرشناس تهران شد ـ در آن‌جا حضور داشتند.‏

‏آن‌گاه شخصی آمد و گفت: اگر مطلبی دارید بفرمایید. به محض این که صحبت این ‏‎ ‎‏آقا تمام شد، فریاد طلاب بلند شد، که خود آقا باید تشریف بیاورد. از شواهد امر چنین ‏‎ ‎‏برامد، که آقای شریعتمداری قصد ندارد در جمع حاضر شود. از این رو اطرافیان ایشان ‏‎ ‎‏تلاش کردند که ما هر صحبتی داریم مطرح کنیم. هیچ کس نپذیرفت و همه خواهان ‏‎ ‎‏آمدن خود آقای شریعتمداری بودند.‏

‏بالاخره آقای شریعتمداری مجبور شد که تشریف بیاورد. لحظه ورود آقای ‏‎ ‎‏شریعتمداری، تا چند دقیقه، دیدنی؛ جالب و زیبا بود. چون وقتی او وارد شد، فریاد ‏‎ ‎‏گریه و شیون به قدری بالا رفت، که حوالی منزل آقای شریعتمداری تا کوچه آقازاده و ‏‎ ‎‏شاید خیابان صفاییه به لرزه درآمد. صحنه جالب‌تر این که، نیمی از طلاب حاضر فریاد ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 144
‏سر دادند که: «ما مظلوم واقع شدیم! خمینی و طرفداران خمینی مظلومند! ما را کتک ‏‎ ‎‏زدند! به دستور اطرافیان شما کتک خوردیم! آقای شریعتمداری ما مستقیم از ناحیه شما‏‎ ‎‏کتک خوردیم؛ چون شیخ غلامرضا مسئول امور بیت شماست. ما در لوای شما کتک ‏‎ ‎‏خوردیم».‏

‏سرانجام آقای شیخ مهدی کروبی، آقای سید محمدرضا یاسینی و آقای شیخ ‏‏احمد ‏‎ ‎‏آذری قمی‏‏، طلاب را دعوت به آرامش کردند. مقداری طول کشید، تا آهسته آهسته ‏‎ ‎‏گریه و شعار قطع شود. سخن‌گوی ما آقای آذری قمی، یا آقای یاسینی بودند. آنان ‏‎ ‎‏ماجرای شب گذشته را تعریف کردند. آنان گفتند که ما اگر به منزل شما پناه نیاوریم، ‏‎ ‎‏پس به کجا برویم؟ سخن ما این است که آقای شیخ غلامرضا زنجانی، لیاقت ‏‎ ‎‏عهده‌داری مسئولیت امور بیت یک مرجع را نداشته و در شان و منزلت شما نیست. ‏‎ ‎‏چنین فردی نباید مسئول امور بیت شما باشد. او باید برای این کار تنبیه شود. مضمون ‏‎ ‎‏تمام صحبت‌های آقای شریعتمداری در ذهنم نیست. اما آنچه به خاطر دارم، این است ‏‎ ‎‏که آقای شریعتمداری گفتند: «من گفته‌ام در حال حاضر آقای شیخ غلامرضا چند روزی ‏‎ ‎‏نباشد، تا این که مجرم بودن او برای من اثبات شود بعد تصمیم نهایی را خواهم ‏‎ ‎‏گرفت».‏

‏مجلس با شعار و صلوات برای آیت‌الله خمینی پایان پذیرفت. طلاب از منزل آقای ‏‎ ‎‏شریعتمداری بیرون آمدند. در مسیر برگشت، آقای کروبی و یاسینی و آذری قمی و ‏‎ ‎‏دسته‌ای دیگر گفتند: «آیا موثر است که روزهای بعد هم به منزل آقای شریعتمداری ‏‎ ‎‏برویم؟» سرانجام به این نتیجه رسیدند که این رفت و آمدها کمترین تاثیری ندارد، چون ‏‎ ‎‏به قول آقای یاسینی، اگر تاثیر داشت، شهادت دادن همان جمعیت انبوه کافی بود. از ‏‎ ‎‏این رو اگر در آینده، ده نفر، ده نفر که هیچ؛ حتی اگر صد نفر، صد نفر هم بروند، موثر ‏‎ ‎‏واقع نخواهد شد.‏

‏چنین شد که دیگر کسی به خانه آقای شریعتمداری نرفت، و شیخ غلامرضا‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 145
‏زنجانی، پس از چند روز که گذشت، همچنان مسئول امور دفتر و منزل ایشان بوده و ‏‎ ‎‏به کارش ادامه داد.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 146