فصل چهارم : تبعید امام و انزوای انقلابیون

جشن نیمه شعبان

‏مجلس دیگر، که پس از این ماجرا در پیش داشتیم، جشن تولد ‏‏امام زمان‏‏(عج) در ‏‎ ‎‏مسجد اعظم بود. طلاب برای این که سنگ تمام بگذارند، از پیش اعلامیه‌ای مبنی بر ‏‎ ‎‏این که، جشن باشکوهی در مسجد اعظم برقرار است، چاپ کرده و در بازار و ‏‎ ‎‏خیابان‌های قم پخش شد. زیرا مردم قم پشتوانه خوبی در دوران انقلاب و مبارزه برای ‏‎ ‎‏طلاب بودند. شبی در منزل آقای کروبی، همراه آقای قرشی و حیدر جعفری و دوستان ‏‎ ‎‏دیگر، متن تراکت‌ها را تنظیم کردیم. سپس آن‌ها را چاپ و دسته‌بندی کرده، و برای ‏‎ ‎‏سهولت کار، دور آن نخ سبک کوتاه بسته، و شب پیش از جشن نیمه شعبان، در مدرسه ‏‎ ‎‏خان، در حجره آقای قرشی بین طلاب تقسیم کردیم.‏

‏روز جشن میلاد ‏‏حضرت حجت‏‏(عج) جمعیت زیادی آمده بودند، طوری که غیر از ‏‎ ‎‏شبستان، حیاط مسجد اعظم از جمعیت موج می‌زد. نخست مداحان مداحی کردند، و ‏‎ ‎‏بعد آقایی منبر رفت. از آغاز مجلس، لحظه به لحظه برای آیت‌الله خمینی شعار داده ‏‎ ‎‏می‌شد. پایان جشن هم، زمان پخش تراکت بود. ناگهان تمام فضای صحن مسجد اعظم، ‏‎ ‎‏و شبستانی ـ که طرف حرم حضرت معصومه علیها السلام بود ـ غرق تراکت شد. هر فرد شمار زیادی از این تراکت‌ها را برای توزیع در مرحله بعدی جمع کرد.‏

‏بعدها از دوستان شنیدیم که فردای آن روز در سراسر قم تراکت پخش شده بود. در ‏‎ ‎‏آن جشن، طلاب هرچه خواستند بر ضد دولت، و برای سلامتی آیت‌الله خمینی شعار و ‏‎ ‎‏صلوات سر دادند. از اقدام‌های دیگر، آوردن تصویری از آیت‌الله خمینی به مجلس بود. ‏‎ ‎‏این کار به وسیله دو تن از سادات درشت اندام ـ که با ابهت تصویر را وارد مجلس ‏‎ ‎‏کردند و روی منبر گذاشتند ـ صورت گرفت. گفتنی است که آنان تا پایان مجلس به ‏‎ ‎‏احترام امام کنار تصویر معظم‌له ایستادند.‏


کتابدر وادی عشقصفحه 146
‏یادم می‌آید؛ هنگامی که تصویر حضرت امام وارد مجلس شد، جمعیت ناگهان از جا‏‎ ‎‏کنده شد، و آن‌گاه صلوات پشت صلوات بود، که برای سلامتی آقای خمینی داده ‏‎ ‎‏می‌شد. عکس ایشان روی منبر مسجد اعظم قرار داشت.‏

‏ساواک، نسبت به این جشن حساسیت پیدا کرده و مدت‌ها به دنبال دستگیری ‏‎ ‎‏متصدیان آن بود. جالب این که به برکت وجود آقا امام زمان(عج)، پس از برگزاری ‏‎ ‎‏جشن به این باشکوهی، و با آن برنامه گسترده‌ای که در پخش تراکت و عکس داشتیم، ‏‎ ‎‏حتی یک تن هم دستگیر نشد.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 147