فصل پنجم : تبعید امام به نجف

استقبال عشایر از حاج آقا مصطفی

‏روستای «‏‏چفل‏‏» یا «‏‏ذوالکفل‏‏» ـ که در قرآن نام یکی از پیغمبران بوده و در آن‌جا مدفون ‏‎ ‎‏است ـ بیش از روستاهای دیگر اظهار ارادت داشتند. یک بار پیش از ورود به چفل، ‏‎ ‎‏متوجه دسته‌ای عرب حدود بیست نفر شدیم، که به سمت ما در حرکت هستند. با خود ‏‎ ‎‏گفتیم آنان چه کسانی هستند. اگر آنان قصد زیارت کربلا دارند، چرا خلاف مسیر ‏‎ ‎‏حرکت می‌کنند، و اگر مقصد دیگری دارند، بیابان یک سر خشک و بی‌آب و علف ‏‎ ‎‏است. نزدیک‌تر که آمدند، متوجه شدیم که پیشاپیش، خبر رسیدن حاج آقا مصطفی را‏‎ ‎‏شنیدند. این افراد در واقع برای استقبال از حاج آقا مصطفی خمینی آمده بودند.‏

‏استقبال گروهی از شیوخ و بزرگان آن منطقه برای من بسیار جالب بود. در واقع با‏‎ ‎‏چشم بصیرت، باید محبت و عشق به خمینی را دید. حضرت امام خمینی، با این که از ‏‎ ‎‏وطن تبعید گشته و در غربت به سر می‌بردند، آوازه‌اش روز به روز جهانی‌تر شده بود. ‏‎ ‎‏به راستی دشمن از تبعید ایشان ـ به حول و قوه الهی ـ چه نتیجه‌ای عایدش شد؟ وسط ‏‎ ‎‏بیابان در مسیر راه نجف ـ کربلا، به محض این که آنان باخبر شدند، که فرزند مرجع ‏‎ ‎‏تقلیدشان از آن‌جا عبور خواهد کرد، این گونه مشتاقانه برای دیدنش آمدند.‏

‏به طور طبیعی انتظار می‌رفت، که بیشتر توجه و علاقه مردم روستاها، متوجه آقای ‏‎ ‎‏حکیم یا آقای خویی باشد، که سال‌ها پیش از امام خمینی، پیشینه حضور در عراق ‏‎ ‎‏داشتند. از دیدن این صحنه‌ها غرق لذت و شادی بودم. آنان‌که به استقبال آمده بودند، ‏‎ ‎‏همه دست حاج آقا مصطفی را بوسیده و با همراهان ایشان احوالپرسی کرده و آن‌گاه ‏‎ ‎‏پشت سر حاج آقا مصطفی راه افتادند. ایشان در جلو و ما هم به دنبال، در مراسم ‏‎ ‎‏استقبال خاصی وارد حسینیه چفل شده و پذیرایی بزرگی از ما صورت گرفت. با این که ‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی گفت: «قصد نداریم شب را در چفل بمانیم»، اما آنان با اصرار گفتند: ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 184
‏شما باید شب را در چفل بمانید، تا ما اجر خدمت کردن به زائران مرقد امام حسین علیه السلام را ببریم. در مقابل اصرار صمیمانه و عاشقانه آنان، ناگزیر شب را در چفل ماندیم.‏

‏در حسینیه چفل، جمعیت زیادی از اهالی، به زیارت حاج آقا مصطفی آمدند. در ‏‎ ‎‏میان آنان، یکی از منبری‌های معروف عراق به چشم می‌خورد، که آن شب در چفل بود. ‏‎ ‎‏ایشان یک منبر بسیار عالی رفت. پس از او سیدی یک منبر عربی رفت، و شوری در ‏‎ ‎‏حاضران به پا شد. فردای آن روز، صبحانه را خدمت آقایان در ذوالکفل خورده و ‏‎ ‎‏بی‌درنگ حرکت کردیم. مشایعت اهالی چفل، دیدنی‌تر از استقبال‌شان بود. آنان از چفل ‏‎ ‎‏به دنبال ما راه افتادند، و مسافت زیادی با ما همراهی کردند. ضمن تشکر و ‏‎ ‎‏سپاس‌گزاری و خواهش حاج آقا مصطفی، آقایان حلیمی و رضوانی، و اصرار دیگران، ‏‎ ‎‏مشایعت کنندگان به سمت چفل بازگشتند.‏

‏ارادت عراقی‌ها به زائران امام حسین به ویژه، نسبت به آقای خمینی، و احترام به حاج ‏‎ ‎‏آقا مصطفی قابل توجه و تقدیر بود. آنان در حقیقت به تمامی زائران ‏‏اباعبداللّه علیه السلام‏‏ عرض ادب داشتند، تا جایی که بعضی‌ها، مثلا برای کاروانی از زائران امام حسین علیه السلام گوسفند قربانی کرده و آبگوشت می‌پزند. من در سفرهایی که داشتم، نمونه‌هایی از خلوص این مردم را دیدم. گاهی کنار جاده، جایی که حتی آبادی نبود، و روستای آنان تا جاده عمومی، شاید یک یا دو کیلومتر فاصله داشت، ساکنان روستاها آمده و یک منبع دوغ مشک می‌آوردند. کنار آن، تخته‌ای به چشم می‌خورد که روی آن بسته‌ای نان با مقداری پنیر برای زائران پیاده و خسته و گرسنه گذاشته بودند. برخی از آنان به پیشواز آمده، در مسیر راه اسپند دود می‌کردند. گاهی زنان روستایی، با وجود دوری راه، شیرینی نذری آورده و میان کاروانیان پخش می‌کردند. نذر قربانی کردن گوسفند، مقابل کاروان‌ها بسیار مرسوم بود.‏

‏یادم است، که در یکی از این سفرها، زن و مردی با الاغ خود به سمت جاده آمده، ‏‎ ‎‏و با اصرار زیاد ما را به منزل فقیرانه و محقرانه خود ـ که یک دنیا خلوص و ارادت ‏‎ ‎‏نسبت به امام حسین علیه السلام داشت ـ بردند. با این که هوا قدری سرد بود، اتاق نشیمن ‏‎ ‎‏خود را به ما دادند. صبح وقتی هوا روشن شد و برای وضو و نماز بیرون آمدیم، متوجه ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 185
‏شدیم که پیرزن و پیرمرد در گوشه‌ای از حیاط، در سوز و سرما خوابیده‌اند و در ‏‎ ‎‏حقیقت ایثار کرده‌اند.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 186