فصل پنجم : تبعید امام به نجف

رفت و آمد به بغداد

‏درباره ماموریتم با آقای دکتر صادقی، حاج آقا مصطفی خمینی و آیت‌الله آقای سید ‏‎ ‎‏محمد شیرازی، و نیز برخی دوستان مشورت کردیم، که چگونه نامه یاد شده را به ‏‎ ‎‏دست عبدالسلام عارف ـ رئیس جمهور عراق ـ برسانیم؟ نظر آقایان این بود که خود با‏‎ ‎‏وی دیدار کرده و نامه را بی‌واسطه به دست او بدهم. آقای دکتر صادقی، طلبه سیدی را‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 191
‏ـ که به زبان عربی آشنا بود و مناطق و خیابان‌های شهر بغداد را به خوبی می‌شناخت ـ ‏‎ ‎‏همراه می‌کرد تا راهنمای ما باشد؛ زیرا نه من، و نه آقای املایی، زبان عربی محلی را‏‎ ‎‏بلد نبودیم و از طرفی با شهر بغداد هم چندان آشنایی نداشتیم.‏

‏چند روز به طور مرتب بین نجف و بغداد، رفت و آمد کردیم، تلاشمان به جایی ‏‎ ‎‏نرسید. در همان روزها اعلام شد، که آقای عارف طی سفر رسمی به نجف می‌آید. خبر ‏‎ ‎‏خوشحال کننده‌ای بود، چون حتما ایشان با مراجع حوزه علمیه نجف دیداری خواهد ‏‎ ‎‏داشت، ما نیز از این فرصت می‌توانیم بهره گرفته و نامه را به دست ایشان برسانیم.‏

‏هنگام ورود ‏‏عبدالسلام عارف‏‏ به نجف، بچه‌های دبستانی و دبیرستانی را دیدم، که ‏‎ ‎‏دسته گل به دست گرفته و شعار «عارف ـ ناصر، ناصر ـ عارف» می‌دهند. فهمیدم که ‏‎ ‎‏جمال عبدالناصر‏‏ ـ رئیس جمهور مصر ـ در میان مردم عراق محبوبیت داشته و روابط ‏‎ ‎‏مصر و عراق نیز حسنه است. عارف به نجف آمد، و متاسفانه او دیداری با مراجع ‏‎ ‎‏نداشت، بدین گونه باز در تلاش خود ناکام ماندیم.‏

‏با مشورت دوستان قرار شد، که از طریق دفتر وی اقدام بکنیم. یک روز در بغداد، ‏‎ ‎‏به دفتر عبدالسلام عارف رفتم، مسئول دفتر ریاست جمهوری، پس از سوال و ‏‎ ‎‏جواب‌های بسیاری که داشت، نشانی سکونت ما در قم و نجف را ثبت کرد، سپس از ‏‎ ‎‏ما پرسید که در نجف با چه کسانی ارتباط دارم. سرانجام نامه را از من تحویل گرفت و ‏‎ ‎‏قول داد که به دست عارف برساند. من از این که ماموریتم را انجام دادم، و در عراق و ‏‎ ‎‏نجف کاری ندارم، شادمانه به ایران بازگشتم، تا نتیجه سفر و ماموریتم را به آقایان ‏‎ ‎‏منتظری و ربانی ارائه بدهم. این سفر در اسفندماه 1345 انجام گرفت، و کمتر از یک ‏‎ ‎‏ماه به درازا کشید.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 192