فصل ششم : دوران اسارت و زندان

سالگرد 28 مرداد در زندان

‏از جمله خاطره‌هایی که یادکرد آن خالی از لطف نیست، سالگرد کودتای 28 مرداد ‏‎ ‎‏است. 28 مرداد 46 بود، ماموران داخل زندان، درصدد برگزاری مراسم سالگرد کودتا و ‏‎ ‎‏جشن سقوط دولت دکتر مصدق و بازگشت شاه بودند.‏

‏یک روز صبح دیدم که آقایان سرگرم تخلیه یک وانت‌بار از هندوانه، بیسکویت و ‏‎ ‎‏شیرینی و این‌ گونه چیزها هستند. سپس سراغ زندانی‌ها آمدند و به هر کدام یک بسته ‏‎ ‎‏دستمال کاغذی، یک هندوانه بزرگ، یک جعبه بیسکویت و یک جعبه دیگر ـ که ظاهراً ‏‎ ‎‏شیرینی بود ـ و کارتی که عکس شاه روی آن به چشم می‌خورد، دادند.‏

‏آن روزها آیت الله منتظری، برنامه روزانه‌شان این بود که صبح‌ها پیاده‌روی کنند. ‏‎ ‎‏دور تا دور حیاط زندان قزل قلعه درخت بید بود، ایشان در این فضا صبح‌ها نرمش ‏‎ ‎‏می‌کردند. در این هنگام ایشان می‌بینند که این اقلام را داخل بند می‌برند تا میان ‏‎ ‎‏زندانی‌ها توزیع کنند. ایشان می‌پرسند: این‌ها دیگر چیست؟ امروز که روز ملاقاتی ‏‎ ‎‏نیست. این‌ها از کجا رسیده است؟ یکی از استوارها ـ که سرگرم کار پخش خوراکی‌ها ‏‎ ‎‏بود ـ جواب می‌دهد: مگر خبر ندارید؟ آیت الله منتظری می‌فرماید: خیر مگر چه خبر ‏‎ ‎‏است؟ استوار جواب می‌دهد: امروز 28 مرداد است؛ روز آزادی ایران، روز نجات ملت! ‏

‏ آقای منتظری که قدم می‌زدند، گفتند: ما که این چیزها از گلوی‌مان پایین نمی‌رود. ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 270
‏این‌ها را بدهید به هر کسی که می‌خواهد بخورد، ما که نمی‌خواهیم، دوستان ما هم ‏‎ ‎‏نمی‌خورند. بدین سان ضمن این‌که ایشان خودش را از جشن کودتای 28 مرداد جدا ‏‎ ‎‏کرد، تکلیف هم برای دوستان دیگر زندانی مشخص شد. دوستان مبارز مذهبی در ‏‎ ‎‏زندان، در واقع یک حزب مشخص بوده و مسلم بود که آنان، این هدایای حکومتی را ‏‎ ‎‏نمی‌گرفتند. گفتنی است که سخن آقای منتظری در زندان، زبان به زبان به همه زندانیان ‏‎ ‎‏سیاسی رسید. برخی از زندانی‌های سیاسی ـ مذهبی، که هنوز این خبر به آنان نرسیده و کالاها را برای آنان برده بودند که بخورند، به محض رسیدن خبر، وسایل را بیرون ‏‎ ‎‏سلول گذاشتند و اعتنایی به آن نکردند.‏

‏سپس شخصی به نام آقای ‏‏استوار جعفری‏‏ آمد و به ویژه زندانیان مذهبی را تهدید ‏‎ ‎‏کرد. او کسانی را که به دلیل پخش اعلامیه، و یا فعالیت‌های کوچک دستگیر شده و ‏‎ ‎‏چندان پیشینه مبارزاتی نداشته و یک سر در وحشت و اضطراب بودند، بیشتر ‏‎ ‎‏می‌ترسانید. استوار جعفری به آنان چنین می‌گفت: اگر این هدیه‌ها را نگیرید، کارتان ‏‎ ‎‏مشکل‌تر می‌شود. این هدایا برای بازگشت شاه به وطن، و نجات ملت و کوتاه شدن ‏‎ ‎‏دست مصدق است.‏

‏با این همه هیچ کدام از زندانی‌‌های مذهبی هدایا را نگرفتند. آقای منتظری به ‏‎ ‎‏شوخی گفتند: رفقا اگر هدایای شاه را نگیرید، می‌اندازمتان زندان! دوستان زندانی ‏‎ ‎‏می‌خندیدند و می‌گفتند: خوب این‌جا که زندان است! ایشان جواب می‌دادند: زندان در ‏‎ ‎‏زندان! آن‌گاه زندانیان می‌خندیدند.‏

‏در این میان، آنچه که برای من و دوستانم، و اساساً گروه مذهبی‌ها شایان اعتنا بود، ‏‎ ‎‏این بود که کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها ـ که ادعای مخالفت با شاه و نظام شاهنشاهی را ‏‎ ‎‏داشته و معتقد بودند که با شاه مبارزه کرده و می‌خواهند شاه را سرنگون کنند ـ همه ‏‎ ‎‏این هدایا را گرفته و نوش جان کرده و کمترین مخالفتی با کودتای ننگین 28 مرداد و ‏‎ ‎‏نظام شاه نکردند. بعدها آقای منتظری در دیدارهای خود فرمودند: بفرمایید! این آقایان ‏‎ ‎‏کمونیست‌ها هستند که مدعی مبارزه با شاه و استبداد بوده، و هر از گاهی هم می‌گویند: ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 271
‏ما با مذهبی‌ها وجه اشتراک داریم و با روحانیون هدف واحدی داریم! چرا وقتی ‏‎ ‎‏چشم‌شان به یک هندوانه افتاد، همه چیز را فراموش کرده و با زندانیان مذهبی هماهنگ ‏‎ ‎‏نشدند؟ دست کم می‌توان گفت که آنان در برابر نظام موجود، تسلیم هستند، یا ترسو ‏‎ ‎‏هستند. باید بگویم که آنان نان به نرخ روز می‌خورند. در هر صورت مشخص است، که ‏‎ ‎‏با ما مذهبی‌ها کاملاً متفاوت هستند. به هر تقدیر، آقایان توده‌ای‌ها، کمونیست‌ها، و ‏‎ ‎‏کسانی که ارتباطی با مسایل سیاسی داشتند، بیشتر هدایای سالگرد 28 مرداد را گرفتند. ‏‎ ‎‏مثلاً یکی از کسانی، که از این هدایا استقبال کرد، همان مدعی مهدویت بود، یعنی آقای ‏‎ ‎‏سید احمد حسینی قائناتی‏‏. ایشان، حتی حرفی یا واکنشی ـ که در مخالفت با شاه و ‏‎ ‎‏حکومت او باشد ـ از خود بروز نداد. من یک نامه‌ای از ایشان دارم که خطاب به شاه ‏‎ ‎‏نوشته بود. او در آن نامه، زمان ظهور خودش را به شاه خبر داده بود.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 272