فصل ششم : دوران اسارت و زندان

تبعید آیت الله منتظری به مسجد سلیمان

‏هنوز زمان زیادی از آزادی آیت الله منتظری نگذشته بود، و درد جدایی من تسکین پیدا ‏‎ ‎‏نکرده بود، که در یکی از ملاقات‌ها شنیدم که آقای منتظری را به ‏‏مسجد سلیمان‏‏ تبعید ‏‎ ‎‏کرده‌اند. این خبر برایم بسیار گران آمد، شاید پیش خود احساس می‌کردم که آقای ‏‎ ‎‏منتظری می‌تواند، پس از آزادی به ملاقاتم بیاید، اما پس از تبعید ایشان، دیگر رشته ‏‎ ‎‏امیدم قطع شده بود.‏

‏بدین سان سال 1346، با تمام فراز و نشیب‌هایش رو به پایان بود، همدم من در ‏‎ ‎‏حقیقت همان درد جدایی بود، بلا تکلیفی‌ام به صورت گنگ و مبهم پیش می‌رفت، با ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 278
‏این حال و روز، بدون همراه و یار همیشگی‌ام ـ آقای منتظری ـ سال 1347 را آغاز ‏‎ ‎‏کردم. از زندانی شدن من در قزل قلعه حدود یک سال گذشت. آن جریان‌ها و رخدادها ‏‎ ‎‏و بازجویی‌های ویژه هرگز از یاد نمی‌روند. برخی کسان که پیشینه زندان و شکنجه ‏‎ ‎‏داشتند، نظر می‌دادند، که شاید دوران زندان من ده سال به درازا بکشد. تلاش‌هایی هم ‏‎ ‎‏که طلاب و دوستان قدیمی بنده انجام می‌دادند، تقریباً بی‌نتیجه مانده بود. نامه‌های آیت ‏‎ ‎‏الله حکیم برای هویدا و تلاش‌های علامه وحید سناتور هم بی‌فایده ماند.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 279