فصل هفتم : دوران خوف و رجا

تدریس آقای کروبی

‏به هر جهت سفر ما به خیر گذشت و ما به تهران رسیدیم. آقای کروبی برای بار دیگر ‏‎ ‎‏در منزل خود پنهان شدند، از طرفی روشن بود که این روش عملاً امکان نداشت، ایشان ‏‎ ‎‏می‌خواستند به مبارزه خود ادامه دهند، چگونه با محبوس شدن در خانه یا حجره ممکن ‏‎ ‎‏بود؟ من به این فکر افتادم که با توجه به این‌که استخدام آموزگاران به دست بنده است، ‏‎ ‎‏برای مدتی از وجود ایشان در مدرسه سجادی، با شیوه ویژه‌ای بهره ببریم.‏

‏از آن‌جا که عزل و نصب و استخدام آموزگاران در این مدرسه با من بود، تمام سعی ‏‎ ‎‏خود را می‌کردم، که از افراد متدین، شایسته و وارسته و متعهد استفاده کنم. زیرا مدرسه سجادی، یک مدرسه اسلامی بود و می‌بایست به تمام معنا اسلامی باشد، دیگر این‌که در نظرم بود که با استفاده از هر بیان اسلامی تربیت مطلوب را بر مدرسه حاکم سازیم. ‏‎ ‎‏از این رو سعی می‌کردم که حتی از بین دوستان خودم، این انتخاب را انجام دهم. برای ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 304
‏همین جهت، روزی در منزل آقای کروبی واقع در منطقه شمیران ـ که این منزل، ملک ‏‎ ‎‏و وقف مسجد بود ـ میهمان بودم، با ایشان گفت‌وگو کرده و سپس خواستم که به ‏‎ ‎‏مدرسه سجادی آمده و در خدمت‌شان باشیم.‏

‏آقای کروبی دوره دانشکده را طی کرده و لیسانس داشتند. با این همه، ایشان در ‏‎ ‎‏شرایط سختی بوده و در هر جایی نمی‌توانستند کار کنند. اگر در جایی با نام آقای ‏‎ ‎‏کروبی مشغول به کار می‌شدند، مسلماً هم برای ایشان مشکل‌ساز بود و هم برای ‏‎ ‎‏کسانی‌که ایشان را آورده و مشغول به کار کرده بودند. آقای کروبی خواهش و پیشنهاد ‏‎ ‎‏مرا پذیرفتند. اما مشکلی که در این میان وجود داشت، این بود که با ورود ایشان به ‏‎ ‎‏مدرسه، بی‌درنگ ساواک سراغ ایشان می‌آید، چرا که سازمان امنیت نسبت به ایشان ‏‎ ‎‏حساسیت بسیاری داشت.‏

‏قرار شد همان کاری که من در مدرسه سجادی انجام دادم، ایشان نیز انجام بدهند. ‏‎ ‎‏من در مدرسه قدس و نیز در مدرسه سجادی، خود را به نام آقای موسوی معرفی کرده ‏‎ ‎‏بودم. کسی مرا با شهرت خانوادگی درچه‌ای نمی‌شناخت؛ مگر کسانی که با من آشنایی پیشین داشته و می‌دانستند که نام خانوادگی من درچه‌ای است، با این ترفند حساسیتی از ناحیه ساواک ایجاد نشد.‏

‏بنابر این قرار شد که جناب آقای کروبی هم، به نام آقای ‏‏اسلامی‏‏ وارد مدرسه ‏‎ ‎‏سجادی شود. حالا آقای کروبی با نام مهدی اسلامی، در مدرسه ما مشغول تعلیم و ‏‎ ‎‏تربیت دانش آموزان شده بودند. آموزگاران که آن‌جا بودند، ایشان را جز نام اسلامی، به ‏‎ ‎‏نام دیگری نمی‌شناختند. گاهی که برخی دوستان وارد مدرسه شده و بدون اطلاع قبلی ‏‎ ‎‏می‌گفتند: جناب آقای کروبی این‌جا تشریف آورده‌اند؟ بی‌درنگ اشاره می‌کردیم که ‏‎ ‎‏ایشان آقای مهدی کروبی نیستند. به این گونه ما به عنوان آقای مهدی اسلامی، مدت‌ها ‏‎ ‎‏در خدمت آقای کروبی بودیم. حتی من خاطرم هست، که دوستان دیگر هم مشکل ‏‎ ‎‏داشته و با نام مستعار، به مدرسه سجادی آمده و تدریس می‌کردند.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 305