فصل هفتم : دوران خوف و رجا

با شهید دکتر مفتح و باهنر

‏یکی دیگر از سخنرانان حسینیه ارشاد ـ که من به ایشان ارادت داشتم ـ آقای دکتر مفتح ‏‎ ‎‏بود. یک بار همراه دسته‌ای از دوستان تصمیم گرفتیم که برای سخنرانی، آقای مفتح را ‏‎ ‎‏به یکی از مساجد شهر ری (‏‏مسجد ابراهیم خلیل‏‏) دعوت کنیم. قرار شد که در آن ‏‎ ‎‏شب‌ها، پیش از منبر ایشان شخصی چند دقیقه روضه بخواند، تا مجلس برای سخنرانی ‏‎ ‎‏آماده شود. متاسفانه به دلیل جهل و بی‌سوادی برخی مردم، یا عدم شناخت آنان از آقای مفتح، هنگام روضه‌خوانی، نزدیک به دویست نفر پای روضه بودند، اما پس از ‏‎ ‎‏روضه‌خوانی، فقط چند نفری مانده بودند.‏

‏این واکنش مردم برای کسانی که علوم جدید و قدیم را خوانده‌اند، بسیار ناراحت ‏‎ ‎‏کننده و گران تمام شد، به هرحال ما نزد دکتر مفتح شرمنده شده بودیم، چون این گونه ‏‎ ‎‏برخورد، در حقیقت توهین به آقای مفتح و نیز ساحت علم و دانش بود. درصدد جبران ‏‎ ‎‏برآمده و همه جا شروع به تبلیغ کردیم، که آقای مفتح در شهر ری سخنرانی دارد. از ‏‎ ‎‏شب ششم به بعد، مسجد آکنده از جمعیت گشت، به گونه‌ای که هرگاه آن روضه‌خوان ‏‎ ‎‏بالای منبر می‌رفت، همه اعتراض می‌کردند که زودتر روضه‌خوانی او تمام شود و دکتر ‏‎ ‎‏مفتح سخنرانی را شروع کند.‏

‏در پی این موج استقبال مردمی از سخنرانی دکتر مفتح، ما فاتحانه و خرسند از ‏‎ ‎‏تلاش خود، سراغ پیش‌نماز مسجد رفته و درخواست کردیم که چند شب دیگر به ‏‎ ‎‏شب‌های سخنرانی آقای مفتح افزوده شود. آقای مفتح با آوردن تیپ جدیدی از ‏‎ ‎‏شنونده‌ها، به سخنرانی در شب‌های دیگر ادامه داد.‏

‏من با آقای دکتر مفتح، از دوران گرفتن امضای روحانیون طراز اول حوزه علمیه قم ‏‎ ‎‏برای اعلامیه‌هایی که در حمایت از امام خمینی و نهضت الهی ـ سیاسی او آماده ‏‎ ‎‏می‌ساختیم، آشنا بودم. ایشان آن روزها در یکی از حجره‌های صحن حضرت ‏‎ ‎‏معصومه‏‏ تدریس حوزوی داشت. منزل ایشان در قم، خیابان صفاییه، پس از ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 355
‏چهارراه بیمارستان ـ چهارراه شهدای کنونی ـ بود. آن‌گاه که اعلامیه‌ای را برای امضا، ‏‎ ‎‏خدمت دکتر مفتح می‌بردم، از موضوع آن جویا شده و سپس به سرعت آن را با نام ‏‎ ‎‏محمد همدانی‏‏، یا ‏‏محمد مفتح‏‏ امضا می‌کرد. بی‌گمان یکی از اساتید حوزه علمیه قم که ‏‎ ‎‏من در هنگام گرفتن امضا خاطره‌های خوشی از آنان دارم آقای مفتح بود.‏

‏از دیگر سخنرانان حسینیه ارشاد، روحانی مبارزی به نام سیدمرتضی شبستری بود. ‏‎ ‎‏من ایشان را دیده بودم، اما با مرور زمان دیگر خبری از او نداشتم، فقط از دوستان ‏‎ ‎‏می‌شنیدم که آقای شبستری در جریان مبارزه است. سخنران دیگر ـ که از دوستانم به ‏‎ ‎‏حساب آمده و در حسینیه ارشاد فعالیت داشت ـ آقای دکتر ‏‏محمدجواد باهنر‏‏ بود. ‏‎ ‎‏روزهایی که در مدرسه حجتیه محصل بودم، آقای باهنر نیز در آن‌جا حجره داشت. ‏‎ ‎‏ایشان فردی بسیار منظم و دقیق بود، به گونه‌ای که در نظم، در میان طلبه‌ها زبان‌زد ‏‎ ‎‏خاص و عام بود، شهید باهنر در آن زمان دانشجو نیز بود، ایشان بسیار زود از قم به ‏‎ ‎‏تهران آمده و در شمار همسنگران سخت‌کوش آقایان: رفسنجانی و مفتح درآمد.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 356