فصل هفتم : دوران خوف و رجا

خبر درگذشت دکتر علی شریعتی

‏در سال 56، شاهد رخداد ناگواری بودیم؛ خبر این بود که علی شریعتی به طور ‏‎ ‎‏مرموزی در انگلستان درگذشت. رژیم در رسانه‌های خود، مانند روزنامه ‏‏کیهان‏‏ علت ‏‎ ‎‏مرگ دکتر را سکته اعلام کرده بود، اما به عقیده بسیاری از مبارزان راه امام، شریعتی به ‏‎ ‎‏وسیله رژیم به شهادت رسید. به هرحال پخش خبر درگذشت آقای شریعتی در مجلس ‏‎ ‎‏ختمی ـ که در 31 خرداد 1356، به مناسبت فوت آقای ‏‏میرزا حسین معادیخواه‏‏، پدر ‏‎ ‎‏حجت الاسلام والمسلمین ‏‏عبدالمجید معادیخواه‏‏ در مسجد ارک تهران برگزار شده بود ‏‎ ‎‏ـ از سوی سیدی در مسجد اعلام شد. شنیدنی است که آن سید پای منبر ایستاد و چنین فریاد زد: «ایها الناس! آقای دکتر علی شریعتی درگذشت!» ناگفته نماند که آن مجلس ختم نیز از همان تجمع‌های دانشجویان و روحانیون مبارز بود. به هرحال با پخش خبر فقدان شریعتی،‌ آن مجلس تبدیل به مرکز تظاهرات بسیاری از مردم بر ضد رژیم شد.‏

‏سپس چیزی نگذشت که ماموران حکومت به مسجد حمله کردند. در این درگیری، ‏‎ ‎‏با شگفتی شاهد بودم که ماموران پلیس برای روحانیون حریمی ویژه قایل بودند، چون ‏‎ ‎‏آن شور و هیجانی که برای دکتر شریعتی به پا شده بود، از ناحیه دانشجویان بود. از ‏‎ ‎‏این‌رو ماموران رژیم فقط روی دانشجوها تکیه داشته و آنان را تهدید می‌کردند. گفتنی ‏‎ ‎‏است که اصلاً سراغ ما چند روحانی ـ که به همراه استاد مطهری در گوشه مسجد ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 358
‏ایستاده بودیم ـ نیامدند. از بیان این نکته نباید گذشت که در تمام آن دوران مبارزه، نظر ‏‎ ‎‏یا عقیده خاصی نسبت به دکتر علی شریعتی، از سوی استاد مطهری یا حتی آیت الله ‏‎ ‎‏منتظری نشنیدم. ‏

‏مبارزه در آن سال شکل خاص و گسترده‌ای به خود گرفته بود. به گونه‌ای که ‏‎ ‎‏انجمن‌ها و تشکل‌های اسلامی، نه فقط از اختفا درآمد، بلکه در سطح گسترده‌تری ‏‎ ‎‏مطرح گشتند. جامعه روحانیت مبارز ایران در همان روزها مطرح شد. هرچند پیش‌تر ‏‎ ‎‏در واقع از همان دوران آغازین مبارزه طلاب و روحانیون قم تجمعی برای مبارزه ‏‎ ‎‏تشکیل دادند، اما در آن سال بود که تشکل جامعه روحانیت مبارز ایران پدید آمد. این ‏‎ ‎‏حرکت صنفی و روحانی فقط با مشارکت روحانیون مبارز و فعالِ قم یا تهران نبود، ‏‎ ‎‏بلکه یک سازمان کشوری، با هدف توسعه فعالیت دینی ـ سیاسی بود. متاسفانه در میان افراد حاضر، در این تشکل روحانی انسان‌های فعال و استوار کمتر به چشم می‌خورد. ‏‎ ‎‏من مدتی با عنوان جامعه روحانیت مبارز قم، با آنان همکاری داشتم، اما به دلیل عدم ‏‎ ‎‏انسجام در بین اعضا این تشکل، استمرار پیدا نکرد.‏

‏مشابه این تشکل، تشکل‌های دیگر نیز با حضور انسان‌های والایی پدید آمدند که ‏‎ ‎‏به دلیل عدم سیاست‌ورزی منطقی دوام نداشتند. تفکر تاسیس جامعه روحانیت کشوری ‏‎ ‎‏از ناحیه تهران نبود، چون مبارزان تهرانی به طور مستقل فعالیت خود را انجام می‌دادند. ‏‎ ‎‏مبارزان قم هم از همان شروع روند مبارزه بر ضد حکومت جامعه‌ای منسجم داشته،‌ و ‏‎ ‎‏در واقع نیازی به فراگیر کردن آن در کشور نداشتند. در طول مبارزه، آنان برای انجام ‏‎ ‎‏برخی از فعالیت‌ها، با هم هماهنگ شده و در صورت نیاز با یکدیگر فعالیت مشترک ‏‎ ‎‏داشتیم.‏

‏جامعه روحانیت مبارز اعلامیه‌ای هم به مناسبت کشتار و درگیری‌ها، به منظور ‏‎ ‎‏آگاهی مردم منتشر کرد، که من نیز امضا کردم. گاهی اوقات نیز شرکت در نشست‌های ‏‎ ‎‏گوناگون ‏‏جامعه روحانیت مبارز‏‏، برای شور و تنظیم برنامه‌ها به طور مستمر، چه در قم ‏‎ ‎‏و چه در تهران الزامی بود.‏


کتابدر وادی عشقصفحه 359
‏ماه رمضان در آن سال چهره ویژه‌ای به خود گرفته بود. مبارزان تمام همت خود را ‏‎ ‎‏گذاشتند، تا نهایت بهره‌برداری را به نفع روند مبارزه با حکومت ببرند. «‏‏مسجد قبا‏‏» در ‏‎ ‎‏شمال تهران، به امامت حجت الاسلام دکتر محمد مفتح، در حقیقت مرکز تجمع مبارزان ‏‎ ‎‏و سخنرانان اسلامی بر ضد رژیم بود.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 360