فصل هشتم : طلوع فجر انقلاب

پیام امام به مناسبت ماه محرم

‏در آغاز آذر سال 57، حضرت آیت الله خمینی به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم، پیامی ‏‎ ‎‏مبنی بر این‌که «دولت نظامی، دولت یاغی و برخلاف شرع بوده، و بر عموم ملت است ‏‎ ‎‏که با آن مخالفت و از اعانت به آن احتراز نمایند... مجالس را بدون مراجعه به مقامات ‏‎ ‎‏برپا و در صورت جلوگیری در میادین، خیابان‌ها و کوچه‌ها اجتماع کنید»،‏‎[1]‎‏ صادر شد. ‏‎ ‎‏دعوت مردم در جهت برگزاری مجالس و نیز حضور در میدان‌ها و خیابان‌ها، از سوی ‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی، سرانجام حکومت نظامی شاه را درهم شکست. پیدا بود که ‏‎ ‎‏مبارزان می‌باید از عزاداری‌های محرم و غیر آن به سود انقلاب بکوشند، البته رژیم ‏‎ ‎‏درصدد بود که از این امر پیش‌گیری کرده و عزاداری محرم را به طور کلی تحت کنترل ‏‎ ‎‏خود درآورد. از یک‌سو با ایجاد خفقان و رعب و وحشت، و از دیگر سو با کنترل ‏‎ ‎‏مجالس روضه‌خوانی و سخنرانان امور را به دست بگیرد، تا از کشتارها سخنی گفته ‏‎ ‎‏نشود. از همین رو در همه شهرها، کلانتری‌ها، شهربانی‌ها و سازمان امنیت (ساواک)، ‏‎ ‎‏دست به دست هم داده بودند، تا از عزاداری‌ها و برخی حرکت‌های انقلابی مبارزان ‏‎ ‎‏پیش‌گیری شود.‏

‏از آن سو هیات‌های مذهبی، تکیه‌ها، مساجد، روحانیون و وعاظ همه در انتظار ‏‎ ‎‏کسب تکلیف دینی ـ سیاسی از سوی حضرت آیت الله خمینی، برای اقدام‌های متناسب ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 385
‏با روند مبارزه در آن ایام بودند. هر هیات مذهبی برای خود برنامه‌ریزی خاصی داشت. ‏‎ ‎‏در گوشه و کنار هم، افراد متملق و چاپلوسِ حکومت شاه به چشم می‌خوردند که ‏‎ ‎‏برنامه‌ریزی می‌کردند، که باید چه کنند. تا پیش از رسیدن پیام حضرت امام همه ‏‎ ‎‏سردرگم بودند، اما آن‌گاه که پیام حضرت آیت الله خمینی به عنوان فصل الخطاب آمد، ‏‎ ‎‏دستورهای ضروری صادر شد. با آن رهنمودها هیات‌های مذهبی، مجالس ‏‎ ‎‏روضه‌خوانی، سخنرانان، مداحان، روحانیون، همه و همه باید بی‌محابا عزاداری کنند، ‏‎ ‎‏وظیفه روحانیون نیز گفتن صریحِ جنایت‌ها و خیانت‌های شاه، نسبت به ملت بود.‏

‏چنان‌که گذشت، حضرت امام تاکید کرده بودند که در صورت پیش‌گیری حکومت ‏‎ ‎‏از سخنرانی روحانیون و به طور کلی اقامه عزاداری حسینی، همه پافشاری کرده و به ‏‎ ‎‏کار خود ادامه دهند. اگر درب مساجد و تکایا را بستند، مردم باید در خیابان‌ها گرد هم ‏‎ ‎‏آمده و روحانیون مبارز هم با کمال شهامت روی یک بلندی رفته و برای مردم سخن ‏‎ ‎‏گویند، تا آن‌ها را آگاه و روشن سازند. به هرحال، هرگونه که ممکن است، مردم را ‏‎ ‎‏نسبت به مسائل روز آشنا کنند. منظور این بود، که به دلیل دو نفر پاسبان، یا دو نفر ‏‎ ‎‏ساواکی در مسجد یا حسینیه عزاداری امام حسین علیه السلام تعطیل نشود، بلکه شیوه کار این گونه باشد که داخل مسجد مجلس بگیرند، اگر نشد به حیاط مسجد بیایند و اگر نشد مقابل مسجد، و سر چهارراه‌ها و داخل خیابان‌ها سوگواری کنند.‏

‏با روشن شدنِ تکلیف، آن اعلامیه در سطح گسترده‌ای در تمام شهرها، به ویژه در ‏‎ ‎‏شهرهای قم و تهران چاپ و توزیع شد و تمام هیات‌ها و روحانیون مساجد از وظیفه ‏‎ ‎‏خود آگاه شدند. گفتنی است که مردم پرشور و به پا خاسته، که آماده اجرای فرمان ‏‎ ‎‏حضرت آیت الله خمینی بودند، دانستند که چه باید بکنند.‏

‏پیش از این‌که امام خمینی به مناسبت شروع ماه محرم اعلامیه‌ای صادر کنند، گمان ما ‏‎ ‎‏این بود که روحانیت و مردم، ایام عاشورا را طوری بگذرانند، که وقفه‌ای در روند انقلاب ‏‎ ‎‏پیش نیاید. و اگر از سوی ساواک و رژیم پیش‌گیری شد، کوتاه بیایند، اما چنین نبود. ‏‎ ‎‏سفارش موکد امام بر این قرار گرفته بود که از عزاداری امام حسین علیه السلام و ‏‎ ‎

کتابدر وادی عشقصفحه 386
‏روضه‌خوانی‌های حضرت سیدالشهدا استفاده شود. تا پیش از ماه محرم، در منازل دوستان ‏‎ ‎‏مخفیانه به سر می‌بردم و با لباس شخصی فعالیت داشتم، اما پس از رسیدن آن اعلامیه ـ ‏‎ ‎‏که حاصل پیامی سرنوشت‌ساز بود و نیز در عین حال مسیر انقلاب قطعی شد ـ لباس ‏‎ ‎‏روحانی خود را به تن کرده و شبی بدون اطلاع قبلی در جلوی چشمان حیرت‌زده اهالی، ‏‎ ‎‏یعنی در ‏‏مسجد منصوریه شهر ری‏‏ حاضر شدم. دوران درازی بود که مخفیانه آمد و شد ‏‎ ‎‏داشتم، اصلاً مشخص نبود که کجا هستم، از همین رو همه متحیر گشته و با تعجب به ‏‎ ‎‏من خیره شده بودند، که جریان چیست؟ او کجا بود؟ و چه وقت آمد؟‏

‏آن شب در مسجد منصوریه نماز جماعت را برگزار کردم، به راستی آن شیرین‌ترین ‏‎ ‎‏نمازی بود، که تا آن شب خوانده بودم. پس از مدت‌ها تعقیب و گریز و در اختفا ‏‎ ‎‏زندگی کردن، حالا با غرور و آزادانه به نماز ایستاده بودم. وقتی که صدای «‏‏قد قامت ‏‎ ‎‏الصلاه‏‏» و «‏‏عجلوا بالصلاه‏‏» از بلندگوی مسجد پخش شد، اهالی حدس زده بودند که ‏‎ ‎‏پیش‌نماز من باشم. آن شب، شب اول محرم بود و یکی از شب‌های شلوغ مسجد ما به ‏‎ ‎‏حساب می‌آمد. در عین ناباوری و شگفتی مردم، منبری تند و کوبنده رفتم، که شاید ‏‎ ‎‏برای شب اول محرم صلاح نبود.‏

‏آن منبر و سخنرانی در واقع، بغض فرو خورده سال‌ها درد و شکنجه و خفقان و ‏‎ ‎‏زجر سکوت اجباری بود، به عقیده خودم بسیار هم مناسب بود، چون پیام حضرت ‏‎ ‎‏آیت الله خمینی پیوسته در ذهنم طنین‌انداز بود. سپس برای مردم توضیح دادم که برنامه ‏‎ ‎‏دهه محرم امسال چگونه است، یعنی حقایق باید گفته شود، آن‌گاه، افزودم که اگر یک ‏‎ ‎‏وقت درب مسجد بسته شود،‌ بیرون از مسجد صحبت خواهم کرد. برای همه از زن و ‏‎ ‎‏مرد لازم است، که در مسجد تجمع کنند، اگر مسجد را به روی ما ببندند، در خیابان ‏‎ ‎‏مجلس خود را برگزار خواهیم کرد. بلندگوی دستی باید تهیه شود که در صورت قطع ‏‎ ‎‏بلندگوی مسجد، یا بستن در مسجد، از آن استفاده کنم. و نیز گفتم: اگر کار به جایی ‏‎ ‎‏برسد، که مرا دستگیر کنند و ببرند، شما تجمع و عزاداری کنید،‌ تا تکلیف‌ ما با این ‏‎ ‎‏حکومت مشخص شود. ‏


کتابدر وادی عشقصفحه 387
‏این رهنمود‌ها همه از ناحیه شخص خود امام خمینی بود که من بر زبان می‌آوردم. ‏‎ ‎‏آن گاه برای نوحه‌خوان‌های مسجد نشستی گذاشته و گفتم:‌ نوحه‌هایتان باید با شرایط ‏‎ ‎‏زمان تناسب داشته باشد،‌ «‏کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا‏»، اکنون هر روز برای ما ‏‎ ‎‏عاشورا است،‌ و سراسر ایران هم کربلاست،‌ شکل نوحه‌خوانی خود را عوض کنید، هر ‏‎ ‎‏شب که می‌گذشت با خود می‌گفتم که امشب دیگر آخرین شبی است که به منبر رفته‌ام، دقایقی دیگر دستگیر شده، یا مساله‌ای پیش آمده و مجلس روضه‌خوانی تعطیل خواهد شد. ‏

‏شب‌های دوم و سوم و چهارم گذشت، من هر شب در مسجد، پس از نماز جماعت ‏‎ ‎‏منبر رفته و سخنرانی می‌کردم، آن هم سخنرانی‌های مفصل، سپس مردم مشغول ‏‎ ‎‏عزاداری می‌شدند، از شب اول چنین برنامه‌ریزی کرده بودم که با همراهی اهل مسجد، ‏‎ ‎‏به ویژه‌ جوان‌ها، در محل راه‌پیمایی کرده، و بر ضد حکومت شعار بدهیم. این حرکت ‏‎ ‎‏اعتراض‌آمیز در حقیقت از مسجد ما شروع شد.‏

‏گفتنی است که در برخی از محله‌ها، وابستگان به رژیم بودند که شب‌ها در هنگام ‏‎ ‎‏راه‌پیمایی مردم، از روی پشت‌بام‌ها به سوی سوگواران امام حسین علیه السلام سنگ پرتاب می‌کردند. یادم می‌آید که آنان شبی به هنگام دادن شعار «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی»، ما را سنگ‌باران کردند که چند تن زخمی شدند و دیگران فرار کردند، آن گاه ‏‎ ‎‏به یکدیگر پیوسته و دوباره راه‌پیمایی کرده و شعار مرگ بر شاه دادیم. آن روزها در ‏‎ ‎‏خیابان‌های اصلی تانک‌ها و ارتشی‌ها حضور داشتند و ما در کوچه‌ها کار خود را انجام ‏‎ ‎‏می‌دادیم.‏

کتابدر وادی عشقصفحه 388

  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 154.