فصل دوم: عوامل موثر بر تعلیم و تربیت

رذایل اخلاقی

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

مومن ولی مشرک 

‏     ‏‏اعمال قلبیّه در صورت خالص نبودن مورد توجه حق تعالی‏‎ ‎‏واقع نشود، و او را نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن‏‎ ‎‏شخصی است که برای نشان دادن به او عمل می شود؛ پس اعمال‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 192

ثمره عجب 

‏قلبیه مختص به آن شخص می شود، و از حد شرک بیرون رفته به‏‎ ‎‏کفر محض وارد می شود. بلکه می توان گفت این شخص نیز از‏‎ ‎‏جملۀ منافقین است: همان طور که شرکش خفی است، نفاقش نیز‏‎ ‎‏خفی است. بیچاره گمان کرده مومن است ولی مشرک است در‏‎ ‎‏اولِ امر، و در نتیجه منافق است، و عذاب منافقین را باید بچشد. و‏‎ ‎‏وای به حال کسی که کارش به نفاق منجر شود.(353)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

برطرف کردن کوری دل 

‏     ‏‏این کوری و نابینایی را از چشم خود برطرف کن که بیم آن‏‎ ‎‏است مشمول رَبِّ لِمَ حَشَرتَنی اَعمی‏‎[1]‎‏ گردی، و در روز بروز سرایر‏‎ ‎‏کور محشور گردی. ارادۀ حق تعالی قاهر به همۀ ارادات است.(354)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ثمره عجب 

‏     ‏‏«کبر» عبارت است از یک حالت نفسانیه که انسان ترفع کند و‏‎ ‎‏بزرگی کند و بزرگی فروشد بر غیر خود. و اثر آن اعمالی است که‏‎ ‎‏از انسان صادر می شود و آثاری است که در خارج بروز کند، که‏‎ ‎‏گویند تکبر کرد. و این صفت غیر از عجب است. بلکه، به طوری‏‎ ‎‏که سابق ذکر شد، این صفت زشت و این رذیلۀ خبیثه ولیده و ثمرۀ‏‎ ‎‏عجب است؛ زیرا که عجب خودپسندی است، و کبر بزرگی کردن‏‎ ‎‏بر غیر و عظمت فروشی است. انسان که در خود کمالی دید، یک‏‎ ‎‏حالتی به او دست می دهد که آن عبارت از سرور و غنج و تدلل و‏‎ ‎‏غیر آن است، و آن حالت را عجب گویند؛ و چون غیر خود را فاقد‏‎ ‎‏آن کمال متوهم گمان کرد، در او حالت دیگری دست دهد که آن‏‎ ‎‏رویت تفوق و تقدم است، و از این رویت یک حالت‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 193
‏بزرگی فروشی و ترفع و تعظمی دست دهد که آن را «کبر» گویند. و‏‎ ‎‏اینها تمام در قلب و باطن است و اثر آن در ظاهر؛ چه در هیات بدن‏‎ ‎‏و چه در افعال و اقوال باشد تکبر است. و بالجمله، انسان خودبین‏‎ ‎‏خودخواه شود؛ و چون خودخواهی افزاید، خودپسند گردد؛ و‏‎ ‎‏چون خودپسندی لبریز آید، خودفروشی کند.‏

‏     و بدانکه صفات نفسانیه، چه در جانب نقص و رذایل و چه در‏‎ ‎‏جانب کمال و فضایل، بسیار دقیق و مختلط است؛ و از این جهت‏‎ ‎‏فرق بین بعضی با بعضی به غایت مشکل است؛ و چه بسا باشد که‏‎ ‎‏اختلاف شدید بین علمای اعلام در تحدید آنها واقع گردد، یا‏‎ ‎‏نشود صفت وجدانی را به طوری که خالی از خدشه باشد تعریف‏‎ ‎‏کرد. لهذا بهتر این است که این امور را واگذار به وجدان کنیم و‏‎ ‎‏خود را از قید مفهوم تراشی رهایی دهیم و از اصل مقصد و مقصود‏‎ ‎‏باز نمانیم.‏

‏     پس باید دانست که از برای کبر درجاتی است شبیه درجاتی که‏‎ ‎‏در عجب ذکر شد. و بعضی از درجات دیگر که در عجب نیز نظیر‏‎ ‎‏داشت ولی چون در آنجا مهم نبود و در اینجا مهم است ذکر‏‎ ‎‏می شود. اما آنچه که شبیه آن در عجب گذشت شش درجه است:‏

‏     یکی کبر به واسطۀ ایمان و عقاید حقه؛ و در مقابل آن، کبر به‏‎ ‎‏واسطۀ کفر و عقاید باطله است.‏

‏     دیگر کبر به واسطۀ ملکات فاضله و صفات حمیده؛ و در مقابل‏‎ ‎‏آن، کبر به واسطۀ رذایل اخلاق و ملکات ناهنجار است.‏

‏     و دیگر کبر به واسطۀ مناسک و عبادات و صالحات اعمال‏‎ ‎‏است؛ و در مقابل آن، کبر به واسطۀ معاصی و سیئات افعال است.‏

‏     و هر یک از اینها ممکن است ولیدۀ همان درجه عجب باشد که‏‎ ‎‏در نفس است.(355)‏*  *  *


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 194

سبب اصلی تکبر 

‏     ‏‏و اما آنچه از غیر اینها حاصل شود نیز برگشت کند به رویت‏‎ ‎‏یک نحو کمال در خود و غیر را فاقد آن دیدن. مثلاً کسی که دارای‏‎ ‎‏نسب و حسب است، بر فاقد آن تکبر کند گاهی. و کسی که دارای‏‎ ‎‏جمال و زیبایی است، بر فاقد آن یا طالب آن تکبر نماید. یا مثلاً‏‎ ‎‏دارای اتباع و انصار و قبیله و تلامیذ و غیر آن، بر فاقد آن تکبر‏‎ ‎‏فروشد. پس روی هم رفته، سبب کبر رویت کمال متوهم است و‏‎ ‎‏بهجت به آن و عجب به آن، و فاقد دیدن غیر است از آن. حتی‏‎ ‎‏صاحبان اخلاق فاسده و اعمال قبیحه نیز گاهی به غیر خود کبر‏‎ ‎‏کنند، چون آن را که در خود است یک نحو کمال انگارند!‏

‏     و بدانکه صاحب صفت کبر گاهی به واسطۀ بعضی جهات‏‎ ‎‏خودداری کند از اظهار آن و هیچ ترتیب آثار ندهد، ولی این شجرۀ‏‎ ‎‏خبیثه در قلبش ریشه دارد؛ و لهذا از او تراوش کند آثار وقتی که از‏‎ ‎‏حال طبیعی خارج شود. مثل آنکه غضب عنان را از دست او‏‎ ‎‏بگیرد، در آن حال شروع کند به اظهار کبریا و عظمت و دارایی‏‎ ‎‏خود را از هر قبیل است ـ علم است یا عمل یا چیز دیگر ـ به چشم‏‎ ‎‏دیگری کشد و بر او افتخار کند. و گاهی ظاهر کند کبر خود را و‏‎ ‎‏اعتنا به جهات خارجیه نکند، و شدت کبر آن را گسیخته عنان کند؛‏‎ ‎‏پس، گاهی ظاهر شود کبر در اعمال و حرکات و سکناتش؛ مثل‏‎ ‎‏آنکه تقدم در مجالس کند و از دیگران در ورود و خروج جلو افتد؛‏‎ ‎‏و فقرا را در مجلس خود راه ندهد، و ترک مجالست آنها کند؛ و‏‎ ‎‏برای خود حریم قرار دهد؛ و در راه رفتن و نگاه کردن و جواب و‏‎ ‎‏سوال با مردم و دیگر اعمال کبر کند. و بعضی از محققین، که ما‏‎ ‎‏بسیاری از اصول مطالب را در این حدیث از او اخذ کرده و ترجمه‏‎ ‎‏کردیم، گوید که درجۀ نازلۀ کبر در عالِم این است که روی خود را‏‎ ‎‏از مردم برگرداند و از آنها گویی اعراض کند. و در عابد آن است که‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 195
‏عبوس کند بر مردم و چین بر جبین اندازد، گویی از مردم پرهیز کند‏‎ ‎‏یا به آنها غضب کرده است؛ و بیچاره نمی داند که ورع در پیشانی‏‎ ‎‏نیست و چین آن و در عبوس صورت نیست و در برگرداندن‏‎ ‎‏صورت و اعراض از مردم نیست و در گردن کج کردن و سر پایین‏‎ ‎‏انداختن نیست و در دامن جمع کردن نیست، بلکه ورع در قلب‏‎ ‎‏است. پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله فرمود: «تقوا اینجاست». و‏‎ ‎‏اشاره فرمود به سینۀ خود.‏‎[2]‎‏ و گاهی ظاهر شود کبر در زبان او و به‏‎ ‎‏دیگران مفاخره و مباهات کند و تزکیۀ نفس نماید. عابد در مقام‏‎ ‎‏تفاخر گوید من فلان عمل را کردم. و دیگران را تنقیص کند و اعمال‏‎ ‎‏خود را بزرگ شمارد. گاهی هم تصریح نمی کند ولی چیزی‏‎ ‎‏می گوید که لازمه اش تزکیۀ نفس است. و عالم گوید به غیر: تو چه‏‎ ‎‏می دانی؟ من فلان کتاب را چندین دفعه دیدم، چندین سال در‏‎ ‎‏مجامع علمی بودم و اساتید و اساطین دیدم و زحمتها کشیدم،‏‎ ‎‏کتابها نوشتم، تصنیف و تالیفها کردم. و همین طور. پس، در هر‏‎ ‎‏حال باید به خدا پناه برد از شر نفس و مکاید آن.‏

‏     بدانکه این صفت زشت ناهنجار هم فی نفسه دارای مفاسد‏‎ ‎‏است و هم از او مفاسد بسیار زاییده شود. این رذیله انسان را از‏‎ ‎‏کمالات ظاهری و باطنی و از حظوظ دنیوی و اخروی باز دارد، و‏‎ ‎‏تولید بغض و عداوت کند و انسان را از چشم خلایق بیندازد و‏‎ ‎‏پست و ناچیز کند، و مردم را وادار کند که با او معارضۀ به مثل کنند‏‎ ‎‏و او را خوار کنند و تحقیر نمایند. در حدیث ‏‏کافی‏‏ وارد است که‏‎ ‎‏حضرت صادق ـ علیه السلام فرموده: «هیچ بنده ای نیست مگر‏‎ ‎‏آنکه در سر او لجامی است و فرشته ای است که آن را نگاه می دارد.‏‎ ‎‏پس وقتی که تکبر کند، می گوید: "پایین بیا، خدای تو را پایین‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 196
‏بیاورد." پس او همیشه در پیش خود بزرگترین مردم است و در‏‎ ‎‏چشم مردم کوچکترین آنهاست. و هنگامی که تواضع نماید،‏‎ ‎‏خدای تعالی آن لجامی را که در سر اوست مرتفع فرماید، و گوید‏‎ ‎‏به او که "بزرگ شو، خداوند تو را بزرگ و رفیع کند." پس همیشه‏‎ ‎‏کوچکترین مردم است نزد خود و رفیعترین مردم است در نزد‏‎ ‎‏آنها».‏‎[3]‎

‏    ‏‏ای عزیز، همان دماغی که تو داری و همان نفسی که تو داری‏‎ ‎‏دیگران هم دارند؛ تو اگر فروتن شدی، قهراً مردم تو را احترام کنند‏‎ ‎‏و بزرگ شمارند؛ و اگر تکبر کنی پیشرفت ندارد. اگر توانستند تو را‏‎ ‎‏خوار و ذلیل می کنند و به تو اعتنا نمی کنند؛ و اگر نتوانستند در دل‏‎ ‎‏آنها خواری و در چشم آنها ذلیلی و مکانت نداری. تو با تواضع دل‏‎ ‎‏مردم را فتح کن؛ دل که پیش تو آمد، آثار خود را ظاهر می کند. و‏‎ ‎‏اگر قلوب از تو برگشت، آثار آن بر خلاف مطلوب توست. پس، تو‏‎ ‎‏اگر فرضاً احترام طلب و بزرگی خواه هم هستی، باید از راه آن وارد‏‎ ‎‏شوی؛ و آن مماشات با مردم و تواضع با آنهاست؛ نتیجۀ تکبر‏‎ ‎‏خلاف مطلوب و مقصود توست؛ پس، نتیجۀ دنیایی که نمی گیری‏‎ ‎‏سهل است، نتیجۀ بعکس می گیری. ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ علاوه، این خُلق موجب‏‎ ‎‏ذلت در آخرت و خوار شدن در آن عالم می شود، همان طور که در‏‎ ‎‏این عالم مردم را حقیر شمردی و به بندگان خدا بزرگی کردی و به‏‎ ‎‏آنها عظمت و جلال و عزت و حشمت فروختی، در آخرت‏‎ ‎‏صورت همین بزرگی ذلت است و خوار شدن. چنانچه در حدیث‏‎ ‎‏شریف ‏‏کافی‏‏ وارد است: باسناده عن داود بن فرقد عن اخیه قال:‏‎ ‎‏سمعت ابا عبدالله ـ علیه السلام یقول: ان المتکبرین یجعلون فی‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 197
‏صور الذر یتوطّاهم الناس حتی یفرغ الله من الحساب.‏‎[4]‎‏ «برادر‏‎ ‎‏داوود بن فرقد گوید شنیدم حضرت صادق ـ علیه السلام می گفت:‏‎ ‎‏"همانا متکبران قرار داده شوند به صورت مورچگان ضعیف،‏‎ ‎‏پایمال نمایند مردم آنها را تا خدا از حساب فارغ شود."» و در‏‎ ‎‏وصیتهای حضرت صادق ـ علیه السلام ـ است به اصحاب خود.‏‎ ‎‏قال: ایاکم والعظمة والکبر؛ فان الکبر رداءالله ، عزوجل؛ فمن نازع‏‎ ‎‏الله رداءه، قصمه الله و اذله یوم القیامة‏‎[5]‎‏ حاصل معنی آنکه «بترسید‏‎ ‎‏از عظمت و کبر کردن؛ زیرا که کبر مختص به خدای عزوجل است؛‏‎ ‎‏و کسی که منازعه کند خدا را در آن، خدای تعالی او را در هم‏‎ ‎‏شکند و ذلیلش کند روز قیامت.» و نمی دانم که اگر خدای تعالی‏‎ ‎‏کسی را ذلیل کند چه خواهد کرد با او و به چه حالی مبتلا می شود؟‏‎ ‎‏زیرا که امور آخرتی با دنیا فرقها دارد. ذلت در آخرت غیر از ذلت‏‎ ‎‏در دنیاست؛ چنانچه نعمتها و عذابهای آنجا مناسبت با اینجا‏‎ ‎‏ندارد: نعمتش فوق تصور ماست؛ عذابش خارج از حوصلۀ‏‎ ‎‏ماست؛ کرامتش بالاتر از آنچه هست که ما خیال می کنیم. ذلت و‏‎ ‎‏خواری اش غیر از این ذلت و خواریهایی است که ما گمان می کنیم.‏‎ ‎‏و عاقبت کار متکبر هم جهنم است. در حدیث است که الکبر مطایا‏‎ ‎‏النار‏‎[6]‎‏ کسی که مرکب کبر سوار است او را به آتش می برد، و روی‏‎ ‎‏بهشت را نخواهد دید تا در او از این صفت اثری باشد. چنانچه از‏‎ ‎‏رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله نقل است که فرمود: لن یدخل‏‎ ‎‏الجنة من فی قلبه مثقال حبة من خردل من کبر‏‎[7]‎‏. و جناب امام باقر و‏‎ ‎
کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 198

‏امام صادق ـ علیهماالسلام نیز قریب به همین را فرموده اند.‏‎[8]‎‏ و در‏‎ ‎‏حدیث شریف ‏‏کافی‏‏ است که حضرت باقر ـ علیه السلام فرمودند:‏‎ ‎‏العز رداء الله و الکبر ازاره؛ فمن تناول شیئاً منه اکبه الله فی جهنم.‏‎[9]‎‎ ‎‏حاصل معنی آنکه «عزت و کبریا از خداست. کسی که چیزی از او‏‎ ‎‏را داشته باشد، خدای تعالی او را به روی در جهنم افکند». آن هم‏‎ ‎‏چه جهنمی برای متکبرین تهیه شده است‏‏] ‏‏که‏‎ ‎‏[‏‏غیر از جهنم سایر‏‎ ‎‏مردم است.(356)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

مفاهیم مسروقه اهل دنیا 

‏     ‏‏آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند‏‎ ‎‏دستگیری و تصوف قرار گرفته از این دو حالش پست تر و غمزه اش‏‎ ‎‏بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و‏‎ ‎‏صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف‏‎ ‎‏و مجذوب به خود نموده و آن بیچارۀ صاف و بی آلایش را به علما‏‎ ‎‏و سایر مردم بدبین نموده؛ برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده‏‎ ‎‏پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده، گمان‏‎ ‎‏کرده به لفظ  «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» حال جذبه و‏‎ ‎‏حب دست دهد؛ ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم‏‎ ‎‏اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله‏‎ ‎‏گاهی خودش هم بازی خورده خود را دارای مقامی دانسته. حب‏‎ ‎‏نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده،‏‎ ‎‏یک ولیدۀ ناهنجاری پیدا شده؛ و از انضمام اینها یک معجون‏‎ ‎‏عجیبی و اخلوطۀ غریبه ای فراهم شود؛ و خود را با اینهمه عیب‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 199
‏مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه‏‎ ‎‏وقاحت را گاهی از حد گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته؛‏‎ ‎‏این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است.‏

‏     تو طلبۀ فقه و حدیث و سایر علوم شرعیه نیز در مقام علم بیش‏‎ ‎‏از یک دسته اصطلاحات که در اصول و حدیث به خرج رفته‏‎ ‎‏ندانی. اگر این علوم که همه اش مربوط به عمل است در تو‏‎ ‎‏اضافه ای نکرده و تو را اصلاح ننموده، بلکه مفاسد اخلاقیه و‏‎ ‎‏عملیه بار آورده، کارت از علمای سایر علوم پست تر و ناچیزتر،‏‎ ‎‏بلکه از کار همۀ عوام پست تر است. این مفاهیم عرضیه و معانی‏‎ ‎‏حرفیه و نزاعهای بی فایده، که بسیاری از آن به دین خدا ارتباطی‏‎ ‎‏ندارد و از علوم هم حساب نمی شود که اسمش را بگذاری ثمرۀ‏‎ ‎‏علمیه دارد،  اینقدر ابتهاج و تکبر ندارد. خدا شاهد است و کفی به‏‎ ‎‏شهیدا‏‎[10]‎‏ که علم اگر نتیجه اش اینها باشد و تو را هدایت نکند و‏‎ ‎‏مفاسد اخلاقی و عملی را از تو دور نکند، پست ترین شغلها از آن‏‎ ‎‏بهتر است؛ چه که آنها نتیجۀ عاجلی دارد و مفاسد دنیوی و‏‎ ‎‏اخروی اش کمتر است، و تو بیچاره جز وزر و وبال نتیجه ای نبری و‏‎ ‎‏جز مفاسد اخلاقی و اعمال ناهنجار حاصلی برنداری. پس، علم‏‎ ‎‏تو هم از نظر اعتبار علمی تکبر ندارد. منتها از بس افق فکرت کوتاه‏‎ ‎‏است به مجرد آنکه دو تا اصطلاح درهم و برهم کردی، خود را‏‎ ‎‏عالم و سایر مردم را جاهل دانی؛ و پر ملائکۀ مقربین را به زیر پای‏‎ ‎‏خود پهن می کنی و جایگاه را در مجالس و راه را در کوچه ها بر‏‎ ‎‏بندگان خدا تنگ می نمایی، و علم و علمای آن‏‏] ‏‏را‏‏]‏‏ تضییع می کنی‏‎ ‎‏و توهین به نوع خود می نمایی.‏

‏     از همۀ اینها پست تر و کوچکتر کسی است که به امور خارجیه،‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 200

‏از قبیل مال و منال و حشم و طایفه، تکبر کند. بیچاره از جمیع‏‎ ‎‏اخلاق آدمی و آداب انسانی دور است و دستش از تمام علوم و‏‎ ‎‏معارف تهی است، ولی چون لباسش پشم گوسفند است و پدرش‏‎ ‎‏فلان و فلان است به مردم تکبر کند؛ چه فکر کوچک و قلب تنگ و‏‎ ‎‏تاریکی دارد که قانع شده از تمام کمالات به لباس زیبا و از تمام‏‎ ‎‏زیباییها به کلاه و قبا؛ بیچاره به مقام حیوانی و حظوظ حیوانیت‏‎ ‎‏ساخته، و قناعت کرده از جمیع مقامات انسانیه به یک صورت‏‎ ‎‏خالی از مغز و شکل تهی از حقیقت، و خود را با این وصف دارای‏‎ ‎‏مقام دانسته. اینقدر پست و نالایق است که اگر کسی از او یک رتبۀ‏‎ ‎‏دنیایی بالاتر باشد، چنان با او رفتار کند که گویی بنده با مولای‏‎ ‎‏خود. البته کسی که همّش جز دنیا نباشد، بندۀ دنیا و اهل دنیا‏‎ ‎‏است؛ ذلیل است پیش کسانی که معبود او نزد اوست.(357)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

مفاسد حسد 

‏     ‏‏بدانکه حسد خودش یکی از امراض مهلکۀ قلبیه است. و از او‏‎ ‎‏نیز زاییده شود امراض کثیرۀ قلبیه و کبر و مفاسد اعمالی که هر‏‎ ‎‏یک از موبقات است و برای هلاک انسان سببی مستقل است. و ما‏‎ ‎‏به ذکر بعضی از آنها که پر ظاهر است می پردازیم؛ و ناچار مفاسد‏‎ ‎‏خفیه ای دارد که از نظر نویسنده پوشیده است.‏

‏     اما مفاسد خودش، پس بس است برای آن آنچه صادق مصدق‏‎ ‎‏خبر داده است فی صحیحه معاویة بن وهب قال: قال ابوعبدالله ،‏‎ ‎‏علیه السلام: آفة الدین الحسد والعجب والفخر.‏‎[11]‎‏ و فی صحیحة‏‎ ‎‏محمد بن مسلم عن ابی جعفر، علیه السلام: ان الرجل لیاتی بای‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 201
‏بادرة فیکفر و ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب.‏‎[12]‎‏ یعنی‏‎ ‎‏«حضرت باقر ـ علیه السلام فرمود: "همانا مرد بیاید با هر لغزش‏‎ ‎‏فعلی یا زبانی که در غضب از او صادر شود پس آمرزیده شود، و‏‎ ‎‏همانا حسد هر آینه می خورد ایمان را چنانچه آتش هیزم را‏‎ ‎‏می خورد"».‏

‏     معلوم است ایمان نوری است الهی که قلب را مورد تجلیات‏‎ ‎‏حق ـ جل جلاله قرار دهد؛ چنانچه در احادیث قدسیه منقول‏‎ ‎‏است: لا یسعنی ارضی و لا سمائی بل یسعنی قلب عبدی‏‎ ‎‏المومن.‏‎[13]‎‏ این نور معنوی، این بارقۀ الهیه، که قلب را وسیعتر از‏‎ ‎‏جمیع موجودات قرار می دهد، منافات دارد با آن تنگی و تاریکی‏‎ ‎‏که در قلب از کدورت این رذیله پیدا می شود. این صفت خبیث و‏‎ ‎‏زشت چنان قلب را گرفته و تنگ می کند که آثار آن در تمام مملکت‏‎ ‎‏باطن و ظاهر پیدا شود. قلب محزون و افسرده، سینه گرفته و تنگ،‏‎ ‎‏چهره عبوس و چین در چین شود. البته این حالت نور ایمان را‏‎ ‎‏باطل کند و قلب انسانی را بمیراند؛ و هر قدر قوّت پیدا کند، نور‏‎ ‎‏ایمان رو به ضعف گذارد.‏

‏     تمام اوصاف معنویه و صوریۀ مومن منافی است با آثاری که از‏‎ ‎‏حسد در ظاهر و باطن پیدا شود: مومن خوش بین است به خدای‏‎ ‎‏تعالی و راضی است به قسمتهایی که بین بندگانش فرموده؛ حسود‏‎ ‎‏غضبناک است به حق تعالی و روبرگردان است از تقدیرات او؛‏‎ ‎‏چنانچه در حدیث شریف ذکر شده. مومن بدی مومنین را‏‎ ‎‏نمی خواهد و آنها را عزیز دارد؛ حسود برخلاف آن است. مومن‏‎ ‎‏حب دنیا بر او غلبه نکرده.(358)‏*  *  *


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 202

نتیجه خروج از ولایت 

‏     ‏‏از مفاسد بزرگی که از لوازم غیر منفکۀ حسد است غضبناکی بر‏‎ ‎‏خالق و ولی نعمت و اعراض از تقدیرات اوست. امروز حجابهای‏‎ ‎‏ظلمانی غلیظ عالم طبیعت و اشتغال به آن تمام مدارک ما را‏‎ ‎‏محجوب کرده و چشم و گوش ما کور و کر است؛ نه می فهمیم که‏‎ ‎‏غضبناکیم از مالک الملوک و روبرگردانیم از او، و نه می دانیم‏‎ ‎‏صورت این غضب و اعراض در ملکوت و مسکن دائمی اصلی ما‏‎ ‎‏چیست. همین به گوش ما می رسد از قول امام صادق، علیه السلام:‏‎ ‎‏و من یکُ کذلک فلست منه و لیس منی. «کسی که از من معرض‏‎ ‎‏باشد و سخط کند به من، نه من از او هستم و نه او از من».‏‎ ‎‏نمی فهمیم این برائت حق تعالی از ما و این بیزاری چه مصیبتی‏‎ ‎‏است و چه چیزها در زیر سر دارد. کسی که خارج شد از ولایت‏‎ ‎‏حق و بیرونش کردند از زیر پرچم رحمت ارحم الراحمین، دیگر‏‎ ‎‏امید نجات برای او نیست؛ شفاعت شافعان نصیب او نخواهد شد:‏‎ ‎‏من ذاالذی یشفع عنده الا باذنه.‏‎[14]‎‏ کی شفاعت می کند کسی را‏‎ ‎‏سخطناک به خداست و از حرز ولایت او خارج است.(359)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

حسد آفت ایمان 

‏     ‏‏پس، لازم است بر انسان عاقل که دامن همت به کمر زند و خود‏‎ ‎‏را از این ننگ و ایمان خود را از این آتش سوزان و آفت سخت‏‎ ‎‏نجات دهد؛ و خود را از این فشار فکر و تنگی قلب در این عالم،‏‎ ‎‏که خود یک عذابی است دائمی(مادام العمر)، و از فشارها و‏‎ ‎‏ظلمتهای قبر و عالم برزخ و غضب خداوند تعالی رهایی دهد.‏‎ ‎‏قدری تفکر کند که چیزی که  اینقدر مفاسد دارد لازم العلاج است؛‏‎ ‎‏در صورتی که حسد تو برای محسود هم هیچ ضرری ندارد. از‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 203
‏حسد تو نعمت او زایل نمی شود؛ بلکه برای او نفع دنیوی و‏‎ ‎‏اخروی هم دارد، زیرا که گرفتاری تو، که حسود و دشمن اویی، و‏‎ ‎‏عذاب و حزن تو برای او خود منفعتی است: می بیند خود متنعم‏‎ ‎‏است و تو از تنعم او معذبی، این خود نعمتی برای او می شود. اگر‏‎ ‎‏تو تنبه به این نعمت دومی نیز پیدا کنی، برای تو عذاب دیگر و‏‎ ‎‏فشار فکر دیگر می شود، و او را این عذاب نعمتی است، و همین‏‎ ‎‏طور؛ پس تو همیشه در رنج و غم و فشاری، و او در نعمت و فرح و‏‎ ‎‏انبساط است. و در آخرت نیز حسد تو برای او نفع بخشد؛‏‎ ‎‏خصوصاً اگر به غیبت و تهمت و سایر موذیات منجر شود که‏‎ ‎‏حسنات تو را به او دهند و تو بیچاره و مفلس شوی و او دارای‏‎ ‎‏نعمت و عظمت. اگر قدری در این امور تفکر کنی، البته خود را از‏‎ ‎‏این رذیله پاک می کنی و نفس را از این مهلکه نجات می دهی.‏

‏     گمان مکن که رذایل نفسانی و اخلاق روحی ممکن الزوال‏‎ ‎‏نیست. اینها خیال خامی است که نفس اماره و شیطان القا می کند،‏‎ ‎‏می خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان‏‎ ‎‏تا در این دار تغیر و نشئۀ تبدل است، ممکن است در تمام اوصاف‏‎ ‎‏و اخلاق تغییر پیدا کند. و هر چه ملکات محکم هم باشد تا در این‏‎ ‎‏عالم است قابل زوال است؛ منتها به حسب اختلاف شدت و‏‎ ‎‏ضعف، زحمت تصفیه تفاوت می کند. البته اول پیدایش صفتی در‏‎ ‎‏نفس با زحمت و ریاضتِ کمی او را می توان ازاله کرد، مثل نهال‏‎ ‎‏نورسی که ریشه ندوانیده باشد و متمکن در زمین نشده باشد؛ ولی‏‎ ‎‏بعد از آنکه آن صفت متمکن در نفس شد و از ملکات مستقرۀ‏‎ ‎‏نفس گردید، زوالش ممکن است ولی زحمتش زیاد می شود؛ مثل‏‎ ‎‏درختی که کهنسال شده و ریشه کرده، زحمت کندنش زیادتر‏‎ ‎‏است. تو هر چه دیرتر در فکر قلع ریشه های مفاسد روحی افتی،‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 204

‏ناچار زحمت و ریاضتت بیشتر گردد.(360)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

مفاسد غضب 

‏     ‏‏چنانچه حال تفریط و نقص از اعتدال از صفات رذیله و موجب‏‎ ‎‏مفاسد بسیاری است، که شمه ای از آن را شنیدی، همین طور حد‏‎ ‎‏افراط و تجاوز از حد اعتدال نیز از رذایل اخلاقی و موجب‏‎ ‎‏فسادهای بیشمار است. کفایت می کند در فساد آن حدیث شریف‏‎ ‎‏کافی‏‏: عن ابی عبدالله ـ علیه السلام قال: قال رسول الله ، صلی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله: الغضب یفسد الایمان کما یفسد الخلّ العسل.‏‎[15]‎‏ یعنی «از‏‎ ‎‏حضرت صادق ـ علیه السلام منقول است که فرمود: رسول خدا‏‎ ‎‏ـ صلی الله علیه و آله فرمود: "غضب فاسد کند ایمان را، چنانچه‏‎ ‎‏فاسد کند سرکه عسل را"».‏

‏     چه بسا باشد که انسان غضب کند و از شدت آن از دین خدا‏‎ ‎‏برگردد و نور ایمان را خاموش کند و ظلمت غضب و آتش آن،‏‎ ‎‏عقاید حقه را بسوزاند؛ بلکه کفر جحودی پیدا کند و او را به‏‎ ‎‏هلاکت ابدی رساند؛ و در وقتی تنبه پیدا کند که پشیمانی سودی‏‎ ‎‏ندارد. و تواند بود که همین آتش غضب که در قلب بروز کند و آن‏‎ ‎‏«جمرۀ شیطان» است، چنانچه حضرت باقر العلوم ـ علیه السلام ‏‎ ‎‏فرماید: ان هذا الغضب جمرة من الشیطان توقد فی قلب ابن آدم.‏‎[16]‎‎ ‎‏یعنی «همانا این غضب برقۀ آتشی است از شیطان که افروخته‏‎ ‎‏شود در قلب پسر آدم». صورتش در آن عالم صورت آتش غضب‏‎ ‎‏الهی باشد. چنانچه حضرت باقر العلوم ـ علیه السلام فرماید در‏‎ ‎‏حدیث شریف ‏‏کافی‏‏: مکتوب فی التوراة فیما ناجی الله ، عزوجل،‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 205

‏به موسی: یا موسی، امسک غضبک عمن ملکتک علیه اکف عنک‏‎ ‎‏غضبی‏‎[17]‎‏ یعنی «در تورات نوشته است، در ضمن اسراری که خدای‏‎ ‎‏تعالی به موسی فرمود: "ای موسی، نگاه دار غضب خود را از‏‎ ‎‏کسی که تو را مسلط نمودم بر او، تا آنکه نگه دارم از تو غضب‏‎ ‎‏خودم را». و بدانکه هیچ آتشی از آتش غضب الهی دردناکتر‏‎ ‎‏نیست. چنانچه در حدیث وارد است که از حضرت عیسی بن مریم‏‎ ‎‏ـ علیهم السلام حواریین او سوال کردند: "چه چیز از همۀ اشیاء‏‎ ‎‏سخت تر است فرمود: سخت ترین اشیاء غضب خداست." گفتند:‏‎ ‎‏"به چه چیز حفظ کنیم خود را از آن؟" فرمود: "به آنکه غضب‏‎ ‎‏نکنید".‏‎[18]‎‏(361)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

مراتب نفاق و مفاسد آن 

‏     ‏‏بدانکه از برای نفاق و دورویی، مثل سایر اوصاف و ملکات‏‎ ‎‏خبیثه یا شریفه، درجات و مراتبی است در جانب شدت و ضعف.‏‎ ‎‏هر یک از اوصاف رذیله را که انسان در صدد علاج آن برنیاید و‏‎ ‎‏پیروی از آن نماید، رو به اشتداد گذارد. و مراتب شدت رذایل‏‎ ‎‏چون شدت فضایل غیر متناهی است. انسان اگر نفس اماره را به‏‎ ‎‏حال خود واگذار کند، به واسطۀ تمایل ذاتی آن به فساد و‏‎ ‎‏ناملایمات عاجلۀ نفسانیه و مساعدت شیطان و وسواس خناس‏‎ ‎‏میل به فساد کند؛ و رذایل آن در هر روز رو به اشتداد و زیادت‏‎ ‎‏گذارد تا آنجا رسد که آن رذیله ای که از آن پیروی کرده صورت‏‎ ‎‏جوهریۀ نفس و فصل اخیر آن گردد و تمام مملکت ظاهر و باطن‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 206

‏در حکم آن درآید. پس، اگر آن رذیله رذیلۀ شیطانیه باشد،‏‎ ‎‏همچون نفاق و دورویی که از خواص آن ملعون است چنانچه قرآن‏‎ ‎‏شریف از آن خبر داده بقوله: و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین.‏‎[19]‎‎ ‎‏«قسم خورد از برای حضرت آدم و حوا ـ سلام الله علیهما که من از‏‎ ‎‏پنددهندگان شما هستم». با آنکه به خلاف آن بود مملکت تسلیم‏‎ ‎‏شیطان شود، و صورت اخیرۀ نفس و باطن ذات و جوهر آن‏‎ ‎‏صورت شیطان گردد؛ و صورت ظاهر آن نیز در آن دنیا ممکن‏‎ ‎‏است صورت شیطان باشد، گر چه در اینجا به صورت و شکل‏‎ ‎‏انسانی است.‏

‏     پس، اگر انسان از این صفت جلوگیری نکند و نفس را سرخود‏‎ ‎‏کند، به اندک زمان چنان مهار گسیخته شود که تمام همت و همّش‏‎ ‎‏را مصروف این رذیله کند؛ و با هرکس ملاقات کند با دورویی و‏‎ ‎‏دوزبانی ملاقات کند؛ و خلط و آمیزش با کسی نکند جز آنکه‏‎ ‎‏آلوده باشد به کدورت دورنگی و نفاق؛ و جز منافع شخصی و‏‎ ‎‏خودخواهی و خودپرستی چیزی در نظرش نباشد؛ و صداقت و‏‎ ‎‏صمیمیت و همت و مردانگی را بکلی زیر پا نهد و در تمام کارها و‏‎ ‎‏حرکات و سکنات دورنگی را به کار برد، و از هیچ گونه فساد و‏‎ ‎‏قباحت و وقاحت پرهیز نکند. چنین شخصی از زمرۀ بشریت و‏‎ ‎‏انسانیت دور و با شیاطین محشور است.(362)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

در توصیف اهل دنیا و مذمت آنان 

‏     ‏‏حقیقتاً انسان را عار آید که به واسطۀ شکم خود یا راه انداختن‏‎ ‎‏شهوت خویش  اینقدر ذلت و خواری به خود راه دهد، و از این‏‎ ‎‏مخلوق بی همه چیز و فقرای بی دست و پا و اذلاّی بی دانش و‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 207
‏بینش منت کشد. منت اگر می کشی، از غنی مطلق و خالق سماوات‏‎ ‎‏و ارض بکش؛ که اگر توجه به ذات مقدس او پیدا کردی و دلت‏‎ ‎‏خاضع در محضر او گردید، از هر دو عالم وارهی و طوق عبودیت‏‎ ‎‏مخلوق را از گردن بیرون کنی: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة.‏‎[20]‎‎ ‎‏بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی و ربوبیت‏‎ ‎‏است. به واسطۀ عبودیت حق و توجه به نقطۀ واحدۀ مرکزیه و‏‎ ‎‏افنای تمام قوا و سلطنتها در تحت سلطنت مطلقۀ الهیه، چنان‏‎ ‎‏حالتی در قلب پیدا شود که قهر و سلطنت بر همه عوالم کند؛ و از‏‎ ‎‏برای روح حالت عظمت و رفعتی پیدا شود که جز در پیشگاه‏‎ ‎‏ربوبیت و آنها که اطاعت آنها اطاعت ذات مقدس حق است سر به‏‎ ‎‏اطاعت احدی ننهد. و اگر به حسب پیش آمدن روزگار در تحت‏‎ ‎‏سلطه و قدرت کسی باشد، قلب را از آن لرزه نیفتد و استقلال و‏‎ ‎‏حریت نفس محفوظ ماند؛ چنانچه حضرت یوسف و حضرت‏‎ ‎‏لقمان را عبودیت ظاهریه به حریت و آزادی قلبی آنها ضرر‏‎ ‎‏نرساند.‏

‏     ای بسا قدرتمندان و دارای سلطنتهای ظاهره که از حریت و‏‎ ‎‏آزادی نفس و بزرگواری و بزرگ منشی بویی نبردند و بندۀ ذلیل و‏‎ ‎‏عبد مطیع نفس و هوا هستند، و بدین جهت از مخلوق ناچیز تملق‏‎ ‎‏گویند. از حضرت علی بن الحسین ـ سلام الله علیهما منقول است‏‎ ‎‏که فرمود در ضمن کلامی: انی لآنف ان اطلب الدنیا من خالقها،‏‎ ‎‏فکیف من مخلوق مثلی!‏‎[21]‎‏ یعنی «همانا من عار دارم اینکه دنیا را‏‎ ‎‏خواهش کنم از آفریدگار آن، پس چگونه از مخلوقی مثل خود‏‎ ‎‏طلب کنم».‏


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 208
‏     ای عزیز، تو اگر عار نداری از طلب دنیا، لااقل از مخلوق‏‎ ‎‏ضعیف که مثل خود توست طلب مکن. بفهم که مخلوق را قدرتی‏‎ ‎‏نیست برای تعمیر دنیای تو. گیرم که با هزار منت و ذلت ارادۀ او را‏‎ ‎‏جلب کردی، ارادۀ او در ملک حق کارکن نیست، و کسی را تصرفی‏‎ ‎‏در مملکت مالک الملوک نیست؛ پس اینقدر برای این چند روزۀ‏‎ ‎‏دنیا و شهوات محدودۀ موقته از خلق بی همه چیز تملق مگو؛ و از‏‎ ‎‏خدای خود غافل مشو و حریت و آزادی خود را حفظ کن و قید‏‎ ‎‏عبودیت و اسارت را از گردن خود بردار و در جمیع احوال آزاد‏‎ ‎‏شو؛ چنانچه در حدیث شریف فرماید: ان الحر حر علی جمیع‏‎ ‎‏احواله.‏‎[22]‎‏ و بدانکه غنا به غنای قلب، و بی نیازی از حالات روح‏‎ ‎‏است، به امور خارجیۀ غیر مربوطۀ به انسان نیست. من خود در‏‎ ‎‏میان اهل ثروت و مال و منال کسانی را دیدم که اظهارات آنها را‏‎ ‎‏هیچ فقیر با آبرویی نمی کرد و بیانات آنها شرم آور بود! آن بیچاره‏‎ ‎‏غبار ذلت و مسکنت چهرۀ قلبش را فرو گرفته بود. ملت یهود با‏‎ ‎‏آنکه در دنیا به نسبت جمیعت خود متمول و با ثروت ترین تمام‏‎ ‎‏سکنۀ ارض هستند، مع ذلک ذلت و مسکنت و فقر و فاقه از چهرۀ‏‎ ‎‏آنها ظاهر و تمام مدت عمر را با زحمت و خواری و عجز و بینوایی‏‎ ‎‏به سر می برند. این نیست مگر همان فقر قلبی و ذلت روحی. در‏‎ ‎‏بین اهل زهد و درویش منشی کسانی را دیدیم که قلوب آنها به‏‎ ‎‏قدری غنی و بی نیاز است که به همۀ ملک دنیا از روی بی اعتنایی‏‎ ‎‏نظر می کنند، و بجز ذات مقدس حق تعالی احدی را لایق عرض‏‎ ‎‏حاجت نمی دانند. تو خود نیز در حالات اهل دنیا و اهل طلب‏‎ ‎‏ریاست با نظر دقت و تفتیش مطالعه کن، ببین ذلت آنها و تملق آنها‏‎ ‎‏از مردم از سایرین بیشتر است و در پیش ‏‏[‏‏مردم‏‎ ‎‏]‏‏خضوعشان بیشتر‏
کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 209
‏است. مریدپرورها و مدعیان ارشاد خواریها می کشند و ارادتها‏‎ ‎‏می ورزند تا چند روزی بطن و فرج را تعمیر کنند. قلب مرادِ طالب‏‎ ‎‏بیشتر خاضع است پیش مرید از قلب مرید پیش او؛ با آنکه در‏‎ ‎‏سنخ این دو ارادت نیز فرقهاست: ارادت مرید روحانی و الهی‏‎ ‎‏است، گرچه در اشتباه باشد؛ و ارادت مراد دنیاوی و شیطانی‏‎ ‎‏است. اینها که ذکر شد ذلها و مفاسد دنیایی است. اگر پرده‏‎ ‎‏برداشته شود، معلوم می شود که صورت این اسارت در تحت قیود‏‎ ‎‏و کُند و زنجیرهای شهوات و هواهای نفسانیه چه صورتی است.‏‎ ‎‏شاید این سلسله ای که طولش هفتاد زراع است، و خدای تعالی از‏‎ ‎‏آن اطلاع داده، و آن حبس و غلی که برای ماست، در این دنیا‏‎ ‎‏صورت همین اسارت و رقیت در تحت فرمان شهوت و غضب‏‎ ‎‏باشد. خدای تعالی فرماید: و وجدوا ما عملوا حاضراً.‏‎[23]‎‏ «‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ یافتند‏‎ ‎‏آنچه کرده بودند حاضر». و فرماید: لها ما کسبت و علیها ما‏‎ ‎‏اکتسبت.‏‎[24]‎‏ آنچه به ما می رسد در آن عالم، صورت اعمال خود‏‎ ‎‏ماست.‏

‏     سلسله های پیچ در پیچ شهوات و هواها را پاره کن و کند قلب را‏‎ ‎‏بشکن و از اسارت بیرون بیا و در این عالم آزادانه زیست کن تا در‏‎ ‎‏آن عالم آزاد باشی؛ وگرنه صورت این اسارت را در آنجا حاضر‏‎ ‎‏خواهی دید. و بدانکه آن طاقتفرساست. اولیای خدا با آنکه از اسر‏‎ ‎‏و رقیت بکلی خارج شده بودند و به حریت مطلقه نایل بودند، با‏‎ ‎‏این حال دلهای آنها چنان لرزان بود و از عاقبت امر چنان ناله‏‎ ‎‏می کردند و جزع می نمودند که عقول متحیر از آن است.(363)‏

*  *  *


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 210

زایل شدن ایمان 

‏     ‏‏پس، باید معالجۀ باطن را بکنیم و مرض قلب را علاج نماییم. و‏‎ ‎‏از احادیث ظاهر شود که همان طور که سستی ایمان و عدم‏‎ ‎‏خلوص آن موجب مفاسد اخلاقی و اعمالی شود، این مفاسد نیز‏‎ ‎‏موجب نقصان ایمان، بلکه زایل شدن آن، می شود. و این مطابق با‏‎ ‎‏نوعی از برهان است؛ چنانچه در محل خود مقرر است.‏

‏     و بدانکه این معصیت از جهت دیگر هم از معاصی شدیدتر و‏‎ ‎‏تبعاتش بیشتر است. و آن این است که علاوه بر آنکه جنبۀ حق الله ‏‎ ‎‏دارد، جنبۀ حق الناس هم دارد، و خداوند نمی آمرزد مغتاب را تا‏‎ ‎‏صاحبش از او راضی شود؛ چنانچه در حدیث شریف با چندین‏‎ ‎‏طریق به همین مضمون وارد شده:‏

‏     عن محمد بن الحسن فی المجالس والاخبار باسناده عن ابی‏‎ ‎‏ذر، عن النبی ـ صلی الله علیه و آله فی وصیته له قال: یا اباذر، ایاک و‏‎ ‎‏الغیبة؛ فان الغیبة اشد من الزنا. قلت: و لم ذاک یا رسول الله ؟ قال:‏‎ ‎‏لان الرجل یزنی فیتوب الی الله فیتوب الله علیه، والغیبة لا تغفر حتی‏‎ ‎‏یغفرها صاحبها.‏‎[25]‎

‏    ‏‏«رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله در ضمن وصیتهایش به‏‎ ‎‏جناب ابی ذر ـ رضی الله عنه می فرماید: "بترس از غیبت، زیرا که‏‎ ‎‏آن از زنا شدیدتر است". عرض کرد‏‏[‏‏م‏‏]‏‏: "برای چه یا رسول الله ؟"‏‎ ‎‏فرمود: "برای آنکه زانی اگر توبه کرد خداوند می آمرزد او را، ولی‏‎ ‎‏غیبت آمرزیده نشود تا آنکه صاحبش بیامرزد"».(364)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

زیادی گناه عامل غفلت از توبه 

‏     بر سالک طریق نجات و هدایت لازم است تنبه به یک نکتۀ‏‎ ‎‏مهمه. و آن این است که توفیق به توبۀ صحیحۀ کامله با حفظ‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 211

‏شرایط آن، چنانچه ذکر می شود، از امور مشکله است؛ و انسان‏‎ ‎‏کمتر می تواند نایل به این مقصد شود؛ بلکه دخول در گناهان،‏‎ ‎‏خصوصاً کبایر و موبقات، باعث می شود که انسان را از یاد توبه‏‎ ‎‏بکلی غافل می کند. و اگر درخت معاصی در مزرعۀ دل انسانی‏‎ ‎‏بارمند و برومند گردید و ریشه اش محکم شد، نتایجی بس‏‎ ‎‏ناهنجار دهد، که یکی از آنها آن است که انسان را از توبه بکلی‏‎ ‎‏منصرف می کند؛ و اگر گاه گاهی نیز متذکر آن شود به تسویف و‏‎ ‎‏امروز و فردا و این ماه و آن ماه کار را می گذراند، و با خود می گوید‏‎ ‎‏که آخر عمر و زمان پیری توبۀ صحیحی می کنم. غافل از آنکه این‏‎ ‎‏مکر با خداست، والله خیر الماکرین.‏‎[26]‎

‏    ‏‏گمان نکن که پس از محکم شدن ریشۀ گناهان انسان بتواند‏‎ ‎‏توبه نماید، یا آنکه بتواند به شرایط آن قیام نماید. پس بهار توبه‏‎ ‎‏ایام جوانی است که بار گناهان کمتر و کدورت قلبی و ظلمت‏‎ ‎‏باطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتر است. انسان در پیری‏‎ ‎‏حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املش بیشتر است. و این‏‎ ‎‏مجرب است؛ و حدیث شریف نبوی‏‎[27]‎‏ شاهد بر آن است. گیرم که‏‎ ‎‏انسان بتواند در ایام پیری قیام به این امر کند، از کجا به پیری برسد‏‎ ‎‏و اجل موعود او را در سن جوانی و در حال اشتغال به نافرمانی‏‎ ‎‏نرباید و به او مهلت دهد؟ کمیاب بودن پیران دلیل است که مرگ به‏‎ ‎‏جوانان نزدیکتر است. در یک شهر پنجاه هزار نفری، پنجاه نفر پیر‏‎ ‎‏هشتاد ساله انسان نمی بیند.‏

‏     پس ای عزیز، از مکاید شیطان بترس و در حذر باش؛ و با‏‎ ‎‏خدای خود مکر و حیله مکن که پنجاه سال یا بیشتر شهوت رانی‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 212
‏می کنم، و دم مرگ با کلمۀ استغفار جبران گذشته می کنم. اینها‏‎ ‎‏خیال خام است. اگر در حدیث دیدی یا شنیدی که حق تعالی بر‏‎ ‎‏این امت تفضل فرموده و توبۀ آنها را تا قبل از وقت معاینۀ آثار مرگ‏‎ ‎‏یا خود آن قبول می فرماید،‏‎[28]‎‏ صحیح است؛ ولی هیهات که در آن‏‎ ‎‏وقت توبه از انسان متمشی شود. مگر توبه لفظ است؛ قیام به امر‏‎ ‎‏توبه زحمت دارد؛ برگشت و عزم بر برگشت نکردن ریاضات‏‎ ‎‏علمیه و عملیه لازم دارد، و الا خود به خود انسان نادر اتفاق‏‎ ‎‏می افتد که در فکر توبه بیفتد یا موفق به آن شود؛ یا اگر شد بتواند‏‎ ‎‏به شرایط صحت و قبول آن، یا به شرایط کمال آن، قیام کند. چه‏‎ ‎‏بسا باشد که قبل از فکر توبه یا عملی کردن آن، اجل مهلت ندهد،‏‎ ‎‏و انسان را با بار معاصی سنگین و ظلمت بی پایان گناهان از این‏‎ ‎‏نشئه منتقل نماید. آن وقت خدا می داند که به چه گرفتاریها و‏‎ ‎‏بدبختیها دچار می شود. جبران معاصی در آن عالم، فرضاً که اهل‏‎ ‎‏نجات و عاقبت امرش سعادت باشد، کار سهلی نیست. فشارها و‏‎ ‎‏زحمتها و سوختنهایی در دنبال است تا انسان لایق شفاعت شود و‏‎ ‎‏مورد رحمت ارحم الراحمین گردد.‏

‏     پس ای عزیز، هر چه زودتر دامن‏‏] ‏‏همت‏‏]‏‏ به کمر بزن و عزم را‏‎ ‎‏محکم و اراده را قوی کن، و از گناهان، تا در سن جوانی هستی یا‏‎ ‎‏در حیات دنیایی می باشی، توبه کن، و مگذار فرصت خداداد از‏‎ ‎‏دستت برود، و به تسویلات شیطانی و مکاید نفس اماره اعتنا‏‎ ‎‏مکن.(365)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

نتیجه ناهنجار تقویت معاصی در دل 

‏     اگر درخت معاصی در مزرعۀ دل انسانی بارمند و برومند‏‎ ‎


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 213

‏گردید و ریشه اش محکم شد، نتایجی بس ناهنجار دهد، که یکی‏‎ ‎‏از آنها آن است که انسان را از توبه بکلی منصرف می کند؛ و اگر گاه‏‎ ‎‏گاهی نیز متذکر آن شود به تسویف و امروز و فردا و این ماه و آن‏‎ ‎‏ماه کار را می گذراند، و با خود می گوید که آخر عمر و زمان پیری‏‎ ‎‏توبۀ صحیحی می کنم. غافل از آنکه این مکر با خداست، والله خیر‏‎ ‎‏الماکرین.‏‎[29]‎‏(366)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

نیت الهی در نهی از منکر 

‏     ‏‏مکاید نفس بسیار دقیق است. ممکن است انسان را از راه شرع‏‎ ‎‏مموّه‏‏] ‏‏نموده‏‏]‏‏ گول زند و وارد در مهالک کند. مثلاً غیبتِ متجاهر‏‎ ‎‏به فسق گرچه جایز است، بلکه در بعض موارد که موجب ردع او‏‎ ‎‏شود واجب است و از مراتب نهی از منکر به شمار می آید، ولی‏‎ ‎‏انسان باید ملاحظه کند که داعی نفسانی او در این غیبت آیا همین‏‎ ‎‏داعی شرعی الهی است، یا داعی شیطانی و محرک نفسانی در آن‏‎ ‎‏مدخلیت دارد. اگر داعی الهی دارد، از عبادات به شمار می آید؛‏‎ ‎‏بلکه غیبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصی از اوضح مصادیق‏‎ ‎‏احسان و انعام به اوست، گرچه خودش نفهمد. ولی اگر مشوب به‏‎ ‎‏فساد و هواهای نفسانی است، در صدد تخلیص نیت برآید و از‏‎ ‎‏اعراض مردم بدون قصد صحیح اعراض کند بلکه عادت دادن‏‎ ‎‏نفس را به غیبت در مورد جایز نیز مضر به حال آن است؛ زیرا که‏‎ ‎‏نفس مایل به شرور و قبایح است، ممکن است به واسطۀ احتراز‏‎ ‎‏ننمودن از آن در موارد جایز، کم کم وارد شود به مرحلۀ دیگر که‏‎ ‎‏آن موارد محرمه است. چنانچه ورود در شبهات با آنکه جایز است‏‎ ‎‏ولی نیکو نیست؛ چون آنها حِمای محرمات است و ممکن است‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 214

‏انسان به واسطۀ ورود در آنها در محرمات نیز وارد شود. انسان‏‎ ‎‏باید حتی الامکان نفس را پرهیز از این امور دهد و از چیزهایی که‏‎ ‎‏احتمال سرکشی نفس در آنها می رود احتراز کند.(367)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

سرعت تاثیر اعمال سیئه در قلب 

‏     ‏‏در ‏‏کافی‏‏ شریف سند به حضرت صادق ـ علیه السلام رساند،‏‎ ‎‏قال: قال امیرالمومنین، علیه السلام: ایاکم والمراء و الخصومة؛‏‎ ‎‏فانهما یمرضان القلوب علی الاخوان و ینبت علیهما النفاق.‏‎[30]‎

‏    ‏‏«برحذر باشید از جدال و خصومت در مقال، که آنها قلوب را‏‎ ‎‏مریض می کنند نسبت به برادران، و ریشۀ نفاق هستند که نفاق‏‎ ‎‏روی آنها می روید».‏

‏     و فی ‏‏الکافی‏‏ ایضا عن ابی عبدالله ـ علیه السلام قال: ایاکم و‏‎ ‎‏الخصومة؛ فانها تشغل القلب و تورث النفاق و تکسب الضغائن.‏‎[31]‎

‏    ‏‏«برحذر باشید از مخاصمه؛ زیرا که آن قلب را مشغول می کند،‏‎ ‎‏و باعث نفاق و دورویی می شود، و کینه در دل ایجاد می کند».‏

‏     و فیه ایضا عن ابی عبدالله ـ علیه السلام قال: قال جبرئیل‏‎ ‎‏للنبی، صلی الله علیه و آله: ایاک و ملاحاة الرجال.‏‎[32]‎

‏    ‏‏«فرمود حضرت صادق - علیه السلام - که جبرئیل به پیغمبر،‏‎ ‎‏- صلی الله علیه و آله - گفت: "برحذر باش از جدال و گفتگو به‏‎ ‎‏طریق مخاصمه با مردم"».‏

‏     اما بیان آنکه مراء و خصومت در مقابل قلب را مریض می کند و‏‎ ‎‏انسان را به دوستان بدبین می کند و نفاق در دل می رویاند، آن است‏‎ ‎‏که پیش از این مذکور شد که اعمال ظاهریه را در باطن و دل آثاری‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 215

‏است متناسب با آنها؛ و اکنون گوییم که اعمال سیئه تاثیرش در‏‎ ‎‏قلب بسیار زودتر و شدیدتر است؛ زیرا که انسان چون ولیدۀ عالم‏‎ ‎‏طبیعت است و قوای شهوت و غضب و شیطنت با او قرین و‏‎ ‎‏متصرف در او هستند ـ چنانچه در حدیث وارد است: ان الشیطان‏‎ ‎‏یجری مجری الدم من بنی آدم ـ‏‎[33]‎‏ لهذا وجهۀ قلب به مفسدات و‏‎ ‎‏امور موافقه با طبیعت است؛ و به مختصر مددی از خارج، چه از‏‎ ‎‏جوارح انسانی باشد یا خارج از آن، مثل مصاحب و رفیق زشت و‏‎ ‎‏بدخلق، در قلب اثر شدید واقع شود؛ چنانچه در احادیث شریفه‏‎ ‎‏نهی از مصاحبت با آنان شده است.(368)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عواقب علوم باطله و کدورات قلبیه 

‏     ‏‏خدا می داند که اگر با این علوم ضایعۀ باطله و این اوهام فاسده‏‎ ‎‏و کدورات قلبیه و اخلاق ذمیمه منتقل به آن عالم شویم چه ابتلا و‏‎ ‎‏مصیباتی در دنبال داریم و چه عقبات و درکاتی در پی داریم و این‏‎ ‎‏علوم و اخلاق برای ما چه ظلمتها و وحشتها و آتشها فراهم‏‎ ‎‏می نماید.(369)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

تملّق گویی طالب ریاست 

‏     ‏‏باید دانست که انسان که طالب رضا و خشنودی مردم است و‏‎ ‎‏توجه به جلب نظر و قلوب مردم دارد، برای آن است که آنها را‏‎ ‎‏موثر در اموری می داند که مورد طمع اوست. مثلاً کسانی که‏‎ ‎‏پول پرست و مال دوست هستند، خاضع پیش ارباب ثروت هستند‏‎ ‎‏و از آنها تملق گویند و فروتنی از آنها نمایند. و کسانی که طالب‏‎ ‎‏ریاست و احترامات صوریه هستند، از مریدان تملقها گویند و‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 216

‏فروتنیها نمایند، قلوب آنها را با هر ترتیبی هست جلب کنند. و‏‎ ‎‏همین طور این چرخ به طریق دور و تسلسل می چرخد. زیردستان‏‎ ‎‏از ارباب ریاسات، و طالبان ریاست از زیردستان فرومایه تملق‏‎ ‎‏گویند؛ جز آنها که در طرفین قضیه به ریاضات نفسانیه تربیت خود‏‎ ‎‏کردند، و طالب رضای حقند، و دنیا و زخارف آن آنها را نلرزانده؛‏‎ ‎‏در ریاست طالب رضای حق باشند، و در مرئوسیت حق جو و‏‎ ‎‏حق خواه باشند.(370)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عواقب ترقّی جهل 

‏     ‏‏جهل هر چه رو به ترقّیات جهلیّه رود، این خاصیت ـ یعنی‏‎ ‎‏خودخواهی و خودبینی ـ در آن افزون گردد و از این جهت، نماز‏‎ ‎‏چهار هزار سالۀ شیطان‏‎[34]‎‏ جز تاکد انانیّت و کثرت عجب و افتخار،‏‎ ‎‏ثمره‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ از آن حاصل نشد و به آنجا رسید که در مقابل امر حق،‏‎ ‎‏قیام کرد و (خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ)‏‎[35]‎‏ گفت و از غایت‏‎ ‎‏جهل و خودبینی و خودخواهی، نورانیّت آدم (ع) را ندید و قیاس‏‎ ‎‏مغالطی کرد.(371)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

غرور سد راه حق 

‏     هرگز به واسطه کمال یا جمال باطنی که دارد، به خود مغرور‏‎ ‎‏نشود، که غرور از بزرگترین دامهای ابلیس است که سالک را از‏‎ ‎‏طریق حق باز دارد، بلکه به قهقرا برگرداند.(372)‏

*  *  *

‏ ‏


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 217

دنیا و خطر انحراف سالک 

‏     ‏‏انسان تا در این دنیا و دارالغرور است، به هر مرتبه از کمال و‏‎ ‎‏جمال روحانی و به هر مرتبه از عدالت و تقوا که برسد، ممکن‏‎ ‎‏است بازپس برگردد و بکلّی تغییر کند و عاقبت امرش به شقاوت و‏‎ ‎‏خذلان منتهی شود.‏

‏     پس هیچ گاه از خود نباید غفلت کند، و به کمال خود نباید‏‎ ‎‏مغرور شود، و از خود و احوال نفس خود و مراعات آن نباید‏‎ ‎‏نسیان کند، و در جمیع احوال از تمسّک به عنایات خفیه حق تعالی‏‎ ‎‏غفلت نکند، و به خود و سلوک و ریاضت و علم و تقوا خود به‏‎ ‎‏هیچ وجه اعتماد نکند، که از بزرگترین مهالک انسانیت و وساوس‏‎ ‎‏شیطانیّت است که سالک را از یاد خود نیز می برد؛ چنانچه حق‏‎ ‎‏تعالی فرماید: وَ لاَتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا الله فَانساهُم انفُسَهُم اُولئِکَ‏‎ ‎‏هُمُ الفاسِقُونَ.‏‎[36]‎‏(373)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خودخواهی حجاب درک کمالات 

‏     ‏‏حجابِ خودخواهی و خودبینی، از حجب غلیظه ای است که‏‎ ‎‏هر کس را که مبتلای به آن است از همه حقایق و درک تمام‏‎ ‎‏محسَّنات و کمالات غیر و مقبَّحات و نقایص خود باز می دارد. و‏‎ ‎‏این حجاب ارث ابلیس است، و در هر کس قوّت گیرد منسلک در‏‎ ‎‏ذریۀ ابلیس خواهد شد، گر چه به صورت و ولادت مُلکیه، ولیده و‏‎ ‎‏ذریّه آدم باشد.(374)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

تصورات شیطانیه 

‏     ممکن است انسان را، یک نظر به نامحرمان یا یک لغزش‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 218

‏کوچک لسانی، مدتها از سرایر و حقایق توحید باز دارد و از‏‎ ‎‏حصول جَلَوات محبوب و خَلَوات مطلوب ـ که قرّة العین اهل‏‎ ‎‏معرفت است ـ باز دارد. پس وقوف در هر یک از مراحل و مراتب،‏‎ ‎‏و بی اعتنایی و قلّت مبالات به هر یک از نشَئات، موجب حرمان از‏‎ ‎‏سعادت مطلقه است و از دامهای ابلیس است.‏

‏     مثلاً کسانی که اهل مناسک و عبادت ظاهریّه هستند و شدت‏‎ ‎‏مبالات و اعتنای به آن دارند، شیطان عبادات صوریّه را در نظر آنها‏‎ ‎‏جلوه دهد، و همه کمالات را در نظر آنها منحصر و مقصور در‏‎ ‎‏همان عبادات و مناسک ظاهریّه کند، و دیگر کمالات و معارف را‏‎ ‎‏از نظر آنها بیندازد، بلکه آنها را نسبت به آنها و صاحبان آنها بدبین‏‎ ‎‏کند، پس صاحبان معارف را در نظر آنها مرمیّ به الحاد و زندقه و‏‎ ‎‏صاحبان اخلاق فاضله و ریاضات نفسیّه را مرمیّ به تصوّف و امثال‏‎ ‎‏آن کند، و آن بیچارگان بیخبر را سالها در صورت عبادات محبوس‏‎ ‎‏کند، و به زنجیرهای محکم تدلیس و وسواس خود، آنها را ببندد؛‏‎ ‎‏و از این جهت، می بینیم که در بعضی از آنها، عبادات بعکس نتیجه‏‎ ‎‏دهد. نماز که حقیقت تواضع و تخشّع است، و لُبّ آن ترک خودی‏‎ ‎‏و سفر الی الله و معراج مومن است‏‎[37]‎‏ در بعض آنها اعجاب و کبر و‏‎ ‎‏خودبینی و خودفروشی نتیجه دهد.‏

‏     و به همین قیاس، کسانی که در رشتۀ تهذیب باطن و تصفیه و‏‎ ‎‏تجلیه اخلاق هستند، گاه شود که شیطان بعضی از آنها را در دام‏‎ ‎‏کشد ومناسک وعبادات قالبیّه و همین طور علوم رسمیه و معارف‏‎ ‎‏الهیّه را در نظر آنها ناچیز قلم دهد، و همۀ کمالات و سعادات را‏‎ ‎‏پیش آنها مقصور و منحصر به رشتۀ سلوک و ریاضت و تهذیب‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 219
‏باطن کند، و آنها را به صاحبان آنها و خود آنها بدبین کند، به طوری‏‎ ‎‏که لسان طعن و سوء ادب به علمای شریعت و ارکان دیانت و‏‎ ‎‏حکمای ربّانی و فقهای روحانی ـ رضوان الله علیهم ـ باز کنند، با‏‎ ‎‏آنکه خود را صاحب صفای باطن و خُلق مهذَّب شمارند و سر‏‎ ‎‏خود را در میان سر اهل الله درآورند.‏

‏     اعجاب به نفس ـ که مبدا جُلِّ رذایل نفسانیّه است ـ و تکبُّر و‏‎ ‎‏سوء ظنّ بر بندگان خدا ـ که ارث شیطان است ـ در قلب آنها چنان‏‎ ‎‏قدم راسخ دارد که غیر خود و یک مشت قلندر مثل خود که به اسم‏‎ ‎‏اهل الله آنها را یاد کنند و از ظاهر شریعت خبری ندارند، چه رسد‏‎ ‎‏به باطن آن، به پشیزی نشمرند. این نیست جز وقوف در یک نشئه‏‎ ‎‏و اِحتباس در یک مرتبه که باعث شود از همه مراتب محروم‏‎ ‎‏شوند، حتی از همان رشته که خود را در آن داخل دانند و سمت‏‎ ‎‏تخصص در آن برای خود قائلند.‏

‏     و همین طور نیز اگر حکیمی یا عارفی در زنجیر شیطان درآمد‏‎ ‎‏و محبوس و موقوف در همان عقلیّات شد، به دیگران با نظر‏‎ ‎‏خواری و بی مقداری نظر کند و علمای شریعت را قشری و فقهای‏‎ ‎‏اسلام را عامی خواند تا چه رسد به دیگران. و او جز خود و رفقایِ‏‎ ‎‏خود که انباردار مفهومات و اعتباریات هستند، کسی دیگر را به‏‎ ‎‏حساب نیاورد و این آفت نیست جز از همان وقوف و سلطه‏‎ ‎‏ابلیسیّه.‏

‏     و اگر اینان حافظ حضرات و سایر در نشئات بودند یا لااقل،‏‎ ‎‏علماً و برهاناً، مدارج غیب و شهود نفس و نشئات باطن و ظاهر آن‏‎ ‎‏را می شناختند، و ارتباط مراتب را می دانستند، و کیفیت سیر الی و‏‎ ‎‏خروج از بیت نفس و طبیعت را واقف بودند، مبتلا به این دام بزرگ‏‎ ‎‏ابلیس و محبس مظلم شیطانی نمی شدند، و هر یک دیگری را‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 220

‏طرد نمی کردند، و به یکدیگر حسن ظن داشتند، و اُخوّت ایمانیه‏‎[38]‎‎ ‎‏و محبَّت و مودَّت اسلامیه ـ که از مبادی، بلکه امّهات حصول‏‎ ‎‏صفای باطن و تصفیه و تزکیۀ نفس است ـ در بین آنها محکم و‏‎ ‎‏مستحکم می شد، و اسم و رسم خودخواهی و خودبینی و اعجاب‏‎ ‎‏و استکبار ـ که از امهات رذایل نفسانیه و تلبیسات شیطانیه است ـ‏‎ ‎‏از بین آنها سپری می شد.(375)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

آثار سوء غضب و شهوت 

‏     ‏‏و این افزایش حجب، سبب طبیعی دارد، و آن، آن است که این‏‎ ‎‏سه قوّه؛ یعنی، قوّۀ شیطنت، که فروع آن عجب و کبر و طلب‏‎ ‎‏ریاست و خدعه و مکر و نفاق و کذب و امثال آن است، و قوّۀ‏‎ ‎‏غضب، که خودسری و تجبّر و افتخار و سرکشی و قتل و فحش و‏‎ ‎‏آزار خلق و امثال آن از فروع آن است، و قوّۀ شهوت، که شره و‏‎ ‎‏حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است، این قوای ثلاثه،‏‎ ‎‏محدود به حدّی نیستند؛ به این معنا که اگر افسار شیطنت را انسان‏‎ ‎‏رها کند، در هیچ حدّی واقف نشود و به هیچ مرتبه ای از مراتب‏‎ ‎‏قانع نگردد، و برای به دست آوردن مقصد خود حاضر است با‏‎ ‎‏تمام نوامیس الهیّه و شرایع حقّه مخالفت و دشمنی کند، و برای‏‎ ‎‏رسیدن به یک ریاست جزئی، حاضر است فوج فوج انبیا و اولیا و‏‎ ‎‏صلحا و علمای بالله را قتل و غارت کند؛ و همین طور آن دو قوۀ‏‎ ‎‏دیگر در صورت سرخود بودن و افسار گسیختگی.‏

‏     و معلوم است هر مرتبه ای از مراتب لذّات نفسانیّه ـ که راجع به‏‎ ‎‏این سه قوه است ـ که از برای انسان حاصل شود به اندازۀ خود،‏‎ ‎‏انسان را دلبستۀ به دنیا و غافل از روحانیّت و حقّ و حقیقت کند.‏


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 221

‏     مثلاً، در هر لذتی که ذائقۀ انسانی از این عالم می برد در‏‎ ‎‏صورتی که محدود به حدود الهیّه نباشد، همان لذّت انسان را به‏‎ ‎‏دنیا نزدیک کند و علاقۀ قلبیه را زیاد کند، و به همان اندازه علاقه‏‎ ‎‏به روحانیّت و حقّ کم شود و محبت الهیّه از قلب زائل شود. و‏‎ ‎‏چون پشت سر هر لذّتی، نفس لذّت دیگر، بلکه لذات دیگر را‏‎ ‎‏طالب شود و نفس اَمّاره قوای مخصوصۀ این کار را برای تحصیل‏‎ ‎‏آن ترغیب کند؛ پس در پشت سر هر حجابی، حُجُبی ظلمانی برای‏‎ ‎‏انسان پیدا شود و از هر یک از این مجاری و قوای حسیّه ـ که شعاع‏‎ ‎‏نفس از آنها به عالم طبیعت و دنیا جلوه کرده ـ دائماً حجابهایی به‏‎ ‎‏روی قلب و روح کشیده شود که انسان را از سیر الی الله و طلب‏‎ ‎‏حقّ ـ جلّ جلاله ـ باز دارد.‏

‏     و خسران و حسرت، بلکه تعجّب و حیرت در آن است که‏‎ ‎‏همان فطرتی که براق سیر اولیاست به معراج قُرب حضرت باری ـ‏‎ ‎‏جلّ و علا ـ و سرمایۀ وصول آنهاست به کمال مطلق، همان انسانِ‏‎ ‎‏سرخود را به نهایت شقاوت و بُعد از ساحت قدس کبریا رساند، و‏‎ ‎‏این بالاترین خسرانهاست؛ چنانچه حق تعالی فرماید: وَ العَصرِ *‏‎ ‎‏انَّ الانسَانَ لَفِی خُسرٍ.‏‎[39]‎‏(376)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عواقب بی اخلاصی

‏     ‏‏اگر اخلاص در کار نباشد ناچار دست تصرف ابلیس به کار‏‎ ‎‏خواهد بود و با تصرف ابلیس و نفس ـ که قدم خودخواهی و‏‎ ‎‏خودبینی است ـ هیچ معرفتی حاصل نشود؛ بلکه خود‏‎ ‎‏علم التوحید بی اخلاص، انسان را از حقیقت توحید و معرفت دور‏‎ ‎‏می کند و از ساحت قرب الهی تبعید می نماید.‏


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 222

‏     ملاحظۀ حال ابلیس کن که چون خودخواهی و خودبینی و‏‎ ‎‏خودپسندی در او بود، علمش به هیچ وجه عملی نشد و راه‏‎ ‎‏سعادت را به او نشان نداد.‏

‏     میزان در ریاضات حقه و باطله به یک معنی دقیق عرفانی، قدم‏‎ ‎‏نفس و خودخواهی و قدم حق و حق طلبی است. نمازی که برای‏‎ ‎‏شهوات دنیا یا آخرت باشد، نمازی نیست که معراج مومن و‏‎ ‎‏مقرّب متّقین‏‎[40]‎‏ باشد. آن نماز، انسان را به حورالعین نزدیک کند و‏‎ ‎‏از ساحت قرب الهی دور نماید.‏

‏     علم توحیدی که برای نمایش در محضر عوام یا علما باشد از‏‎ ‎‏نورانیّت عاری و بری است و غذایی است که با دست شیطان برای‏‎ ‎‏نفس امّاره تهیه شود؛ خود آن، انسان را از توحید بیرون برد و به‏‎ ‎‏تشریک نزدیک کند.(377)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

سستی انسان غافل 

‏     ‏‏بیچاره انسان غافل! که در امور زایلۀ دنیا ـ که خود می داند، و‏‎ ‎‏هر روز می بیند که اهل آن، آن را می گذارند و می روند و حسرتها را‏‎ ‎‏می برند ـ  اینقدر اهمیت می دهد، و با کمال جدّ و جهد در جمع و‏‎ ‎‏تحصیل آن می کوشد، و خود را با هر ذلّت و زحمت و هر محنت و‏‎ ‎‏تعبی رو به رو می کند، و از هیچ عار و ننگی پرهیز نمی کند. ولی‏‎ ‎‏برای تحصیل ایمان ـ که کفیل سعادت ابدی اوست ـ اینقدر سست‏‎ ‎‏و افسرده است که با اینهمه مواعظ انبیا و اولیا و اینهمه کتابهای‏‎ ‎‏آسمانی، باز از سستی و سهل انگاری دست نکشیده، و به فکر‏‎ ‎‏روزگار مصیبت و ذلّت و زحمت خود نیفتاده، موعظتهای قرآنی و‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 223

‏وعد و وعید آن ـ که سنگ خارا را نرم می کند و کوههای عالم را‏‎ ‎‏خاشع می کند ـ در دل سخت این انسان اثر نکند!‏

‏     آری، خدای تعالی فرماید: لَو انزَلنَا هذَا القُرآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَایتَهُ‏‎ ‎‏خَاشِعَاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ الله وَ تِلکَ الامثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم‏‎ ‎‏یَتَفَکَّرُونَ.‏‎[41]‎‏(378)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

موانع اخلاق کریمه

‏     ‏‏کسی که صاحب غرور است، در دام شیطان و نفس اَمّاره، از‏‎ ‎‏کسب معارف و تحصیل اخلاق کریمانه و اعمال صالحه باز‏‎ ‎‏ماند.(379)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

هشدار در تاخیر معالجۀ غرور 

‏     ‏‏هان ای عزیز! از خواب گران برخیز! و از این غرور شیطانی‏‎ ‎‏بپرهیز که این غرور انسان را به هلاکت ابد رساند، و از قافلۀ‏‎ ‎‏سالکان باز دارد، و از کسب معارف الهیّه ـ که قرّة العین اهل الله ‏‎ ‎‏است ـ محروم کند.‏

‏     و بدانکه با غرور، مواعظ الهیّه و دعوتهای انبیا و موعظتهای‏‎ ‎‏اولیا اثر نکند؛ زیرا که غرور ریشۀ همه را بنیان کَن کُند، و این از‏‎ ‎‏دامهای بزرگ و نقشه های دقیق ابلیس و نفس است که انسان را از‏‎ ‎‏فکر خود و فکر مرضهای خود ببرد، و موجب نسیان و غفلت‏‎ ‎‏شود، و اطبای نفوس از علاج او عاجز شوند، و یک وقت به خود‏‎ ‎‏آید که کار از اصلاح گذشته و راه چاره بکلی مسدود شده. قال‏‎ ‎‏[‏‏الله ‏‎ ‎‏]‏‏تعالی: وَ انذِرهُم یَومَ الحَسرَةِ اذ قُضِیَ الامرُ وَ هُم فِی غَفلَةٍ وَ‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 224

‏هُم لاَ یُومِنُونَ.‏‎[42]‎‏(380)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

حب نفس ثمرۀ خبیثه 

‏     ‏‏این از ثمره خبیثۀ حبّ نفس و حبّ دنیاست که چشم و گوش‏‎ ‎‏انسان را جز از شهوات و آمال دنیاوی کور کند، و به واسطۀ‏‎ ‎‏احتجاب از مقامات روحانیّه و مدارج اهل معرفت و معارج‏‎ ‎‏اصحاب قلوب از ابتلائات ـ که مُصلِح نفوس و مُربّی قلوب است ـ‏‎ ‎‏روگردان شود، از اقبال دنیا که بدترین افتتان و ابتلاست، راضی و‏‎ ‎‏فرحناک شود.(381)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

انسان در حال آتش غضب 

‏     ‏‏انسان در حال نائرۀ آتش ِ غضب، کور شود از رشد و هدایت، و‏‎ ‎‏کر شود از موعظه و نصیحت؛ بلکه موعظه در این حال سبب‏‎ ‎‏ازدیاد غضب او شود و مایۀ شعله نائره آن گردد. و از برای این‏‎ ‎‏شخص راه چاره‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ در این حال نیست.(382)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

فساد ایمان از غضب

‏     ‏‏باید دانست که ما بیچاره ها که اکنون در غلاف طبیعت و‏‎ ‎‏حجاب ظلمانی حیات پست دنیاوی گرفتاریم، و از غیب و ملکوت‏‎ ‎‏نفس و مضارّ و مفاسد و مصلحات و مهلکات آن محجوب و‏‎ ‎‏بی اطلاعیم، تشخیص نمی دهیم که چطور نورانیّت ایمان به واسطه‏‎ ‎‏غضب زایل شود، و حقیقت ایمان انسان فاسد و ناچیز گردد، و‏‎ ‎‏مضادّت حقیقی ایمان و غضبِ بی موقع را به نور بصیرت ادراک‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 225
‏نکنیم.‏

‏     آنها که اطبّای نفوس و قلوبند و با علم محیط الهی و چشم‏‎ ‎‏بصیرت نافذ در بواطن ملک و ملکوت، امراض قلوب و ادویۀ آن و‏‎ ‎‏مصلحات و مفسدات آن را دریافته اند، از جانب ذات مقدس‏‎ ‎‏الهی، مبعوث به کشف حقایق و اظهار بواطن و بیدار کردن ما‏‎ ‎‏خفتگانند.‏

‏     آنها به ما خبر از باطن قلب خودمان دهند، و ملکوت نفوس‏‎ ‎‏خود ما را برای ما کشف کنند. آنها می دانند که همان طور که سرکه‏‎ ‎‏و صبر‏‎[43]‎‏ زود عسل را فاسد کند، و آن شیرینی لطیف را مبدّل به‏‎ ‎‏تلخی و ترشی غیر مطبوع نماید، آتش غضب و نائره آن، نور ایمان‏‎ ‎‏را منطفی کند و فاسد نماید.‏

‏     اکنون اگر برای غضب جز این نبود که سرمایۀ حیات ملکوتی‏‎ ‎‏انسانی را ـ که ایمان است ـ فاسد و باطل کند، و مایۀ سعادت انسان‏‎ ‎‏را از دست او بگیرد، و او را با دست تهی به عالم دیگر سوق دهد،‏‎ ‎‏همین بس بود؛ با آنکه انسان را در این عالم نیز چه بسا باشد که به‏‎ ‎‏مخاطرات و مهالک اندازد و او را در دو دنیا به بدبختی و شقاوت‏‎ ‎‏کشاند!‏

‏     کمتر چیزی مثل آتش سوزان غضب، انسان را به سرعت برق‏‎ ‎‏به عالم بدبختی و هلاکت سوق دهد! چه بسا که با یک آن غضب،‏‎ ‎‏انسان از دین خدا خارج شود، و به خدای تعالی و انبیای عظام او‏‎ ‎‏جسارتها کند! و چه بسا که با غضب یک ساعت، به قتل نفوس‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 226

‏محترمه دچار شود.(383)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خار طریق 

‏     ‏‏خار طریق انسان در هر مقصد و مقصود دینی، حبّ دنیا و نفس‏‎ ‎‏است. اگر از اهل معارف و جذبه و جذوه است، حبّ دنیا و نفس‏‎ ‎‏بزرگترین حجابهای رخسار محبوب است:‏

‏     «مادر بتها بت نفس شماست».(384)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

علت ظهور شهوت و غضب 

‏     ‏‏برافروخته شدن آتش شهوت و غضب در اثر حبّ نفس و‏‎ ‎‏دنیاست و در اثر آن، قوه واهمه از اعتدال خارج شود و به تدبیرات‏‎ ‎‏شیطانیّه برخیزد.‏

‏     و اگر درصدد تعمیر آخرت و جنّت اعمال است، از راه تقوا و‏‎ ‎‏اعمال صالحه نیز با حبّ دنیا، موفق به هیچ یک از مراتب آن نشود.‏‎ ‎‏حبّ دنیا انسان را به محرّمات الهیّه وادار کند و از واجبات شرعیّه‏‎ ‎‏منصرف کند. ترک واجبات مالیّه چون زکات و خمس و حج و امثال‏‎ ‎‏آن از حرص به جمع مال است، و ترک واجباتِ بَدنیّه چون صوم و‏‎ ‎‏صلات و امثال آن از تن پروری است.‏

‏     بالجمله، این اُمّ الامراض، انسان را به انواع بلیّات مبتلا کند و‏‎ ‎‏کار انسان را به هلاکت ابدی کشاند.(385)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

کدورت قلب 

‏     ‏‏از اعمال سیّئه در قلب یک کدورتی و ظلمتی حاصل شود که‏‎ ‎‏انسان را از مقام قدس و قرب حق ـ جلّ و علا ـ دور و از معارف‏‎ ‎‏الهیّه مهجور کند، و به عالم طبیعت و دنیا که باطن آن سجّین و‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 227

‏هاویه است، نزدیک کند تا آنجا که قلب و تمام شئون غیبیّه آن فانی‏‎ ‎‏در دنیا و طبیعت شود، و حکم روحانیّت و انسانیّت از او برداشته‏‎ ‎‏شود.(386)‏        

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز 

‏     ‏‏دلبستگی به هر چه که غیر حق است، خار طریق سلوک الی‏‎ ‎‏الله است. پس سالک الی الله و طالب وصول به لقاء الله و صعود به‏‎ ‎‏معارج معارف الهیّه، این خار طریق را باید با ریاضت شرعی از بین‏‎ ‎‏بردارد. و با دلبستگی و علاقه مندی به غیر حق و تبعیت از شهوات‏‎ ‎‏بطن و فرج، عروج به کمالات روحانیّه و وصول به لقای جمال‏‎ ‎‏جمیل امکان ندارد، بلکه کلیه حجب به یک معنی به خود انسان‏‎ ‎‏رجوع کند:‏

‏تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.(387)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

وام هر مرض 

‏     ‏‏رغبت به دنیا و زخارف آن و توجّه و محبّت به زینتهای آن‏‎ ‎‏بزرگترین جند ابلیس و جهل است، و از دقیقترین دامهای نفس‏‎ ‎‏است که به واسطۀ آن انسان به دام بلا مبتلا و از راه هدایت و رشد‏‎ ‎‏گمراه و از وصول به نتیجه انسانیّت و برخورداری از ثمرۀ شجرۀ‏‎ ‎‏ولایت، محروم و محجوب شود.‏

‏     و چون انسان این مطلب را دریافت و با عین انصاف و چشم‏‎ ‎‏بصیرت به اول و آخر امر خود نظر کرد، بر خود حتم و لازم شمارد‏‎ ‎‏که حتی الامکان این خار طریق ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که اسم آن محبّت و رغبت به‏‎ ‎‏دنیا و مال و منال آن است از سر راه سلوک خود بردارد، و این‏‎ ‎‏خطیئۀ مهلکه را که راس هر خطیئه است و اُمِّ هر مرض است از‏‎ ‎‏خانۀ قلب خود دور کند، و این خانه را که منزلگاه محبوب و محل‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 228

‏تجلّی مطلوب است از قذارت پاک، و از جنود ابلیس و شرک‏‎ ‎‏شیطان تطهیر کند، و دست غاصبانۀ دیو پلید را از خانه خدا کوتاه،‏‎ ‎‏و بتها را از طاق و رواق آن فرو ریزد تا صاحب خانه به منزل خود‏‎ ‎‏عنایت پیدا کند، و از جلوه های خود آن را روشنی دهد.(388)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

زنگار فطرت 

‏     ‏‏فطرت انسانی چون معدن طلا و نقره خالص است: «النّاسُ‏‎ ‎‏مَعادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ».‏‎[44]‎

‏    ‏‏و در فطرت خالصه جز حبِّ حق تعالی ـ که کمال مطلق است ‏‎ ‎‏نیست، و چون با محبت غیرِ حق تعالی اختلاط پیدا کرد، از‏‎ ‎‏خلوص خارج شود. و بدتر و بالاتر اختلاط، آن است که با محبّت‏‎ ‎‏دنیا و طبیعت آمیخته و آلوده شود؛ که چون این آمیختگی و‏‎ ‎‏آلودگی دست داد، بکلی صفحۀ قلب را که به حسب فطرت،‏‎ ‎‏صافی بود، زنگار بگیرد و هیچ حقیقتی در او به آنطور که هست،‏‎ ‎‏نمایش پیدا نکند، بلکه یا اصلاً از حقایق در آن نقشی واقع نشود، و‏‎ ‎‏یا به طور اعوجاج و انحراف واقع ‏‏[‏‏شود‏‏]‏‏ (فَامَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم‏‎ ‎‏زَیغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنهُ ابتِغَاءَ الفِتنَةِ وَ ابتِغَاءَ تَاوِیلِهِ).‏‎[45]‎

‏    ‏‏قلوب معوجۀ منحرفه که مختلط با هواهای نفسانیّه و حبّ‏‎ ‎‏نفس و دنیا شده است، تاویل کتاب شریف الهی و تاویل آیات‏‎ ‎‏تدوینیّه؛ بلکه تکوینیّه را بر طبق هواهای نفسانیه خود کنند، و این‏‎ ‎‏تفسیر به رای است که تصرّف شیطان و نفس در آن دخالت دارد، و‏‎ ‎‏این تفسیر باطل و حرام است.(389)‏

*  *  *


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 229

عواقب خودخواهی و خودبینی 

‏     ‏‏انسان چون خودبین و خودخواه است، این خودخواهی و‏‎ ‎‏محبت مفرط به نفس، سبب شود که از نقایص و عیوب خود‏‎ ‎‏محجوب شود، و بدیهای خود را نبیند؛ بلکه گاهی بدیهای خود‏‎ ‎‏در نظرش خوبی جلوه کند، و فضایل و خوبیهایی که دارد در‏‎ ‎‏نظرش مضاعف گردد. و به همین نسبت، از خوبی دیگران بسیار‏‎ ‎‏شود که محجوب شود و بدیهای آنها در نظرش مضاعف گردد.‏

‏     پس چون کمال خود و نقص دیگران را دید و محبّت مفرط به‏‎ ‎‏نفس نیز کمک کرد، در نفس یک حالت اعجابی پیدا شود نسبت به‏‎ ‎‏خودش. پس از این حالت، در باطن نفس، خود را بر دیگران ترفیع‏‎ ‎‏دهد، و حالت سربلندی و بزرگی برای او دست دهد و خود را‏‎ ‎‏بزرگتر از دیگری بیند و این حالت، کبر است. و چون این حالتِ‏‎ ‎‏قلبی در مُلک بدن ظاهر شود، سرکشی و سرفرازی کند و بر‏‎ ‎‏دیگران، در ظاهر نیز بزرگی فروشد؛ و این تکبر است.‏

‏     و چون از این احتجاب بیرون آید و خود را به همان طور که‏‎ ‎‏هست ببیند؛ بلکه نسبت به خود با نظر خورده گیری بنگرد و به‏‎ ‎‏خود سوءظن پیدا کند، پس خودش در نظرش کوچک و خوار‏‎ ‎‏شود، و ذلّت و افتقار نفس را دریابد. و چون با این نظر همراه شد،‏‎ ‎‏[‏‏با‏‎ ‎‏]‏‏حسن ظنِّ به دیگران و بزرگ شمردن مخلوقات خدا و مظاهر‏‎ ‎‏جمال و جلال حق تعالی، کم کم در نفس، یک حال تذلیل و‏‎ ‎‏سرافکندگی پیدا شود، و خود را از دیگران کوچکتر شمارد. و این‏‎ ‎‏حالت، تواضع قلبی است که آثار آن در مُلک بدن که ظاهر شد،‏‎ ‎‏گویند: تواضع کرد و متواضع شد.(390)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ضیق صدر از خودخواهی 

‏     ‏‏خودخواهی و خودبینی هم از ضیق صدر است و هم ضیق‏‎ ‎


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 230

‏صدر آورد. و آن مبدا تکبّر است؛ زیرا چون ضعفِ قابلیّت و ضیق‏‎ ‎‏صدر داشت، هر چه در خود ببیند در نظرش بزرگ شود و به آن‏‎ ‎‏تدلّل و بزرگی کند، و در عین حال چون اسیر نفس است، برای‏‎ ‎‏رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا ـ که مورد طمع اوست ـ ذلّت و‏‎ ‎‏خواری کشد و تملّقها گوید.(391)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

صفت ناهنجار 

‏     ‏‏فرو نشستن از اقدام، و سستی نمودن از امر به معروف و نهی از‏‎ ‎‏منکر، و جلوگیری ننمودن از ظلم ستمکاران، حلم نیست، بلکه‏‎ ‎‏خمود است که یکی از ملکات رذیله و صفات ناهنجار است.(392)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خروج از راه حقیقت

‏     ‏‏نظر غرض آلوده و دوستی و دشمنی بر کنار شوند و با دیدۀ‏‎ ‎‏انصاف حقجو با کمال کنجکاوی گفتار هر دو را بنگرند زیرا که نظر‏‎ ‎‏غرض آلوده انسان را از حقیقت بیرون می برد و دوستی و دشمنی‏‎ ‎‏پرده به روی حقایق می کشد.(393)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عادات مانع فهم احکام 

‏     ‏‏بسیار شود که عادت و تکرار یک عمل پرده به روی احکام‏‎ ‎‏خرد می پوشد به طوری که اگر کسی برخلاف آن سخنی بگوید‏‎ ‎‏بسیار شگفت آور شده، برخلاف تشخیص داده می شود.(394)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

غفلت از نفس سرکش 

‏     ‏‏نفس انسان سرکش است، یک آن از آن غافل بشویم،‏‎ ‎‏نعوذبالله ، انسان را به کفر می کشد نه به فسق، اگر غافل بشود‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 231

‏انسان.(395)‏

23 / 8 / 44 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

بی توجهی و جسارت به مومن 

‏     ‏‏نباید انسان همین طور بدون اینکه توجه کند به مطلبی،‏‎ ‎‏یکوقت خدای نخواسته جسارت کند به یک مومنی، به یک‏‎ ‎‏مسلمی، به یک طلبه ای، به یک اهل علمی، فضلاً از اینکه به یک‏‎ ‎‏عالِمی، فضلاً از اینکه به یک مرجعی. اینها ‏‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏باید مواظبت کرد؛‏‎ ‎‏انسان باید خودش را مواظبت کند؛ حفظ کند این جهات را تا موفق‏‎ ‎‏بشود.(396)‏

23 / 8 / 43 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

معاصی کوچک راه ورود به کفر 

‏     ‏‏شیطان راضی نیست به فسق ما، او کفر ما را می خواهد. او‏‎ ‎‏می خواهد همه را منتهی کند به کفر؛ منتها از معاصی کوچک‏‎ ‎‏می گیرد و کم کم وارد می کند در بزرگتر، و کم کم در بزرگتر، و کم‏‎ ‎‏کم بالاتر تا برسد به آنجا که خدای نخواسته انسان را منحرف کند‏‎ ‎‏اصلاً از اسلام. باید مراقبت کنید آقا از خودتان؛ باید از اول صبح‏‎ ‎‏که از خواب پا می شوید، یا اول اذان یا ان شاءالله قبل از اذان که پا‏‎ ‎‏می شوید از خواب ... باید مراقب خودتان باشید.(397)‏

23 / 8 / 44

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ریشۀ اختلافات 

‏     ریشۀ تمام اختلافاتی که فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد به‏‎ ‎‏حبّ دنیا برمی گردد. و اگر در میان شما هم چنین اختلافاتی وجود‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 232

‏دارد، برای آن است که حبّ دنیا را از دل بیرون نکرده اید و از آنجا‏‎ ‎‏که منافع دنیا محدود می باشد، هر یک برای به دست آوردن آن با‏‎ ‎‏دیگری به رقابت برمی خیزد، شما خواهان فلان مقامید، دیگری‏‎ ‎‏نیز همان مقام را می خواهد، قهراً منجر به حسادت و برخورد‏‎ ‎‏می گردد. لیکن مردان خدا که حبّ دنیا را از دل بیرون کرده اند،‏‎ ‎‏هدفی جز خدا ندارند، هیچ گاه با هم برخورد نداشته، چنین‏‎ ‎‏مصایب و مفاسدی به بار نمی آورند. اگر تمام پیامبران الهی امروز‏‎ ‎‏در یک شهر گرد آیند، هرگز با هم دوییت و اختلاف نخواهند‏‎ ‎‏داشت؛ زیرا هدف و مقصد یکی است، دلها همه متوجه به حق‏‎ ‎‏تعالی بوده، از حب دنیا خالی است.(398)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

قلب سیاه مانع وصال الی الله  

‏     ‏‏لیاقت می خواهد، آمادگی لازم است، با روسیاهیها و قلبهای‏‎ ‎‏آلوده که به حجابهای ظلمانی پوشیده شده است، این معانی و‏‎ ‎‏حقایق روحانی را نمی توان درک کرد. باید این حجابها پاره گردد و‏‎ ‎‏این پرده های تاریک و روشنی که بر قلبها کشیده شده و مانع وصال‏‎ ‎‏«الی الله » گردیده کنار رود تا بتوان در مجلس نورانی و با شکوه‏‎ ‎‏الهی وارد شد.(399)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

بر بالین مرد محتضر

‏     ‏‏اگر انسان به مرض دنیاپرستی و هواخواهی مبتلا شد، محبت‏‎ ‎‏دنیا قلب او را فراگرفت از غیر دنیا و مافیها بیزار می شود «العیاذ‏‎ ‎‏بالله » نسبت به خدا و بندگان خدا و به پیامبران و اولیای الهی و‏‎ ‎‏ملائکة الله دشمنی می ورزد و احساس حقد و کینه می کند و آنگاه‏‎ ‎‏که فرشتگان به امر خدای سبحان برای گرفتن جان او می آیند‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 233

‏سخت احساس تنفر و انزجار می کند؛ زیرا می بیند که خداوند و‏‎ ‎‏ملائکة الله می خواهند او را از محبوبش (دنیا و امور دنیوی) جدا‏‎ ‎‏سازند و ممکن است با عداوت و دشمنی حضرت حق تعالی از‏‎ ‎‏دنیا برود. یکی از بزرگان قزوین ـ رحمه الله تعالی ـ نقل می کرد که‏‎ ‎‏[‏‏به‏‏]‏‏ بالین مردی که در حال احتضار بود حاضر شدم، در آخرین‏‎ ‎‏دقایق زندگی چشم باز کرد و گفت: ظلمی که خدا به من کرد، هیچ‏‎ ‎‏کس نکرده است زیرا با چه خون جگری این بچه ها را پرورش‏‎ ‎‏داده، بزرگ کرده ام اکنون می خواهد مرا از آنان جدا سازد!! آیا‏‎ ‎‏ظلمی بالاتر از این می شود؟! اگر انسان خود را مهذب نکند و از‏‎ ‎‏دنیا منصرف نسازد و حب آن را از دل بیرون ننماید، بیم آن می رود‏‎ ‎‏که هنگام مرگ با قلبی لبریز از بغض و کینه نسبت به خداوند و‏‎ ‎‏اولیای او جان سپرد. با چنین سرنوشت شومی دست به گریبان‏‎ ‎‏است . آیا این بشر افسارگسیخته، اشرف مخلوقات است یا در‏‎ ‎‏حقیقت شرّ مخلوقات می باشد؟!(400)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

بینش انسان مادی 

‏     ‏‏آنهایی که اسلامی بار نمی آیند و همۀ توجهشان به همین عالم‏‎ ‎‏ماده است ـ آنها ـ دنبال اینند که اتومبیل داشته باشند! این اتومبیل‏‎ ‎‏از دست شیطان به آنها برسد یا از دست خدا برسد فرقی ندارد در‏‎ ‎‏آنکه می دهد؛ او اتومبیل می خواهد، او پارک می خواهد، او زندگی‏‎ ‎‏مرفه می خواهد؛ این زندگی مرفه را یک نفر دزد به او بدهد یا یک‏‎ ‎‏نفر نبی به او بدهد، هیچ فرقی پیش او نیست؛ برای اینکه به آن‏‎ ‎‏دهنده اش کاری ندارد.(401)‏

1 / 3 / 58 

*  *  *


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 234

علت دوری از انسانیت 

‏     ‏‏اگر چنانچه به راه مستقیم نباشیم و مهار نکنیم معلومات‏‎ ‎‏خودمان را و مهار نکنیم نفس خودمان را و در این راه مستقیم‏‎ ‎‏نکُشیم نفس را، هر چه معلومات زیادتر بشود، از انسانیت، انسان‏‎ ‎‏دورتر می شود و مشکلتر می شود انسان خودش را برگرداند.(402)‏

17 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

هوای نفس و بی عدالتی 

‏     ‏‏ممکن است که یک کسی هم از بس هوای نفس دارد با عدالت‏‎ ‎‏هم مخالف باشد. نخواهد عدالت اصلش در دنیا پیدا بشود.(403)‏

*  *  *26 / 9 / 58

‏ ‏

‏ ‏

ریشه حب نفس 

‏     ‏‏اگر آدم باورش بیاید که تمام محامد از اوست دیگر در دلش‏‎ ‎‏شرک واقع نمی شود، دیگر برای هرکس حمد کند جلوۀ خدا را‏‎ ‎‏[‏‏حمد کرده است‏‏]‏‏. اگر یک قصیده ای برای حضرت امیر می گوید‏‎ ‎‏می فهمد که این برای خداست، برای اینکه او جلوۀ بزرگ‏‎ ‎‏خداست، چون جلوۀ بزرگ خداست مدح او مدحِ خداست. مدح‏‎ ‎‏جلوه است.‏

‏     اگر آدم باورش بیاید که همۀ محامد مال اوست، خودش را کنار‏‎ ‎‏می گذارد.‏

‏     اینکه می بینید  اینقدر آدم داد «لِمَنِ المُلک» می زند،  اینقدر‏‎ ‎‏غرور پیدا می کند، برای این است که نمی شناسد خودش را مَن‏‎ ‎‏عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ. نمی داند خودش هیچ است. اگر این را‏‎ ‎‏بفهمد و باورش بیاید که هیچ نیست، هرچه هست اوست، اگر‏‎ ‎‏«هیچ نیست» خودش را باورش بیاید، «عرف ربّه» پروردگارش را‏‎ ‎‏می شناسد.‏


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 235

‏     عمده این است که ما نمی شناسیم، نه خودمان را می شناسیم،‏‎ ‎‏نه خدایمان را می شناسیم، نه ایمان به خودمان داریم، نه ایمان به‏‎ ‎‏خدا داریم، نه باورمان آمده است که خودمان ‏‏[‏‏چیزی‏‎ ‎‏]‏‏نیستیم و نه‏‎ ‎‏باورمان آمده است که همه چیز اوست. وقتی این باور در کار نبود،‏‎ ‎‏هرچه برهان بر آن اقامه بشود فایده ندارد، باز هم آن انانیت نفسی‏‎ ‎‏در کار هست، و اینکه من چه، شما چه! اینهمه ادعاهای پوچ برای‏‎ ‎‏ریاستها و برای امثال ذلک، برای وجود انانیت است، انانیت وقتی‏‎ ‎‏که باشد، انسان خودش را می بیند.(404)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

راس همه خطیئه ها

‏     ‏‏همه بلاهایی که سر انسان می آید از این حبّ نفس است؛ ‏‏[‏‏از‏‎ ‎‏این‏‎ ‎‏]‏‏که آدم  خودش را دوست دارد. در صورتی که اگر ادراک کند‏‎ ‎‏و واقعیت مطلب را وجدان کند، نفسِ خودش چیزی نیست، مال‏‎ ‎‏غیر است؛ حب غیر است. منتها به غلط اسمش را «حبّ نفس»‏‎ ‎‏گذاشته اند. این غلط انسان را خراب می کند. تمام گرفتاریهایی که‏‎ ‎‏برای همه ما هست، برای این حبّ جاه و حبّ نفس است. حبّ‏‎ ‎‏جاه است که انسان را به کشتن می دهد، انسان را به فنا می دهد،‏‎ ‎‏انسان را به جهنّم می برد. راس همۀ خطیئه ها همین است: رَاسُ کُلِّ‏‎ ‎‏خَطیئَةٍ همین حبّ جاه و حبّ نفس است. همۀ خطاها از اینجا بروز‏‎ ‎‏می کند. انسان چون خود را می بیند و خودخواه است همه چیز را‏‎ ‎‏برای خودش می خواهد. و هرکس مانع او بشود ـ ولو به توهمش ـ‏‎ ‎‏با او دشمن می شود. و هر چه را که می خواهد چون برای خودش‏‎ ‎‏می خواهد، حدود، دیگر قائل نیست، از این جهت مبدا همۀ‏‎ ‎‏گرفتاریها می شود.(405)‏

*  *  *


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 236

حیله های شیطان 

‏     ‏‏اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک‏‎ ‎‏رعیتی هم به او انتقاد کند؛ اصلاً بدش نمی آمد، از انتقاد بدش‏‎ ‎‏نمی آمد.‏

‏     اگر انتقاد دو انسان را فرض کنید؛ یکی خودتان یکی دیگری،‏‎ ‎‏هر دو دارای یک صفت متوازی هستید. اگر یک کسی از آن‏‎ ‎‏رفیقتان تکذیب کند برای خاطر آن صفتش، شما خوشتان می آید؛‏‎ ‎‏برای اینکه آن را مقابل خودتان می دانید. از این جهت، همان‏‎ ‎‏صفتی که در شما هست، در دیگری اگر باشد و انتقاد بکنند، شما‏‎ ‎‏خوشتان می آید، او بدش می آید. او هم وقتی ببیند همان را در شما‏‎ ‎‏عیبجویی می کنند، خوشش می آید و اگر از خودش عیبجویی‏‎ ‎‏کنند، بدش می آید. اینها همه از حیله های شیطان است که شیطان،‏‎ ‎‏بزرگتر از همۀ شیطانها ـ حتی از این شیطان بزرگ معروف ـ این‏‎ ‎‏شیطان نفس امارۀ خود آدم است.(406)‏

20 / 6 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

یاس از جنود ابلیس است 

‏     ‏‏یاس از جنود ابلیس است، یعنی شیطانها انسان را به یاس‏‎ ‎‏وامی دارند. همین ابلیس هایی که می بینید در طول تاریخ ملتهای‏‎ ‎‏ضعیف را مایوس کرده اند. همینهایی که به ملتهای ضعیف تزریق‏‎ ‎‏کردند که ما هیچ نمی دانیم و هیچ نمی توانیم. همینهایی که به‏‎ ‎‏ملتهای ضعیف به واسطۀ وابستگیشان به خارج گفتند که ما باید‏‎ ‎‏غربی باشیم. ما ارتشمان هم باید از غرب برایش یک کسی بیاید.‏‎ ‎‏کارخانه هایمان هم باید از غرب بیاید راهش بیندازد.(407)‏

29 / 10 / 59 

*  *  *


کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 237

رابطه دنیاگرایی و مقام گرایی 

‏     ‏‏قضیه مقام و ریاست هرچه باشد، این وقتی که نظر انسان یک‏‎ ‎‏نظر محدود دنیایی باشد، این مقامات، انسان را از خودش بیخود‏‎ ‎‏می کند، اینها را مقام می داند.(408)‏

11 / 5 / 60 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

تصفیه از خطرات قلبی 

‏     ‏‏اگر شما ملاحظه کردید در نفس خودتان که غیر از خدا از او‏‎ ‎‏کسی اطلاع ندارد و خودتان هم تا یک حدودی اطلاع دارید، اگر‏‎ ‎‏دیدید که این مقامی که خدای تبارک و تعالی، مردم را دلشان را‏‎ ‎‏متوجه کرده است به شما و به شما رای داده اند، این مقام شما را‏‎ ‎‏محکوم خودش می کند و شما مرکوب او و او راکب شما هست،‏‎ ‎‏بروید خودتان را تصفیه کنید و بدانید این را که با دست خودتان‏‎ ‎‏ـ خدای نخواسته خودتان را در دنیا و آخرت تباه نکنید. ‏

‏     خدای تبارک و تعالی حاضر است، همۀ این عالم در محضر‏‎ ‎‏حق تعالی است و تمام خطرات قلبی ما و تمام لحظات عمر ما و‏‎ ‎‏تمام آنچه که در باطن ما می گذرد در مغز ما می گذرد در محضر‏‎ ‎‏حق تعالی است و ما باید برگردیم به محضر حق تعالی و آنجا در‏‎ ‎‏آن محضر دیگر حساب پس بدهیم.(409)‏

11 / 5 / 60 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

توجه به مقام از ضعف نفس 

‏     ‏‏نرویم سراغ اینکه حالا که من شدم رئیس جمهور باید چه‏‎ ‎‏بشود و چه بشود و من هم باید مقامم چه باشد، خیر، این از ضعف‏‎ ‎‏نفس انسان است، از تنگی چشم و قلب انسان است که خیال‏‎ ‎‏می کند این یک چیزی است. این یک چیز اعتباری است که امروز‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 238

‏دادند فردا هم تمام است، می گیرندش می رود سراغ کارش.(410)‏

11 / 5 / 60 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

دسّی شیطان است 

‏     ‏‏اساس همه مسائلی که انحرافی است، این عدم تهذیب است و‏‎ ‎‏«دَسّی» در نفس انسان است، «دسّی» شیطان است.(411)‏

30 / 10 / 60 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

مقصد اصلی جریان اسلام

‏     ‏‏مقصد این است که اسلام جریان پیدا بکند، مقصد این نیست‏‎ ‎‏که من اجرایش کنم. از چیزهایی که انسان مبتلا به آن هست این‏‎ ‎‏شیطنت های باطنی که انسان به آن مبتلا هست این است که، دلش‏‎ ‎‏می خواهد خودش متصدی امر باشد. جریان امر اگر به دست‏‎ ‎‏دیگری بهتر واقع بشود، این ناراحت است، می گوید من خوب‏‎ ‎‏است باشم. این از شیطنت های باطنی انسان است. انسان به‏‎ ‎‏صورت مقدس مآبی طرحش می کند، من می خواهم به این ثواب‏‎ ‎‏برسم. اگر حساب کند پیش خودش که همان ثواب را، بالاترش را‏‎ ‎‏به شما می دهند، و شما کمک کنید به این کسی که متصدی است و‏‎ ‎‏از شما بهتر می تواند، راضی نمی شوید. مسئله این نیست که ثواب‏‎ ‎‏می خواهم، مسئله این است که دنیا می خواهم. اختلاف اگر بین‏‎ ‎‏افراد پیدا می شود، جستجو کنند در باطن ذات خودشان ببینند که‏‎ ‎‏مسئله، مسئلۀ مصلحت اسلام و مصلحت مسلمین است یا مسئله،‏‎ ‎‏مسئلۀ مصلحت خودش هست؟ پای نفس در کار است یا خدا در‏‎ ‎‏کار است؟ اگر یک کسی یک مطلبی را بهتر از من می تواند انجام‏‎ ‎‏بدهد، آیا من خوشحالم به اینکه او متصدی امر بشود یا من‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 239

‏ناراحتم؟ اگر یک وزیر بتواند بهتر کار وزیر دیگری را انجام بدهد‏‎ ‎‏و کمک کند به او، آیا نفس او اجازه به او می دهد؟ اگر برای‏‎ ‎‏خداست اجازه باید بدهد.(412)‏

21 / 4 / 62 

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

کوچک شمردن گناه، حیله ابلیس 

‏     ‏‏از این دشمن بزرگ انسانیّت و معنویّت غافل مشو، گاهی که در‏‎ ‎‏جلسات انس با دوستان هستی خطاهای بزرگ این عضو کوچک را‏‎ ‎‏آنقدر که می توانی شمارش کن و ببین با یک ساعت عمر تو که باید‏‎ ‎‏صرف جلب رضای دوست شود چه می کند و چه مصیبتها به بار‏‎ ‎‏می آورد که یکی از آنها غیبت برادران و خواهران است، ببین با‏‎ ‎‏آبروی چه اشخاصی بازی می کنی و چه اسراری را از مسلمانان‏‎ ‎‏روی دایره می ریزی و چه حیثیّاتی را خدشه دار می کنی و چه‏‎ ‎‏شخصیّتهایی را می شکنی؟ آنگاه این جلسۀ شیطانی را مقیاس‏‎ ‎‏بگیر و ملاحظه کن در یک سال در همین امر پیش پاافتاده چه‏‎ ‎‏کردی و در پنجاه شصت سال دیگر چه خواهی کرد و چه مصیبتها‏‎ ‎‏برای خود به بار خواهی آورد در عین حال آن را کوچک‏‎ ‎‏می شماری و این کوچک شمردن از حیله های ابلیس است که‏‎ ‎‏خداوند به لطف خود ما را همگی از آن مصون دارد.(413)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خودداری از آفات زبان 

‏     ‏‏اینک برای علاقه ای که به تو‏‎[46]‎‏ و احمد‏‎[47]‎‏ دارم توصیه می کنم از‏‎ ‎‏آفات شیطانی خصوصاً آفتهای بسیار زبان خودداری کنید و همّت‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 240

‏به نگهداری آن کنید، البتّه در آغاز قدری مشکل است، لکن با عزم‏‎ ‎‏و اراده و تفکّر در پی آمدهای آن آسان می شود.(414)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خذلان دنیا و آخرت در ترک حق

‏     ‏‏نسیان حق موجب نسیان انفس می شود، چه «نسیان» به معنی‏‎ ‎‏فراموشی باشد یا به معنی ترک، در هر دو معنا هشدار شکننده ای‏‎ ‎‏است: لازمۀ فراموشی حق تعالی آن است که انسان خود را‏‎ ‎‏فراموش کند، یا بگو حق تعالی او را به فراموشی از نفس خود‏‎ ‎‏کشاند و در همۀ مراحل سابق، صادق است. در مرحلۀ عمل، آن‏‎ ‎‏کس که خدا را و حضور او ـ جل و علا را فراموش کند به فراموشی‏‎ ‎‏از خویشتن خویش مبتلا شود یا کشیده شود، بندگی خود را‏‎ ‎‏فراموش کند، از مقام عبودیت به فراموشی کشیده شود و کسی که‏‎ ‎‏نداند چی است و کی است و چه وظیفه دارد و چه عاقبت؟ شیطان‏‎ ‎‏در او حلول نموده و به جای خویشتن او نشسته! و شیطان عامل‏‎ ‎‏عصیان و طغیان است و اگر به خود نیاید و به یاد حق برنگردد و به‏‎ ‎‏همین حال طغیان و عصیان از این جهان منتقل شود شاید به‏‎ ‎‏صورت شیطان مطرود حق تعالی درآید. و به معنی دیگرش که به‏‎ ‎‏معنی ترک باشد، دردناکتر است زیرا اگر ترک اطاعت حق و ترک‏‎ ‎‏حق موجب شود که حق او را ترک کند و به خود واگذارد و عنایات‏‎ ‎‏خود را از او قطع فرماید شک نیست که به خذلان دنیا و آخرت‏‎ ‎‏منتهی می شود.(415)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

قطع اولین قدم انحراف در جوانی

‏     تو‏‎[48]‎‏ جوانی و با قدرت جوانی که حق داده است می توانی اولین‏‎ ‎‏قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدمهای دیگر کشیده شوی‏

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 241

‏که هر قدمی، قدمهایی در پی دارد و هر گناهی گرچه کوچک به‏‎ ‎‏گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را می کشد به طوری که گناهان بسیار‏‎ ‎‏بزرگ در نظر انسان ناچیز آید! بلکه گاهی اشخاص به ارتکاب‏‎ ‎‏بعض کبایر به یکدیگر فخر می کنند و گاهی به واسطۀ شدت‏‎ ‎‏ظلمات و حجابهای دنیوی، منکر به نظر معروف، و معروف منکر‏‎ ‎‏می گردد.(416)‏‎[49]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابتعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 242

  • )) طه  /  125.
  • )) بحار الانوار؛ ج 70، ص 198ـ199، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب کبر»؛ مرآت العقول؛ ج 10، ص 190.
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 312، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب کبر»، ح 16.
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 311، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب کبر»، ح 11.
  • )) وسائل الشیعة؛ ج 11، ص 300، «ابواب جهاد نفس»، باب 58، ح 9.
  • )) همان؛ ص 301، ح 14.
  • )) «کسی که در دلش به اندازۀ دانه خردلی کبر و خودخواهی باشد، هرگز داخل بهشت نمی شود»؛ وسائل الشیعة؛ ج 11، ص 307، «ابواب جهاد»، باب 60، ح 6.
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 310، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب کبر»، ح 6.
  • )) همان؛ ص 309، ح 3.
  • )) «گواهی خداوند کافی است»؛ (نساء  /  166).
  • )) امام صادق(ع) فرمود: «آفت دین رشک بری و خودبینی و فخرفروشی است»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 307، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب حسد»، ح 5.
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 306، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب حسد»، ح 1.
  • )) «من در آسمان و زمینم نگنجم، ولی در دل بنده مومنم جای گیرم».
  • )) «چه کسی است که جز به اجازه او نزدش شفاعت کند؟»؛ (بقره  /  255).
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 302، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب غضب»، ح 1.
  • )) همان؛ ص 304ـ305، ح 12.
  • )) همان؛ ص 303، ح 7.
  • )) عن ابی عبدالله (ع) قال: «قال الحواریون لعیسی(ع): ایُّ الاشیاءِ اَشَدُّ؟ قال: اَشَدُّ الاشیاء غضب الله عزّوجل،  قالوا: بما نَتَقی غَضَبَ الله ؟ قال: باَن لا تَغضبوا»؛ وسائل الشیعة؛ ج 11، ص 289، «ابواب جهاد نفس»، باب 53، ح 15.
  • )) اعراف  /  21.
  • )) مصباح الشریعة؛ ص 536، باب 100، در حقیقت عبودیت.
  • )) در علل الشرائع؛ ج 1، باب 165، ح 3، در ضمن روایتی از علی بن الحسین(ع) این مضمون با اختلافی در عبارت آمده است.
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 89، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب صبر»، ح 6.
  • )) کهف  /  49.
  • )) بقره  /  286.
  • )) وسائل الشیعة؛ ج 8، ص 598، «ابواب العشرة»، باب 152، ح 9.
  • )) «خدا بهتر از همه مکر می کند»؛ (آل عمران  /  54).
  • )) «فرزند آدم پیر می شود و دو چیز با او می ماند: حرص و آرزو»؛ خصال؛ ج 1، ص 73، «باب الاثنین»، ح 112.
  • )) اصول کافی؛ ج  2، ص 440، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب فیما اعطی الله ...»، ح 2 و احادیث این باب.
  • )) «خدا بهتر از همه مکر می کند»؛ (آل عمران  /  54).
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 300، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب المراء والخصومة»، ح 2.
  • )) همان؛ ص 301، ح 8.
  • )) همان؛ ح 6.
  • )) «شیطان همچون خون در تن فرزندان آدم است»؛ علم الیقین؛ ج 1، ص 283.
  • )) «وَ کانَّ قَد عَبَدَالله سِتَّةَ آلاف سَنَةَ؛ شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرد»؛ نهج البلاغه؛ ص 420، خطبه 192 (قاصعه).
  • )) «مرا از آتش آفریدی، و او [آدم] را از خاک آفریدی»؛ اعراف  /  12.
  • )) «و مانند کسانی که خدا را فراموش کرده اند، نباشید که خدا ایشان را از یاد خودشان برد، آنان همان فاسقان  هستند»؛ (حشر  /  19).
  • )) اشاره است به حدیث نبوی که: «الصَّلاةُ مِعراجُ المُومن؛ نماز، معراج مومن است»؛ علامه مجلسی؛ اعتقادات؛ ص 29؛ بحارالانوار؛ ج 79، ص 248.
  • )) اقتباس از این آیۀ کریمه است: «انَّما المُومِنُونَ اخوَةٌ؛ بدرستی که مومنان برادر هم هستند»؛ (حجرات / 10).
  • )) «سوگند به زمان، بدرستی که آدمی در خسران است»؛ (عصر  /  1ـ2).
  • )) اقتباس است از آنچه که در فرمایش امام علی بن موسی الرضا ـ علیهما السلام وارد شده که: «الصَّلاةُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ؛ یعنی نماز، مایۀ تقرّب هر متقی است»؛ وسائل الشیعة؛ ج 3، ص 30، «کتاب الصلاة»، باب 12 از «ابواب اعداد الفرائض»، ح 1 و 2.
  • )) «اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می کردیم، مشاهده می کردی که کوه از ترس خدا خاشع و ذلیل و متلاشی  می گشت؛ و این مثال را برای مردم بیان می کنیم باشد که اهل عقل و فکرت شوند»؛ (حشر /  21ـ22).
  • )) «مردم را از روز غم و حسرت بترسان که آن روز دیگر کارشان گذشته است و مردم از آن سخت غافلند و به  آن ایمان نمی آورند»؛ (مریم  /  39).
  • )) صبر: گیاهی است که دارای برگهای ضخیم و دراز و سبز مایل به قرمز. انواع گوناگون دارد که همه خاص نواحی گرم هندوستان و جزایر آنتیل و شمال افریقا است. از این گیاه شیرابه ای به دست می آورند که پس از تغلیظ به نام صبر زرد به بازار عرضه می دارند. صبر زرد به خوبی در الکل و در آب جوش حل می شود و پس از سرد شدن رسوبی به نام ممتع صبر زرد از خود باقی می گذارد. بسیار تلخ و مهوع می باشد. (نقل از فرهنگ معین).
  • )) «مردم معدنهایی هستند مانند معدنهای طلا و نقره»؛ مسند احمد بن حنبل؛ ج 2، ص 529.
  • )) «و امّا آنهایی که در دلهای ایشان، میل به باطل است، به سبب فتنه جویی و میل به تاویل، از متشابهات  پیروی می کنند»؛ (آل عمران  /  7).
  • )) خانم فاطمه طباطبایی همسر حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی.
  • )) حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی.
  • )) منظور امام، حاج سید احمد خمینی فرزند گرامی شان می باشد.
  • علاوه بر موارد مذکور برای اطلاع بیشتر در این مبحث رجوع کنید به:1. شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 338، 342، 363، 377، 391.2. صحیفه امام؛ ج 6، ص 284ـ285 .3. جهاد اکبر؛ ص 31.4. صحیفه امام؛ ج 7، ص 468ـ470 .5. همان؛ ص 463ـ464 .6. همان؛ ج 11، ص 380ـ382 .7. همان؛ ص 444ـ4456 .8. همان؛ ص 509ـ510 . 9. همان؛ ج 12، ص 395 . 10. همان؛ ج 13، ص 194ـ195 . 11. همان؛ ص 198ـ200 . 12. همان؛ ج 14، ص 491ـ493 . 13. همان؛ ج 15، ص 75ـ76 . 14. همان؛ ص 123ـ124 . 15. همان؛ ج 16، ص 155ـ157 . 16. همان؛ ص 161ـ162 . 17. همان؛ ص 201ـ202 . 18. همان؛ ص 266ـ267 . 19. همان؛ ص 458ـ459 . 20. همان؛ ص 459ـ461 . 21. همان؛ ص 461ـ462 . 22. همان؛ ج 17، ص 211ـ212 . 23. همان؛ ص 534ـ535 . 24. همان؛ ج 18، ص 16ـ18 . 25. همان؛ ص 13ـ15 . 26. همان؛ ص 237ـ238 . 27. همان؛ ص 475ـ476 . 28. همان؛ ج 19، ص 132ـ133 . 29. همان؛ ص 205ـ207 . 30. ره عشق؛ ص 26.31. صحیفه امام؛ ج 19، ص 376ـ377 . 32. همان؛ ج 20، ص 124ـ125 . 33. همان؛ ص 233ـ235 .