مجله کودک 503 صفحه 7

آمدم با همکلاسیها که باز لحظههایت را پر از شادی کنم در حیاط زنگ تفریح تو باز شادمان، احساس آزادی کنم  بعد از این- هرچند پاییز آمده - مدرسه! باغ بهاری دیگر آمدم تا گل کنم در دامنت ای که از خورشید و باران بهتری. یادش برود شب زبالههایش را بگذارد بیرون. اما یک روز صبح اتفاق بدی افتاد! وقتی آقای رفتگر مثل همیشه برای بردن زبالهها به اولین خانه روستا رفت چیز عجیبی دید. کیسه زباله باز شده بود و

مجلات دوست کودکانمجله کودک 503صفحه 7