صدای مرغ و خروسش میآمد. آنها هم مثل او آرام و قرار نداشتند. رفت کنار پنجره کوچک اتاق، چند ضربه به شیشه زد. مرغ و خروس ترسیدند و صدایشان قطع شد. رفتگر خیلی سعی کرد بخوابد. لحاف سنگینش را