فهرست

فهرست

‏دیباچه...17‏

‏مقدمه...33‏

غزل

‏عید نوروز ‏    ‏باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا...39‏

‏حُسن خِتام ‏    ‏الا یا ایها الساقی! ز می پر ساز جامم را...40‏

‏جان جهان ‏    ‏به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا...41‏

‏شرح جلوه ‏    ‏دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را ...42‏

‏دریای جمال‏    ‏سر زلفت به کناری زن و رخسار گشا...43‏

‏مَسْلک نیستی‏   ‏جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما...44‏

‏لب دوست‏    ‏گرچه از هر دو جهان هیچ نشد حاصل ما...45‏

‏خانقاه دل‏    ‏الا یا ایّها السّاقی! برون بر حسرت دلها...46‏

‏آفتاب نیمه شب ‏   ‏ای خوب رخ که پرده نشینیّ و بی حجاب...47‏

‏دریا و سراب‏    ‏ما را رها کنید در این رنج بی حساب...48‏

‏درگاه جمال ‏    ‏هر کجا پا بنهی، حُسن وی آنجا پیداست...49‏

‏سخن دل ‏    ‏عاشق دوست، ز رنگش پیداست...50‏

‏مکتب عشق ‏    ‏آنکه دامن می زند بر آتش جانم، حبیب است...51‏

‏رخ خورشید‏    ‏عیب از ما است اگر دوست ز ما مستور است ...52‏

‏عاشق سوخته ‏   ‏پرده بردار ز رخ، چهره گشا، ناز بس است...53‏

‏مذهب رندان ‏    ‏آنکه دل بگسلد از هر دو جهان، درویش است...54‏

‏دیدارِ یار ‏    ‏عشق نگار، سرّ سویدای جان ماست...55‏

‏سبوی عاشقان ‏   ‏برخیز مطربا که طرب آرزوی ماست...56‏

‏قبلۀ محراب‏    ‏خمِ ابروی کجت، قبلۀ محراب من است...57‏

‏دریای عشق‏    ‏افسانۀ جهان، دل دیوانۀ من است...58‏

‏فتوای من ‏    ‏سرِ کوی تو، به جان تو قسم، جای من است...59‏

‏خانۀ عشق‏    ‏خانۀ عشق است و منزلگاه عشّاق حزین است...60‏

‏هوای وصال ‏    ‏در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه است...61‏

‏پرتو عشق‏    ‏عشق اگر بال گشاید به جهان حاکم اوست...62‏

‏مبتلای دوست‏   ‏باد صبا! گذر کنی از در سرای دوست...63‏

‏سبوی دوست ‏   ‏عمری گذشت و راه نبردم به کوی دوست...64‏

‏سرّ جان ‏    ‏با که گویم راز دل را، کس مرا همراز نیست...65‏

‏محفل دلسوختگان ‏   ‏عاشقم، عاشق و جز وصل تو درمانش نیست...66‏

‏مستی عاشق ‏   ‏دل که آشفتۀ روی تو نباشد، دل نیست...67‏

‏حسرتِ روی ‏    ‏امشب از حسرت رویت دگر آرامم نیست...68‏

‏هست و نیست ‏   ‏عالم اندر ذکر تو در شور و غوغا هست و نیست...69‏

‏راه و رسم عشق‏   ‏آنکه سر در کوی او نگذاشته، آزاده نیست...70‏

‏قصّۀ مستی‏    ‏آنکه دل خواهد، درون کعبه و بتخانه نیست...71‏

‏میگساران ‏    ‏عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست...72‏

‏طبیب عشق‏    ‏غم دل با که بگویم که مرا یاری نیست...73‏

‏خرقۀ تزویر‏    ‏ماییم و یکی خرقۀ تزویر و دگر هیچ...74‏

‏مژدۀ دیدار‏    ‏باد بهار مژدۀ دیدار یار داد...75‏

‏پرواز جان ‏    ‏گر به سوی کوچۀ دلدار راهی باز گردد...76‏


کتابدیوان اشعارصفحه 9
‏غم یار‏     ‏باده از پیمانۀ دلدار هشیاری ندارد...77‏

‏اخگر غم ‏    ‏آنکه ما را جفت با غم کرد، بنشانید فرد...78‏

‏سفر عشق‏    ‏با دل تنگ به سوی تو سفر باید کرد...79‏

‏قبلۀ عاشق‏    ‏بهار شد، در میخانه باز باید کرد...80‏

‏صبح امید‏    ‏عشقت اندر دل ویرانۀ ما منزل کرد...81‏

‏عشق دلدار ‏    ‏چشم بیمار تو ای میْ زده، بیمارم کرد...82‏

‏دلجویی پیر‏    ‏دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد ...83‏

‏عشق چاره ساز ‏   ‏حدیث عشق تو باد بهار باز آورد ...84‏

‏اسرار جان ‏    ‏ای دوست! پیر میکده از راه می رسد...85‏

‏فارغ از عالم ‏    ‏فقر، فخر است اگر فارغ از عالم باشد ...86‏

‏راز نهان ‏    ‏داستان غم من، راز نهانی باشد ...87‏

‏مژدۀ وصل ‏    ‏گره از زلف خم اندر خم دلبر وا شد ...88‏

‏معجزه عشق‏    ‏ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد ...89‏

‏سرود عشق ‏    ‏بهار آمد و گلزار نورباران شد ...90‏

‏بهار ‏     ‏بهار آمد که غم از جان بَرَد، غم در دل افزون شد...91‏

‏خِضْر راه‏    ‏چه شد که امشب از اینجا گذارگاه تو شد؟...92‏

‏کتاب عمر ‏    ‏پیری رسید و عهد جوانی تباه شد ...93‏

‏دعوی اخلاص ‏   ‏گر تو آدم زاده هستی، «عَلّمَ الاَسْمٰاء» چه شد؟...94‏

‏جلوۀ جمال‏    ‏کوتاه سخن که یار آمد...95‏

‏میلاد گل ‏    ‏میلاد گل و بهار جان آمد...96‏

‏کاروان عمر‏    ‏عمر را پایان رسید و یارم از در، در نیامد...97‏

‏لذّت عشق‏    ‏لذّت عشق تو را جز عاشق محزون نداند...98‏

‏جام جم‏    ‏با گلرخان بگویید ما را به خود پذیرند...99‏

‏جلوۀ جام‏    ‏ای کاش دوست دردِ دلم را دوا کند...100‏

‏راز مستی‏    ‏بگشای در که یار ز خُم نوش جان کند...101‏

‏پرده نشین ‏    ‏این قافله از صبح ازل سوی تو رانند...102‏

‏سایۀ لطف‏    ‏بوی گل آید از چمن، گویی که یار آنجا بود‏ ‏...103‏

‏دریای فنا‏    ‏کاش روزی به سر کوی توام منزل بود...104‏

‏طریق عشق‏    ‏فراق آمد و از دیدگان، فروغ ربود...105‏

‏مستیِ نیستی ‏   ‏در محضر شیخ یادی از یار نبود...106‏

‏سلطان عشق‏   ‏گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبود...107‏

‏کعبۀ عشق‏    ‏از دلبرم به بتکده، نام و نشان نبود...108‏

‏گواهِ دل‏    ‏ساغر از دست ظریف تو گناهی نبود...109‏

‏زنجیر دل‏    ‏جز گل روی تو امّید به جایی نبود...110‏

‏روز وصل‏    ‏غم مخور، ایّام هجران رو به پایان می رود ...111‏

‏آتش عشق‏    ‏کیست کاشفتۀ آن زلف چلیپا نشود...112‏

‏راز بگشا!‏    ‏مرغ دل پَر می زند تا زین قفس بیرون شود...113‏

‏عشقِ مسیحادم‏   ‏بلبل از جلوۀ گل، نغمۀ داود نمود...114‏

‏پرتو حسن‏    ‏خواست شیطان بد کند با من ولی احسان ...115‏

‏عاشق دلباخته‏   ‏سرِ خُم باد سلامت که به من راه نمود...116‏

‏خرقۀ فقر‏    ‏بر در میکده ام  دست فشان خواهی دید...117‏

‏بهار آرزو‏    ‏بر در میکده ام  پَرسه زنان خواهی دید...118‏

‏دیار قدس‏    ‏دست از دلم بدار که جانم به لب رسید...119‏

‏روی یار‏    ‏این رهروان عشق، کجا می روند زار...120‏


کتابدیوان اشعارصفحه 10
‏با که گویم ؟‏    ‏با که گویم غم دیوانگی خود جز یار ...121‏

‏بادۀ هوشیاری‏   ‏برگیر جام و جامۀ زهد و ریا درآر...122‏

‏خُم می ‏    ‏دکّۀ عطرفروشی است و یا معبر یار؟...123‏

‏دیار دلدار ‏    ‏کورکورانه به میخانه مرو، ای هوشیار! ...124‏

‏پرتو خورشید‏    ‏مژده ای مرغ چمن، فصل بهار آمد باز...125‏

‏مستی عشق ‏   ‏در میخانه به روی همه باز است هنوز...126‏

‏سایۀ سرو‏    ‏ابرو و مژّۀ او تیر و کمان است هنوز ...127‏

‏عروس صبح‏    ‏امشب که در کنار منی خفته چون عروس...128‏

‏فنون عشق‏    ‏جامی بنوش و بر در میخانه شاد باش...129‏

‏آواز سروش‏    ‏بر در میکده پیمانه زدم خرقه به دوش...130‏

‏پیر مغان ‏    ‏عهدی که بسته بودم با پیر می فروش...131‏

‏آتش فراق‏    ‏بیدل کجا رود، به که گوید نیاز خویش؟...132‏

‏در هوای دوست‏   ‏من در هوای دوست گذشتم ز جان خویش ...133‏

‏محرم عشق‏    ‏وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق ...134‏

‏جلوۀ دیدار ‏    ‏پرده برگیر که من یار توام ...135‏

‏محرم اسرار‏    ‏هیچ دانی که منِ زار گرفتار توام...136‏

‏فصل طرب ‏    ‏دست افشان به سر کوی نگار آمده ام ...137‏

‏نهانخانۀ اسرار‏   ‏بر در میکده از روی نیاز آمده ام ...138‏

‏آیینۀ جان‏    ‏بر در میکده بگذشته ز جان آمده ام ...139‏

‏گنج نهان ‏    ‏بر در میکده با آه و فغان آمده ام ...140‏

‏نیم غمزه‏    ‏پروانه وار بر در میخانه پر زدم ...141‏

‏چشم بیمار‏    ‏من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم ...142‏

‏شهرۀ شهر‏    ‏به کمند سر زلف تو گرفتار شدم...143‏

‏یاد دوست‏    ‏یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم ...144‏

‏آرزوها‏     ‏در دلم بود که آدم شوم امّا نشدم ...145‏

‏فراق یار ‏    ‏از تو ای میْ زده در میکده نامی نشنیدم ...146‏

‏کعبۀ مقصود‏    ‏هر جا که شدم، از تو ندایی نشنیدم ...147‏

‏نسیم عشق‏    ‏به من نگر که رخی همچو کهربا دارم ...148‏

‏محراب عشق ‏   ‏جز خم ابروی دلبر، هیچ محرابی ندارم...149‏

‏سایۀ عشق‏    ‏بی هوای دوست، ای جان دلم، جانی ندارم ...150‏

‏جامه دران ‏    ‏من خواستار جام می از دست دلبرم ...151‏

‏بهار جان ‏    ‏بهار آمد، جوانی را پس از پیری ز سر گیرم ...152‏

‏محفل رندان ‏    ‏آید آن روز که خاک سر کویش باشم ...153‏

‏انتظار‏     ‏از غم دوست در این میکده فریاد کشم ...154‏

‏بوی نگار ‏    ‏آن ناله ها که از غم دلدار می کشم ...155‏

‏شبِ وصل‏    ‏یک امشبی که در آغوش ماه تابانم...156‏

‏سراپردۀ عشق‏   ‏باید از رفتن او جامه به تن پاره کنم ...157‏

‏شمع وجود ‏    ‏آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم ...158‏

‏خلوت عشّاق ‏   ‏فرّخ آن روز که از این قفس آزاد شوم ...159‏

‏شرح پریشانی ‏   ‏درد خواهم، دوا نمی خواهم ...160‏

‏همّت پیر‏    ‏رازی است مرا، رازگشایی خواهم...161‏

‏جام جان‏    ‏در دلم بود که جان در ره جانان بدهم ...162‏

‏صاحبْ درد‏    ‏ما زادۀ عشقیم و فزایندۀ دردیم...163‏


کتابدیوان اشعارصفحه 11
‏کعبۀ دل‏    ‏تا از دیار هستی در نیستی خزیدیم...164‏

‏سرّ عشق‏    ‏ما ز دلبستگی حیله گران بی خبریم...165‏

‏محرم راز ‏    ‏در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم...166‏

‏جامِ ازل ‏    ‏ما زادۀ عشقیم و پسرخواندۀ جامیم...167‏

‏بار یار‏     ‏اکنون که در میکده بسته است به رویم...168‏

‏وادی ایمن‏    ‏من در این بادیه، صاحبنظری می جویم...169‏

‏بت یکدانه‏    ‏خرّم آن روز که ما عاکف میخانه شویم...170‏

‏میِ چاره ساز‏    ‏ساقی به روی من درِ میخانه باز کن ...171‏

‏رازگشایی‏    ‏بس کن این یاوه سرایی، بس کن...172‏

‏بادۀ حضور‏    ‏در لقای رُخش ای پیر مرا یاری کن...173‏

‏ساحل وجود‏    ‏عاشق روی توام، دست بدار از دل من ...174‏

‏ساغر فنا‏    ‏تا در جهان بُوَد اثر از جای پای تو ...175‏

‏کعبه در زنجیر‏    ‏خار راه منی ای شیخ، ز گلزار برو...176‏

‏بادۀ عشق‏    ‏من خراباتی ام  از من سخن یار مخواه...177‏

‏شمس کامل‏    ‏صف بیارایید رندان، رهبر دل آمده...178‏

‏عطر یار‏    ‏ما ندانیم که دلبستۀ اوییم همه...179‏

‏دریای هستی‏   ‏در غم عشقت فتادم، کاشکی درمان نبودی...180‏

‏بار امانت‏    ‏غمی خواهم که غمخوارم تو باشی...181‏

‏کاروان عشق‏    ‏پریشان حالی و درماندگیّ ما نمی دانی...182‏

‏گلزار جان‏    ‏با که گویم غم دل جز تو که غمخوار منی ...183‏

‏محرم دل ‏    ‏باز گویم غم دل را که تو دلدار منی ...184‏

‏محراب اندیشه ‏   ‏باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی...185‏

‏غمزۀ دوست‏    ‏جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی...186‏

‏خلوت مستان‏    ‏در حلقۀ درویش ندیدیم صفایی...187‏

‏ ‏

رباعی

‏دلِ خواب‏    ‏چشم تو و خورشید جهانتاب کجا...191‏

‏درِ وصل‏    ‏ای دوست ببین حال دل زار مرا...191‏

‏طفلِ طریق‏    ‏ای پیر طریق دستگیری فرما...192‏

‏بادۀ اَلَست‏    ‏هشیاری من بگیر و مستم بنما...192‏

‏هیهات!‏    ‏فاطی تو و ره به کوی دلبر، هیهات! ...193‏

‏جمهوری اسلامی‏   ‏جمهوری اسلامی ما جاوید است...193‏

‏فریاد‏     ‏از درد دلم بجز تو کی باخبر است...194‏

‏چراغ فطرت‏    ‏فاطی که به قول خویش اهل نظر است...194‏

‏فریاد ز من ‏    ‏ای پیر! هوای خانقاهم هوس است...195‏

‏جمهوری ما‏    ‏جمهوری ما نشانگر اسلام است...195‏

‏ما عرفناکَ‏    ‏فاطی که ز من نامۀ عرفانی خواست...196‏

‏تشنۀ پاسخ‏    ‏ای دوست! هر آنچه هست نورِ رُخ توست...196‏

‏پرچم‏     ‏این عید سعید، عید حزب الله است‏ ‏...197‏

‏دُرّ یتیم‏    ‏فاطی که به نور فطرت آراسته است...197‏

‏طوطی وار‏    ‏فاطی که به دانشکده ره یافته است...198‏

‏مهمان‏     ‏هر ذرّه در این مزرعه مهمان تو هست...198‏

‏ایمان‏     ‏آن را که زمین و آسمانش جا نیست...199‏


کتابدیوان اشعارصفحه 12
‏عشق‏     ‏آن دل که به یاد تو نباشد، دل نیست...199‏

‏شیرین‏    ‏در محفل دوستان بجز یاد تو نیست...200‏

‏افسوس‏    ‏افسوس که عمر در بطالت بگذشت...200‏

‏گمان‏     ‏افسوس که ایّام جوانی بگذشت ...201‏

‏هستی دوست ‏   ‏جز هستیِ دوست در جهان نتوان یافت...201‏

‏نتوان یافت‏    ‏با فلسفه ره به سوی او نتوان یافت...202‏

‏طریق‏     ‏فاطی که طریق ملکوتی سپرد...202‏

‏فنا‏     ‏صوفی! به ره عشق صفا باید کرد...203‏

‏حذر‏     ‏فاطی! به سوی دوست سفر باید کرد...203‏

‏سفر‏     ‏از هستی خویشتن گذر باید کرد...204‏

‏حجاب اکبر‏    ‏فاطی که به علم فلسفه می نازد...204‏

‏راه‏     ‏فصلی بگشا که وصف رویت باشد...205‏

‏نشان‏     ‏فاطی گُل بوستان احمد باشد...205‏

‏عید‏     ‏این عید سعید عید اسعد باشد...206‏

‏عارف‏     ‏آن کس که به زعم خویش عارف باشد ...206‏

‏قبله‏     ‏ابروی تو قبلۀ نمازم باشد...207‏

‏پریشان‏    ‏تا تکیه گهت عصایِ برهان باشد...207‏

‏رها باید شد‏    ‏از هستیِ خویشتن رها باید شد...208‏

‏جلوۀ حق‏    ‏موسی نشده کلیم کی خواهی شد؟...208‏

‏فلسفه‏    ‏فاطی که فنون فلسفه می خواند...209‏

‏حجاب‏     ‏آنان که به علم فلسفه می نازند...209‏

‏جفا‏     ‏فولاد، دلی که آه نرمش نکند...210‏

‏لَن تَرانی‏    ‏تا جلوۀ او جبال را دَک نکند...210‏

‏همراز‏     ‏آن شب که همه میکده ها باز شوند...211‏

‏ثنای حق‏    ‏ذرّات جهان ثنای حق می گویند...211‏

‏سوی او‏    ‏ذرّات وجود عاشق روی وی اند...212‏

‏بیراهه‏     ‏علمی که جز اصطلاح و الفاظ نبود...212‏

‏فروغ رخ‏    ‏آن کس که رخش ندید، خفاش بُوَد‏ ‏...213‏

‏پند‏     ‏تا دوست بُوَد تو را گزندی نَبُود...213‏

‏قرار‏     ‏جز یاد تو در دلم قرار نَبُود...214‏

‏بُت‏     ‏با چشم منی جمال او نتوان دید...214‏

‏آن کیست؟‏    ‏آن کیست که روی تو به هر کوی ندید؟...215‏

‏راه معرفت‏    ‏آن کس که ره معرفت الله پوید...215‏

‏بی قرار‏     ‏یاران! دل دردمندِ ما را نگرید‏ ‏...216‏

‏مهجور‏     ‏گر اهل نه ای، زِ اهل حق خرده مگیر...216‏

‏فیض وجود‏    ‏جز فیض وجود او نباشد هرگز...217‏

‏مدّعی‏     ‏از صوفی ها، صفا ندیدم هرگز...217‏

‏جویندۀ تو‏    ‏ای یاد تو روح بخش جان درویش...218‏

‏عقل و عشق‏    ‏ای عشق! ببار بر سرم رحمت خویش...218‏

‏دام دل‏     ‏افتاده به دام شمع، پروانۀ دل...219‏

‏رسوای تو‏    ‏پروانۀ شمع رخ زیبای توام...219‏

‏غرق کمال ‏    ‏آن روز که عاشقِ جمالت گشتم...220‏

‏بیگانۀ خویش‏    ‏تا روی تو را دیدم و دیوانه شدم...220‏

‏چه کنم؟‏    ‏فرهادم و سوزِ عشق شیرین دارم...221‏


کتابدیوان اشعارصفحه 13
‏کوی دوست ‏    ‏گر بر سرِ کوی دوست راهی دارم...221‏

‏یاد‏     ‏از دست فراقت برِ کی داد برم ...222‏

‏از دست تو...‏    ‏از دست تو در پیش که فریاد برم...222‏

‏آن روز‏     ‏آن روز که ره به سوی میخانه برم ...223‏

‏مدد نما‏    ‏ای دوست! مدد نما که سیری بکنم...223‏

‏واله‏     ‏گر بر سر کوی تو نباشم، چه کنم...224‏

‏گناه‏     ‏تا چند ز دست خویش فریاد کنم...224‏

‏قطره‏     ‏من پشّه ام  از لطف تو طاووس شوم ...225‏

‏یاران نظری!‏    ‏یاران نظری که نیک اندیش شوم...225‏

‏باغ زیبایی‏    ‏ای روی تو نوربخش خلوتگاهم...226‏

‏فکر راه‏     ‏طاعت نتوان کرد، گناهی بکنیم...226‏

‏شمع محفل‏    ‏ای روح تو شمع محفل بیماران...227‏

‏خورشید جهان‏   ‏بیدار شو ای یار از این خواب گران...227‏

‏طور‏     ‏ای دوست! مرا خدمت پیری برسان...228‏

‏پناهی نرسید!‏   ‏ای پیر! مرا به خانقاهی برسان...228‏

‏راحت دل‏    ‏ای یاد تو راحت دل درویشان...229‏

‏مستی‏    ‏سرمست ز بادۀ تو خواهم گشتن...229‏

‏بیدار شو‏    ‏غیر ره دوست کی توانی رفتن...230‏

‏اسیر‏     ‏فخر است برای من فقیرِ تو شدن...230‏

‏دور فکن!‏    ‏فرهاد شو و تیشه بر این کوه بزن...231‏

‏مفتون‏     ‏دیوانه شو این عقال از پا واکن ...231‏

‏جمال مطلق‏    ‏فاطی! ز علایق جهان دل برکن...232‏

‏سایه‏     ‏ای فرّ هما بر سر من سایه فکن...232‏

‏شادی‏     ‏ای پیر خرابات! دل آبادام کن...233‏

‏ای پیر!‏    ‏ای پیر! بیا به حق من پیری کن...233‏

‏هما‏     ‏طاووس هما! سایه فکن بر سر من...234‏

‏طوفان‏     ‏فاش است به نزد دوست راز دلِ من...234‏

‏بنما نظری!‏    ‏ای شادی من، غصّۀ من، ای غم من! ...235‏

‏چراغ‏     ‏ای عقده گشای دلِ دیوانۀ من...235‏

‏یاد تو‏     ‏ای یاد تو مایۀ غم و شادی من...236‏

‏راه دیوانگی‏    ‏فرزانه شو و ز فرّ خود غافل شو...236‏

‏مجنون شو!‏    ‏ای مرغ چمن! از این قفس بیرون شو...237‏

‏معرفت!‏    ‏فاطی! تو و حقِّ معرفت، یعنی چه...237‏

‏مراد دل‏    ‏ای پیر! مرا به خانقه منزل ده...238‏

‏مجنون‏     ‏یا رب! نظری ز پاکبازانم ده...238‏

‏شیفتگان‏    ‏این شیفتگان که در صراطند همه...239‏

‏رهروان‏    ‏برخیز که رهروان به راهند همه...239‏

‏ای مهر!‏    ‏ای مهر! طلوع کن که خوابیم همه...240‏

‏کوی غم‏    ‏ای دوست! به عشق تو دچاریم همه...240‏

‏دوست‏    ‏غیر از در دوست در جهان کی یابی ...241‏

‏فرزانۀ من‏    ‏از دیدۀ عاشقان، نهان کی بودی...241‏

‏عیان‏     ‏فارغ اگر از هر دو جهان گردیدی...242‏

‏جام‏     ‏عاشق نشدی اگر که نامی داری...242‏

‏ای عشق!‏    ‏ای دیده! نگر رُخش به هر بام و دری...243‏


کتابدیوان اشعارصفحه 14
‏خبر‏     ‏ای دوست! به روی دوست بگشای دری...243‏

‏اسیر نفس‏    ‏فاطی! اگر از طارم اعلا گذری...244‏

‏فریادرس‏    ‏در هیچ دلی نیست بجز تو هوسی...244‏

‏محفل دوست‏    ‏در محفل دوست نیست جز دود و دمی...245‏

‏خار راه ‏    ‏این فلسفه را که علم اعلا خوانی...245‏

‏خودبین‏    ‏گر نیست شوی، کوس اَنَاالحق نزنی...246‏

‏لاف اَنَاالحَق‏    ‏تا منصوری، لاف انا الحق بزنی...246‏

‏لاف عرفان‏    ‏طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی ...247‏

‏خورشید‏    ‏بردار حجاب تا جمالش بینی ...247‏

‏فارغ‏     ‏فرّخ روزی که فارغ از خویش شوی...248‏

‏بَردار حجاب!‏    ‏تا کوس اَنَاالحق بزنی، خودخواهی‏ ‏...248‏

‏پناه‏     ‏فریادرس نالۀ درویش تویی...249‏

‏ ‏

قصیده

‏مدیحۀ نوریْن نیّرین‏   ‏ای ازلیّت به تربت تو مخمّر...253‏

‏قصیدۀ بهاریۀ انتظار‏   ‏آمد بهار و بوستان شد رشک فردوس برین...258‏

‏در مدح ولی عصر (عج)‏  ‏دوستان! آمد بهار عیش و فصل کامرانی...263‏

‏ ‏

مسمّط

‏در توصیف بهاران‏   ‏مژده فروردین ز نو بنمود گیتی را مسخّر...271‏

‏حدیث دل‏    ‏بر سر کوی تو ای می زده دیوانه شدم...280‏

‏ ‏

ترجیع بند

‏نقطۀ عطف‏    ‏خم را بگشا به روی مستان‏ ‏...285‏

‏ ‏

قطعات و اشعار پراکنده

‏جام چشم‏    ‏تاراج کرد روی گلش هستی مرا...295‏

‏مایۀ ناز‏    ‏دست من بر سر زلفیْن تو بند است امشب...296‏

‏نوش باد!‏    ‏فروغ روی تو در جام میْ فتاد امشب...297‏

‏ناز پرورد‏    ‏قامتت نازم که از سرو سهی دلکش تر است...298‏

‏آب زندگانی‏    ‏قد دلجویت اندر گلشن حسن...299‏

‏باده‏     ‏ماه رمضان شد، می و میخانه برافتاد...300‏

‏اگر بگذارد...‏    ‏قم بدکی نیست از برای محصِّل...301‏

‏بلای هجران‏    ‏هیچ دانی که ز هجران تو حالم چون شد...302‏

‏گلبرگ تر‏    ‏ای پریروی که گُلبرگِ تَرَت ساخته اند...303‏

‏برای احمد‏    ‏احمد است از محمّد مختار...304‏

‏نالۀ «هزار»‏    ‏ز سبزه زار چمن بوی نوبهار آید...305‏

‏استخاره‏    ‏بهار آمده دستار زهد پاره کنید...305‏

‏پیام بلبل‏    ‏بوسه زد باد بهاری به لب سبزه به ناز...306‏

‏کوثر‏     ‏بر لب کوثرم ای دوست ولی تشنه لبم...306‏


کتابدیوان اشعارصفحه 15
‏دریای وصال ‏    ‏مست صهبای تو می باشم و اندر هوسم...307‏

‏خراب چشم‏    ‏به یاد روی تو بیرون ز آشیانه شدم‏ ‏...307‏

‏تکرار مکرّرات‏    ‏ای وازده! ترّهات بس کن...308‏

‏بشارت باد!‏    ‏گرفتم ساغری از دست مستی...309‏

‏عبادت‏     ‏عیب خود گویم، به عمرم من نکردم بندگی...310‏

‏علی(ع)‏    ‏فارغ از هر دو جهانم، به گل روی علی...311‏

‏دخترم ‏    ‏فاطی از فاطمه خواهد سخنی...312‏

     ‏با عشق رُُخت خلیل را ناری نیست...313‏

     ‏روی تو کعبۀ دلِ عشّاق زنده است...313‏

     ‏بسترم بر در میخانه فکن، تا ساقی! ...313‏

     ‏کاش از حلقۀ زلفت گرهی وا می شد...313‏

     ‏شاعر اگر سعدی شیرازی است...314‏

     ‏در غم دوری رویش همه در تاب و تبند...314‏

     ‏حاصل عمر صرف شد، در طلب وصال تو...314‏

     ‏پیوسته تر از ابروی تو یافت نگردد...314‏

     ‏بلبل از دوری گل، ناله و افغان بکند‏ ‏...314‏

     ‏از باد بهار بوی دلدار آمد...314‏

‏ ‏

‏قتیل دلبر‏    ‏اسیر عشقم و این رتبه پادشاه ندارد...315‏

‏بُت عشوه گر‏    ‏رندانه گاه از سر کویت گذر کنم...316‏

‏جور‏     ‏از جور رضا شاه کجا داد کنیم...317‏

‏رهن باده‏    ‏بهار آمد و سجّاده رهن باده کُنیم...317‏

‏ ‏

‏شرح مختصر اصطلاحات...319‏

‏فهرست اعلام (اشخاص) ...346‏

‏فهرست اعلام (مکانها، کتابها و...)‏ ‏...348‏

‏شناسنامۀ سروده ها...349‏

‎ ‎

کتابدیوان اشعارصفحه 16