دیباچه

 دیباچه


کتابدیوان اشعارصفحه 17


کتابدیوان اشعارصفحه 18
بسم الله الرحمن الرحیم

دیباچه

 

آشنایان ره عشق درین بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده 

‏ارواح مقدس و متعالی برگزیدگان و اولیای الهی، این کبوتران حریم ملکوت و عندلیبان‏‎ ‎‏گلشن لاهوت، که از عالم امر و قرب و جوار محبوب ازلی در تنگنای عالم طبع و سراچۀ ترکیب‏‎ ‎‏افتاده و در این دامگاه محنتزای ناسوت گرفتار آمده اند، پیوسته به سان نی از نیستان جدا گشته،‏‎ ‎‏دردمندانه از سینۀ سوزان، نالۀ اشتیاق بر می آورند و در این غریبستان از دوری یار و دیار شکوه آغاز‏‎ ‎‏می کنند. این جانهای آرزومند، طایران گلشن قدس، همواره سر آن دارند که این تخته بند تن را بهم‏‎ ‎‏درشکنند و از این دامگه حادثه پر گشایند، و به مرجع و منزل نخستین خود، یعنی جوار و قرب‏‎ ‎‏رفیق اعلی، بازگردند و در جایگاه صدق، نزد ملیک مقتدر، مقام گیرند که گفته اند: ‏

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش   باز جوید روزگار وصل خویش 

‏در وصف این محبّان، امام عارفان و مقتدای موحدان، علی، علیه السلام، فرمود: «اگر نبود‏‎ ‎‏اجل محتوم و وقت معیّن که خداوند بر آنان مقدّر و مقرّر فرموده، روانهایشان یک چشم بر هم زدن‏‎ ‎‏در کالبدشان آرام نمی گرفت.» این شیفتگان جمال مطلق چون به درد مهجوری مبتلا گردند، با‏‎ ‎‏استمداد از جذبات و عنایات حضرت حق، و با تصفیه و تزکیه، حُجب را یکی پس از دیگری از‏‎ ‎‏میان برمی دارند و به سیر الی الله می پردازند، و با تجلی انوار وحدت از قید کثرت رها می شوند، تا‏‎ ‎‏به مرتبۀ شهود حق رسند و به مقام جمع بعد از فرق نایل آیند. ‏

‏و اما زبدگانی که برگزیدگان حضرت دوست اند از این مرتبه فراتر می روند؛ چه آنان در‏‎ ‎‏نهایت مراحل سلوک به سیر من الخلق الی الخلق بالحق می پردازند. یعنی، این واصلان و منتهیان‏‎ ‎‏را تکلیف و رسالتی است تا مردمان را به سوی مبدأ متعال و کمال اسماء جمال رهنمون گردند.‏‎ ‎‏اینان مأمورند تا اعلام هدایت را برافرازند و معالم ارشاد را بر پای دارند و خلق را از ظلمات جهل‏‎ ‎‏و گمراهی و درکات استضعاف و ستم برهانند، و آنان را به مقام و جایگاه سعادت و سرمنزل‏‎ ‎‏سلامت راهبر شوند. از این رو کار این برگزیدگان صعب و دشوار است؛ زیرا از سویی، میل‏‎ ‎‏دلشان متوجه معبود و محبوب خویش است و مشتاق وصل مدام؛ و از سویی، به خلق مشغول اند‏‎ ‎


کتابدیوان اشعارصفحه 19
‏و از دوام اصل محروم. انبیای عظام و اوصیای کرام و وارثان مقام آن بزرگواران را چنین حالتی‏‎ ‎‏است. نقل است که پیامبر اکرم(ص) چون زیاده به کار خلق می پرداخت و از این راه احساس‏‎ ‎‏قبض و گرفتگی خاطر می کرد، از پی رهایی از این کدورت و ملال، بلال را می فرمود: ‏قُمْ یا بَلالُ،‎ ‎فأَرِحْنا بِالصَّلوٰة‏ (ای بلال برخیز و برای نماز آواز ده و ما را راحت و آسوده ساز). و از این ملالت باز‏‎ ‎‏رهان. ‏

‏اولیای الهی، که وارثان میراث انبیایند و نایبان مقام ولایت، چون به اقتضای وظیفه و‏‎ ‎‏تکلیف خویش از پی راهنمایی خلق قیام کنند، از فیض خلوت حضور و شهود باز می مانند؛ از‏‎ ‎‏این رو، مترصد و در پی فرصت اند تا دیگر بار به حضرت دوست باز آیند و آینۀ دل را با صیقل ذکر‏‎ ‎‏جلا بخشند؛ هر چند که این مقیمان کوی محبت در بحبوحۀ اشتغال به امور ظاهر و حل و فصل‏‎ ‎‏کار خلایق باز دلشان از ذکر خدا و نجوای با او غافل و فارغ نمی ماند.‏

‏امام خمینی، سلام الله علیه، را نیز چنین حالتی بود. او در همان حال که دل از گرد هر گونه‏‎ ‎‏تعلقی پرداخته بود بار سنگین رسالت و رهبری را به دوش می کشید، و خود را مکلف می دید تا از‏‎ ‎‏پی رهایی خلق نهضتی عظیم و قوی بنیان، پایه ریزد تا مگر خدای عالم آن را به انقلابی عالمگیر‏‎ ‎‏منتهی گرداند، آن سان که اساس دیرپای نظام جور و فساد در جهان از ریشه برافتد و دیگر بار‏‎ ‎‏فروغ جانفزای توحید، کران تا کران گیتی را روشن سازد و عدل و آزادی و برابری و برادری ایمانی‏‎ ‎‏چهرۀ افسردۀ عالم را رونق بخشد. امام، گاه که از این وظیفۀ سنگین فراغتی می یافت، در خلوات و‏‎ ‎‏اوقات خاص، به یاری سخنانی موزون، آبی بر آتش درون می افشاند و با زبان شعر، حدیث درد‏‎ ‎‏فراق را با دلدار یگانه باز می گفت. حضرت امام هرگز سر شعر و شاعری نداشت و خود را به این‏‎ ‎‏پیشه سرگرم نساخته بود. آن عاشق صادق هر گاه از ادای وظیفه و رسالت خویش فراغتی حاصل‏‎ ‎‏کرده شرح درد مهجوری را در قالب الفاظ و کلمات موزون بر ورق پاره ای رقم زده است. او‏‎ ‎‏مقصدش شعر و شاعری نبود بلکه شعر نیز جلوه ای از جلوه های روح بلند و متعالی او بود. شعر‏‎ ‎‏او به مثابت «اَرِحْنا یا بلال» است. شعر او نجوای عاشقانه، روح هیجان زده و بی تابی است که در‏‎ ‎‏خلوت تنهایی با بکارگیری کلمات، راز دل دردمند خویش را با محبوب باز گفته و با معبود به راز و‏‎ ‎‏نیاز پرداخته است. او قافیه اندیش نبوده و به گفتۀ مولانا هرگاه خون در درونش جوشش کرده از‏‎ ‎‏شعر بدان رنگی داده است. آن بزرگ خود در باب شعرگویی خویش فرموده: ‏

باید بحق بگویم که نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده، و نه در فصل پیری، که آن را هم پشت سر گذاشته ام، و نه در حال ارذل العمر، که اکنون با آن دست به گریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم.

‏*‏

‏آری شعر امام محصول حالت استغراق و مولود فنای در سبحات جلال و جمال حضرت‏‎ ‎‏حق است و نتیجۀ شهود لقای دلدار.‏


کتابدیوان اشعارصفحه 20
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال  با که گویم که درین پرده چها می بینم 

کس ندیدست ز مشک ختن و نافۀ چین  آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم 

‏چنین شعری که مولد چنان حالتی است، طوری است ورای طور متداول و مرسوم میان‏‎ ‎‏شاعران. چنین سخنی ممکن است گاهی در آن برخی تعقیدها و عدول از پاره ای موازین مرسوم‏‎ ‎‏زبان، مشهود گردد؛ بنابر آنچه گفته آمد نباید آن را با معیارهای رایج میان ادیبان و شاعران سنجید‏‎ ‎‏این ها شعر نیست، بلکه گدازه های دل سوخته و شعله های جان سودازده ای است که بی هیچ تقید‏‎ ‎‏و تکلفی، گه گاه از درون آتشفشان دل آن پیر و مراد فوران کرده و در قالب الفاظ شکل گرفته‏‎ ‎‏است.‏

تا که مستغرق شدم در قعر بحر بیخودی   سر به سر دریا شدم نه جوی ماند و نه غدیر

‏اما آثار منظوم آن حضرت را وجوهی است که می تواند بعضی از آن در این مجال مورد‏‎ ‎‏بحث قرار گیرد؛ از قبیل تعابیر و اصطلاحات و سبک و شیوۀ آنها و تأثیر از شاعران پیشین و عارفان‏‎ ‎‏متقدم، و نظایر این عناوین که بحث تفصیلی در هر یک مجال و فرصتی گسترده می طلبد که این‏‎ ‎‏مقام را جای آن نیست. از این رو، به الزام و ضرورت به مروری اجمالی و سیری گذرا در این باره‏‎ ‎‏بسنده می کنیم.‏

‏تعابیر و اصطلاحاتی که در آثار حضرت امام آمده همانهاست که عارفان شاعر و شاعران‏‎ ‎‏عارف در اشعار خود آورده اند. عارفان واصل، معانیی را که در احوال مشاهده و واردات قلبی یافته‏‎ ‎‏و به ذوق حضور آزموده اند در قالب الفاظ و به صورت رمز و استعاره بیان می کنند؛ چه آن‏‎ ‎‏مشاهدات و یافته ها به بیان در نمی آید و آن معانی را در کلام نمی توان گنجاند: ‏

معانی هرگز اندر حرف ناید  که بحر قلزم اندر ظرف ناید 

‏از این رو، آنان هرگاه از آن حالات و مقامات و از آن حقایق و معارف خبر دهند، آن را در‏‎ ‎‏جامۀ اشاره و رمز و استعاره در می پوشانند، چنانکه جز ارباب شهود و آشنا به مقامات آنان دیگران‏‎ ‎‏چیزی از آن در نمی یابند، و چه بسا که بیگانگان آن مقامات را بر خلاف خوانند و به غلط افتند.‏

اصطلاحاتی است مر ابدال را   که خبر نَبْود از آن غفّال را

‏برای دفع توهمات و تبیین رموز و کنایاتِ این سخنان است که در شرح این معارف کتابها‏‎ ‎‏نگاشته و رساله ها پرداخته اند تا طالب حق با رجوع به آنها مراد از آن اصطلاحات را دریابد. در‏‎ ‎‏این معنی فیض کاشانی گوید: ‏

چون مخدّرات معارف و حقایق و پردگیانِ معانی و دقایق از آن پوشیده تر است که به واسطۀ وضع و دلالت الفاظْ متصدی اظهار آن توان شد، لاجرم به دستیاری امثال و اشباه در ابراز آن کوشیده، و هر حقیقتی را به اسم یکی از محسوسات که مناسبتی با او دارد تعبیر می کنند؛ چون «رخ» و «زلف» و «خط» و «خال» و «چشم» و «ابرو» و «دهان» و «زنّار» و «کفر» و «ترسایی» و غیر آن؛ که هر یک از 


کتابدیوان اشعارصفحه 21
آن اشاره به معنیی است از معانی حقایق، تا هم اهل معنی از آن حقایق محظوظ گردند، و هم اهل صورتْ از صورت مجازی آن بی بهره نمانند.

‏عرفای کاملْ حقایق را با ذوق و شهود دریافتند، و از برای آنچه به مشاهدۀ آن نایل گردیدند‏‎ ‎‏تعابیر و اصطلاحاتی وضع کردند و برای آن یافته ها و واردات عباراتی ساختند، تا بدان وسیله‏‎ ‎‏مستعدان را به فهم آن حقایق و اسرار راهبر شوند. شمس مغربی گوید: ‏

اگر بینی در این دیوان اشعار   خرابات و خراباتی و خمّار 

بت و زنّار و تسبیح و چلیپا  مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا 

شراب و شاهد و شمع و شبستان  خروش بربط و آواز مستان 

می و میخانه و رند خرابات   حریف و ساقی و مرد مناجات 

نوای ارغنون و نالۀ نی   صبوح و مجلس و جام پیاپی

خط و خال و قد و بالا و ابرو  عَذار و عارض و رخسار و گیسو 

مشو زنهار از آن گفتار در تاب   برو مقصود از آن گفتار دریاب

مپیچ اندر سر و پای عبارت   اگر بینی ز ارباب اشارت 

نظر را نغز کن تا نغز بینی   گذر از پوست کن تا مغز بینی 

‏*‏

‏اکنون پس از این مقدمه، به مروری بر سروده های آن حضرت می پردازیم. حضرت امام در‏‎ ‎‏آثار خویش از اصطلاحات عرفای شامخین و سلف صالح بهره جسته و تعابیر ایشان را در شعر‏‎ ‎‏خود به کار برده؛ و گاهی خود از آن مصطلاحات مضامین و معانی دیگری قصد کرده است.‏‎ ‎‏چنانکه اشارت رفت، شرح و تبیین جمیع مصطلحات در این وجیزه میسور و مقدور نیست، ناگزیر‏‎ ‎‏از باب نمونه به چند مورد اکتفا می شود، باشد که طالبان را سودمند افتد و بدانند که مقصود از این‏‎ ‎‏دست تعابیر مصادیق محسوس و متعارف نیست، بلکه هر یک به حقیقتی اشارت دارد.‏

‏یکی از اصطلاحاتی که ارباب معرفت در سخنان خویش آورده اند «رخ» است، که‏‎ ‎‏گفته اند مراد از آن تجلی جمالی حضرت حق است که سبب ایجاد اعیان عالم و ظهور اسماء‏‎ ‎‏الهی است. و نیز گفته اند مقصود از «رخ» لطف الهی است. فیض درین معنی گوید: «رخ عبارت‏‎ ‎‏از تجلی جمال الهی است به صفت لطف؛ مانند «لطیف» و «رئوف» و «توّاب» و «محیی» و‏‎ ‎‏«هادی» و «وهّاب». امام کلمۀ «رخ» را بکرات در سخن خویش آورده:‏

ای خوبْ رخ که پرده نشینیّ و بی حجاب   ای سد هزار جلوه گر و باز در نقاب 

با عاقلان بگو که رخ یار ظاهر است   کاوش بس است این همه در جستجوی دوست


کتابدیوان اشعارصفحه 22
‏شمس مغربی گوید:‏

ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا  وی روی تو در آینۀ کوْن هویدا

تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد  عکس رخ خود دید، بشد واله و شیدا

‏حافظ گوید:‏

مردم دیدۀ ما جز به رخت ناظر نیست  دل سرگشتۀ ما غیر ترا ذاکر نیست 

‏اصطلاح دیگر «زلف» است، که گفته اند کنایه از مرتبۀ امکانیه از کلیات و جزئیات و‏‎ ‎‏معقولات و محسوسات و ارواح و اجسام و جواهر و اعراض است. عراقی گوید: «زلفْ غیب هویت‏‎ ‎‏است که هیچ کس را بدان راه نیست.» فیض گوید: «زلف عبارت از تجلی الهی است به قهر؛ مانند «مانع» و «قابض»‏‎ ‎‏و «قهّار» و «مُمیت» و «مضلّ» امام گوید:‏

سر زلفت به کناری زن و رخسار گشا  تا جهان محو شود خرقه کشد سوی فنا

در صید عارفان و ز هستی رمیدگان  زلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است

‏عراقی گوید:‏

زلفش گرهی بگشود بند از دل ما برخاست  دل جان ز جهان بگرفت در حلقۀ زلفش بست

‏مغربی گوید:‏

زان زلف پراکنده و زان غمزۀ فتّان  پر گشت جهان سربسر از فتنه و آشوب 

‏دیگر از مصطلحات عرفانی «خال» است، که گفته اند عبارت است از نقطۀ وحدت‏‎ ‎‏حقیقی؛ و مرادْ وحدت ذات است. فیض گوید: «خال عبارت است از نقطۀ وحدت حقیقیه من‏‎ ‎‏حیث الخفاء، که مبدأ و منتهای کثرت اعتباری است، و از ادراک و شعور اغیار محتجب و مخفی‏‎ ‎‏است.» امام در این معنی گوید:‏

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم  چشم بیمار ترا دیدم و بیمار شدم 

گیسوی یار دام دل عاشقان او  خال سیاه پشت لبش دانۀ من است

‏عطار گوید:‏

در طواف نقطۀ خالت ز شوق  چرخ سرگردانْ چو پرگاری بود


کتابدیوان اشعارصفحه 23
‏عراقی گوید:‏

سودای زلف و خالت جز در خیال ناید   اندیشۀ جمالت جز در گمان نگنجد

‏اصطلاح دیگر «لب» است، که گفته اند مقصود از آن کلام است؛ و نیز اشاره به «نَفَس‏‎ ‎‏رحمانی» است که افاضۀ وجود بر اعیان می کند. فیض گوید: «لب عبارت است از روان بخشی و‏‎ ‎‏جان فزایی که به زبان شرع از آن به «نَفْخِ روح» تعبیر می کنند.» امام در این معنی گوید: ‏

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار   آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست 

سر نهم بر قدم دوست به خلوتگه عشق  لب نهم بر لب شیرین تو فرهاد شوم 

‏عراقی گوید:‏

حلاوت لب تو دوش یاد می کردم  بسا شکر که در آن لحظه در دهان انداخت

‏حافظ گوید:‏

آنکه جز کعبه مقامش نَبُد از یاد لبت  بر در میکده دیدم که مقیم افتادست 

‏اصطلاح دیگر «چشم» است، که گفته اند اشارت به شهود حق است اعیان و استعدادات‏‎ ‎‏را؛ و از آن شهود به صفت «بصر» تعبیر می کنند. و در شرح گلشن راز آمده که «بیماری و مستی‏‎ ‎‏که از بُعد و فراق و پندارِ خودی روی نموده و از مشاهدۀ جمال جانان عاشقان دلسوخته را محروم‏‎ ‎‏می دارد، همه آثار و لوازم چشمِ پرکرشمۀ اوست.» امام درین معنا آورده:‏

پیرم ولی به گوشۀ چشمی جوان شوم   لطفی که از سراچۀ آفاق بگذرم 

گوشۀ چشم گشا بر من مسکین بنگر  ناز کن ناز که این بادیه سامانش نیست

‏عراقی گوید:‏

به یک کرشمه که چشمت بر ابروان انداخت  هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

‏مغربی گوید:‏

چو باده چشم تو خوردست دل خراب چراست  چو خال تست بر آتش جگر کباب چراست 

‏اصطلاح دیگر «می و شراب» است، که مراد از آن غلباتِ عشق است. فیض گوید:‏‎ ‎‏«شراب عبارت است از ذوق و وجد و حال که از جلوۀ محبوب حقیقی در اوان غلبۀ محبت بر دل‏‎ ‎‏سالک وارد می شود و سالک را مست و بیخود می کند؛ چه استیلای آن موجب هدم قواعد عقلی و‏‎ ‎‏نقض معاقد وهمی اوست.»‏


کتابدیوان اشعارصفحه 24
‏امام در این معنی گوید: ‏

من خواستار جام می از دست دلبرم   این راز با که گویم و این غم کجا برم

الا یا ایّها الساقی ز می پر ساز جامم را  که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را

‏سنایی گوید:‏

ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را   ساعتی آرام کن این عمر بی آرام را 

‏عطار گوید: ‏

از می عشق تو مست افتاده ام  بر درت چون خاک پست افتاده ام  

‏اصطلاح دیگر «ابرو» است، که مراد از آن صفات الهی است که حاجب ذاتند و عالم وجود‏‎ ‎‏از صفاتْ رونق و بهاء و جمال می گیرد. در سروده های امام آمده: ‏

ابروی تو قبلۀ نمازم باشد   یاد تو گره گشای رازم باشد 

خم ابروی کجت قبلۀ محراب منست  تاب گیسوی تو خود راز تب و تاب منست 

‏مغربی گوید: ‏

از آن در ابروی خوبان نظر پیوسته می دارم  که در ابروی هر مَهرو نمی بینم جز ابرویش 

‏حافظ گوید:‏

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت  به قصد جان من زار ناتوان انداخت 

‏همین چند اصطلاح از باب نمونه کافی است. طالبان برای مزید اطلاع می توانند به کتبی‏‎ ‎‏که در این باب تألیف شده، و یا کتابی که ‏«مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی»‏ در شرح کامل و‏‎ ‎‏مفصل اصطلاحات اشعار امام به نام فرهنگ دیوان امام خمینی(س) به چاپ رسانده است،‏‎ ‎‏مراجعه کنند. کوتاه سخن آنکه شعر امام سخن مرجعی است که هرگز رضا نمی دهد سر مویی از‏‎ ‎‏مرز آیین و حدود، تخطی شود و کوچکترین حکمی از احکام شریعت معطل ماند؛ پس نباید سخن‏‎ ‎‏او را با سخنان مسندنشینان و داعیه داران عرفان و معرفت قیاس کرد که چنین مقایسه سخت اشتباه‏‎ ‎‏است. معظم له در مواضع بسیار از آثار خود به صوفیان دعوی دار و مدعیان ریاکار تاخته و آنان، و‏‎ ‎‏شیوۀ ایشان را مورد نکوهش قرار داده است: ‏


کتابدیوان اشعارصفحه 25
از صوفیها صفا ندیدم هرگز   زین طایفه من وفا ندیدم هرگز

زین مدعیان که فاش اناالحق گویند  با خودبینی فنا ندیدم هرگز 

***

صوفی از وصف دوست بی خبر است   صوفی بی صفا نمی خواهم 

***

آنکه دل بگسلد از هر دو جهان درویش است  وانکه بگذشت ز پیدا و نهان درویش است

خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است   آنکه دوری کند از این و از آن درویش است 

صوفیی کو به هوای دل خود شد درویش  بندۀ همت خویش است چسان درویش است

‏امام حتی عرفان نظری و دل مشغولی در پیچ و خم مباحث و اصطلاحات را سد راه و‏‎ ‎‏وقوف درین مرحله را حجاب می داند چنان که مکرر این معنی را در آثار خویش از نظم و نثر به‏‎ ‎‏کار برده و در جایی گفته اند: ‏

‏در جوانی که نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن که نفس اماره است سرگرم به مفاهیم و‏‎ ‎‏اصطلاحات پرزرق و برقی شدم، که نه از آنها جمعیتی حاصل شد نه حال.... «اسفار اربعه»، با‏‎ ‎‏طول و عرضش، از سفر به سوی دوست بازم داشت؛ نه از «فتوحات» فتحی حاصل و نه از «فصوص‏‎ ‎‏الحکم» حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آنها.‏

از «فتوحاتم» نشد فتحی و از «مصباح» نوری  هر چه خواهم در درون جامه آن دلفریب است

‏ ‏

بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را   از صنم خانۀ این قافله بیگانه شویم 

فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده   پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

 سبک و شیوۀ امام و تأثیر پیشینیان در آثار ایشان 

‏چنان که می دانیم صاحبنظران و محققان از اهل ادب، طبق ضوابط و معیارهایی، شعر‏‎ ‎‏پارسی را به ادوار چهارگانه یعنی دوره های سبک خراسانی و عراقی و هندی و عصر بازگشت‏‎ ‎‏منقسم ساخته اند. هر چند این مرزبندی به قطعیت اصول ریاضی نیست اما دارای مشخصاتی‏‎ ‎‏است که به طور کلی شیوه و سبک آثار را معین می کند. با همین معیارها می توان گفت شعر امام‏‎ ‎‏از نظر شیوه همان سبک عراقی است و آن بزرگ به همان سیاق سخن گفته و به تتبع و پیروی‏‎ ‎‏سخنوران سبک عراقی پرداخته است. نکتۀ درخور ذکر اینکه در شعر امام برخی کلمات و واژه ها‏‎ ‎‏آمده که متأثر از زبان امروز و ادبیات معاصر است و از بعضی واژگان مضامینی تازه قصد شده‏‎ ‎‏است مانند کلمات وابسته و پناهنده در این بیت: ‏

وارستگان به دوست پناهنده گشته اند   وابسته ای چو من به جهان بی پناه شد

‏و مثل کلمه شکوفا در سخن متقدمان نیامده و امروز متداول است:‏


کتابدیوان اشعارصفحه 26
نوبهار آید و گلزار شکوفا گردد  بی گمان کوتهی عمر خزان خواهی دید

‏حضرت امام به پیروی از سخنوران بزرگ غزلهایی به سبک و سیاق آنان سروده است و‏‎ ‎‏چون در این مجال محدود ذکر مسطوره های فراوان میسور نیست، به ذکر چند نمونه اکتفاد می کنیم.‏

‏عطار سروده است: ‏

درد دل را دوا نمی دانم   گم شدم سر زپا نمی دانم 

‏امام گفته است:‏

درد خواهم دوا نمی خواهم  غصه خواهم نوا نمی خواهم

‏مولانا گوید:‏

آن یوسف خوش عذار آمد  وان عیسی روزگار آمد

‏امام گوید:‏

کوتاه سخن که یار آمد  با گیسوی مشکبار آمد

‏سعدی گوید:‏

شادی به روزگار گدایان کوی دوست  بر خاک ره نشسته به امیّد روی دوست

‏امام گوید:‏

عمری گذشت و راه نبردم به کوی دوست  مجلس تمام گشت و ندیدیم روی دوست

‏سعدی گوید:‏

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم  گرم چو عود بر آتش نهند غم مخورم 

‏امام گوید:‏

یک امشبی که در آغوش ماه تابانم   ز هرچه در دو جهان هست روی گردانم 

‏عماد فقیه گوید: ‏

پوشیده ام  ز آبی و خاکی نیاز خویش  ظاهر نکرده با در و دیوار راز خویش


کتابدیوان اشعارصفحه 27
‏امام گوید:‏

بیدل کجا رود به که گوید نیاز خویش   با ناکسان چگونه کند فاش راز خویش 

‏حضرت امام (قدس سره) از میان شاعران و سخنوران پارسی زبان التفات و عنایت خاصی‏‎ ‎‏به خواجۀ شیراز دارد، و در آثار خویش بیشتر به اقتفا و استقبال غزلهای آسمانی «لسان الغیب»‏‎ ‎‏پرداخته، که نمونه ای از آن را می آوریم: ‏

‏حافظ گوید:‏

یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود  دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

‏امام گوید: ‏

کاش روزی به سر کوی توام منزل بود  که در آن شادی و اندوه مراد دل بود 

‏خواجه گوید:‏

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی  خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی 

‏امام گوید:‏

جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی  در سرم نیست بجز خاک درت سودایی 

‏حافظ گوید:‏

دوستان عیب من بیدل حیران مکنید  گوهری دارم و صاحبنظری می جویم 

‏امام گوید:‏

من درین بادیه صاحبنظری می جویم  راه گم کرده ام  و راهبری می جویم 

‏بسیاری از شاعران غزلهایی با قافیه و ردیف «هیچ» ساخته اند، که از میان آنان دو تن،‏‎ ‎‏یعنی شفایی اصفهانی و حزین لاهیجی، با یک ردیف و قافیه و یک بحر «هیچ» را ردیف قرار داده،‏‎ ‎‏و عاشق اصفهانی در همان بحر و همان ردیف لیکن با قافیۀ دیگر غزل ساخته اند.‏

‏حکیم شفایی گوید:‏

ماییم و همین خاطر افگار و دگر هیچ   در ساخته با راحت و آزار و دگر هیچ


کتابدیوان اشعارصفحه 28
‏حزین لاهیجی گوید:‏

ماییم و دل و آرزوی یار و دگر هیچ  قاصد برسان مژدۀ دیدار و دگر هیچ

‏عاشق اصفهانی گوید:‏

در باغ تو حق نفس باد صبا هیچ  در کوی تو آمد شد بیحاصل ما هیچ 

‏امام گوید:‏

ماییم و یکی خرقۀ تزویر و دگر هیچ  در دام ریا بسته به زنجیر و دگر هیچ

‏حکیم سبزواری – متخلص به «اسرار» را غزلی است، با ردیف «عشق»؛ گوید:‏

نقش دیوان قضا آیتی از دفتر عشق  آسمان بی سروپایی بود از کشور عشق 

‏امام گوید: ‏

وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق  آدم و جن و ملک مانده به پیچ و خم عشق

‏***‏

 تأثیر امام بر ادب معاصر 

‏وجود امام، رضوان الله علیه، در جهات مختلف منشأ خیرات و برکات بسیار گردیده و در‏‎ ‎‏کلّیۀ شئون جامعه تأثیری ژرف بر جای گذاشته اند. نهضتی را که معظم له آغاز کرد تا آنجا که به‏‎ ‎‏پیروزی انقلابی عظیم انجامید موجب دگرگونی شگرفی در جمیع امور گردید، از جمله در عرصۀ‏‎ ‎‏ادب و هنر تطور و تحولی ژرف به وجود آورد؛ اهل قلم و شاعران را برانگیخت تا با نگارش مقالات‏‎ ‎‏و سرودن اشعار، مفاسد و مطاعن نظام جور و فساد را باز گویند و با این وسیلۀ کارآمد و مؤثر‏‎ ‎‏حرکت انقلاب را سرعت بخشند. این تحرک حتی در دوران تبعید آن رهبر آگاه با الهام از سخنان و‏‎ ‎‏اعلامیه های آن حضرت ادامه یافت تا در آستانۀ پیروزی رو به فزونی نهاد و تدریجاً به اوج اعتلا‏‎ ‎‏رسید؛ بدانسان که شعارهای پرشور انقلابی از چشمه سار عواطف عامه خلق جوشیدن گرفت و‏‎ ‎‏کران تا کران مرزها را درنوردید.‏

‏آنان که شاهد آن دوران پرشکوه و آن رستخیز عام بوده اند شور و هیجان و فضای آکنده‏‎ ‎‏از عشق و ایمان آن ایام هرگز از خاطرشان محو نخواهد شد. آن روزهای فراموش نشدنی نیز منشأ‏‎ ‎‏پدید آمدن آثاری شورانگیز گردید.‏

‏پس از پیروزی انقلاب و استقرار حکومت اسلامی، مرزهای ایران زمین به فرمان استکبار‏‎ ‎‏مورد تهاجم و تجاوز دشمن واقع شد و خصم بدنهاد از پی امحای انقلاب با همه توان بدین خاک‏‎ ‎


کتابدیوان اشعارصفحه 29
‏مقدس تاختن آورد که با دم گرم و مؤثر آن مقتدای ربانی امت سلحشور و قهرمان ایران با دلاوریها‏‎ ‎‏و حماسه آفرینی ها با دشمن مقابله کرد و با خون مقدس خود نقشی از غیرت و شرف بر صحیفه‏‎ ‎‏تاریخ رقم زد که تا ابد بر جای خواهد ماند. این حادثه نیز بابی تازه در ادبیات و هنر گشود و سبب‏‎ ‎‏به وجود آمدن آثاری جاوید و ماندگار گشت.‏

‏عامل مهم دیگر در تحول ادبی، مکاتیب و آثار منثور امام است که در شیوه نگارش فصلی‏‎ ‎‏تازه باز کرد. هر چند که در این مقام سخن گفتن از نثر امام مورد نظر نیست اما دریغ است فرازی‏‎ ‎‏چند از آثار منثور آن عارف بالله را زیب و زیور این مقال نسازیم. حضرت امام در دیباچۀ پیام خود‏‎ ‎‏به حوزه و جامعۀ روحانیت می نویسد:‏

سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکّب خون نوشته اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابۀ ناس، از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساخته اند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامۀ نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به مهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده اند...

آنان که حلقۀ ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند در خلسۀ حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند.

‏چنانکه می دانیم در دوران حیات پربرکت آن حضرت از آثار منظوم معظم له، جز قطعاتی‏‎ ‎‏پراکنده، منتشر نگردید. پس از ارتحال آن بزرگوار، انتشار نخستین غزل ایشان ذوقی در شاعران و‏‎ ‎‏سرایندگان و ارادتمندان آن مراد و پیر برانگیخت تا به اقتفا و استقبال، و تضمین سروده های ایشان‏‎ ‎‏بپردازند. اگر محققی در گردآوری و احصای آثاری که به پیروی از اوّلین غزل منتشرشدۀ ایشان‏‎ ‎‏سروده شده اهتمام ورزد، آن گاه پدیدار می گردد که تنها همین یک غزل چه تأثیری در ذهنها و‏‎ ‎‏اندیشه ها داشته است.‏

‏چون آثار منظوم امام، یعنی حکایت شور و حال و ذوق عالمی دینی و مرجعی که خود‏‎ ‎‏حافظ احکام شرع و آیین مبین بود و مظهر تقوا و تقدس، انتشار یافت رخنه ای در حصار جمود و‏‎ ‎‏تحجر افکند و ظاهربینان را تکان داد، و کسانی از آنان تنبه یافتند که عیب عارفان کردن ناشی از‏‎ ‎‏تنگ نظری و تُنُک بضاعتی است.‏

‏ارتحال آن روح قدسی، رستاخیزی بزرگ را باعث گشت و شیفتگان و دلدادگان آن‏‎ ‎‏حضرت از شاعران و سخنوران مراثی و غمنامه هایی آکنده از تأثر و مالامال از شور و احساس به‏‎ ‎‏سلک نظم درآوردند که به یقین می توان گفت بعد از پیامبر خدا(ص) و ائمه هدی(ع) در فقدان هیچ‏‎ ‎‏بزرگی، شاعران اینهمه سوگنامه و مرثیه نسروده و اینچنین دردمندانه سخن نگفته اند، سروده هایی‏‎ ‎‏که در میان آنها آثاری بس شیوا و رسا وجود دارد که از ذخایر گنجینۀ شعر پارسی بشمار می آید و در‏‎ ‎‏تاریخ ادب این دیار بر جای خواهد ماند.‏


کتابدیوان اشعارصفحه 30
‏در پایان یادآوری چند نکته به نظر ضروری رسید:‏

‏1- معظم له گاه در برخی از اشعار خود تصرفاتی کرده بر روی حرف و کلمه ای قلم کشیده‏‎ ‎‏و به جای آن، حرف و کلمه ای دیگر مرقوم داشته، و برخی از اشعار را نیز بازنویسی کرده اند.‏

‏2- از آنجا که سروده های بسیاری در قالبهای گوناگون، همانند غزل، قصیده، مثنوی،‏‎ ‎‏رباعی، قطعه، مسمّط، و ترجیع بند، از حضرتش به جا مانده و اکنون همۀ آنها یکجا به طبع‏‎ ‎‏می رسد، تدوین و ترتیب خاص بدانها داده شده است، از این قرار: نخست «غزل» ها قرار دارد،‏‎ ‎‏زیرا کمیّت آن از دیگر قالبها بیشتر است؛ پس از آن به ترتیب: «رباعی»ها، «قصیده ها»،‏‎ ‎‏«مسمّط ها»، «ترجیع بند» و «قطعات و اشعار پراکنده». کلیۀ قالبها به ترتیب حروف «رَوِیّ» مرتب‏‎ ‎‏شده، و شعرهای متفرقۀ دیگر نیز بر همین ترتیب نظم یافته است.‏

‏3- «واحد ادبیات» مؤسسه، بخشی به عنوان «شناسنامۀ سروده ها» تنظیم کرده و در پایان‏‎ ‎‏دیوان – چاپ نفیس خوشنویسی شده – افزوده است؛ در این بخش ویژگیهای فنی هر شعر، از‏‎ ‎‏نظرگاه عروض و قافیه و بدیع و معانی و بیان و سبک شناسی – به دقّت و اختصار – بیان گردیده‏‎ ‎‏است؛ بدین ترتیب: ‏

‎ ‎

- نام شعر 

- مطلع شعر

- وزن شعر‏ (بحر شعر با زحافات آن، همراه با تقطیع بر اساس افاعیل مصطلح و علایم‏‎ ‎‏متعارف، قید شده است)‏

- قالب‏ (قالب هر سروده مشخص گردیده که غزل است یا قصیده یا...)‏

- تعداد ادبیات 

- سبک‏ (سبک هر سروده، عراقی یا خراسانی، بیان شده است) ‏

- تاریخ سرایش شعر 

- قافیه‏ (همۀ حرفهای قافیه نام برده شده است)‏

- ردیف‏ (اگر شعر دارای ردیف بوده، ردیف آن مشخص شده است)‏

- هنر شعری و بلاغی‏ (کلیۀ آرایه ها و صنایع، لفظی و معنوی، و نیز مصادیق معانی و‏‎ ‎‏بیان، در ذیل هر سروده مشخص گردیده است) ‏

‏همچنین اصطلاحات خاصی که امام در اشعار خود به کار برده اند، به اختصار و اجمال‏‎ ‎‏شرح شده است.‏

‏4- حضرت امام در دوران جوانی غزلیات فراوانی سروده بودند و آنها را در دفتری نیز‏‎ ‎‏گرد آورده بودند؛ متأسفانه در جریان سفرهای پیاپی، این دفتر مفقود گردید. پس از آن نیز‏‎ ‎‏سروده هایی از ایشان در دست بود که برخی به خط خود ایشان ثبت دفتر گردیده بود، و تعدادی نیز‏‎ ‎‏به وسیلۀ همسر گرامیشان استنساخ شده در دفترچه ای گردآوری شده بود؛ این دفتر نیز در جریان‏‎ ‎


کتابدیوان اشعارصفحه 31
‏تغییر مکرر محل سکونتشان مفقود گردید. برخی از دستنوشته های باقیمانده، در پی هجوم مأموران‏‎ ‎‏ساواک به منزل و کتابخانۀ شخصی ایشان از دست رفت؛ اما نسخه ای چند از آثار منظوم قدیمی‏‎ ‎‏ایشان، که در دست ارادتمندان و دوستان آن حضرت چونان امانتی ارزشمند نگاهداری می شده،‏‎ ‎‏به تدریج برای «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» ارسال گردید، که این آثار در مجموع برای‏‎ ‎‏دیوان شعری که اکنون طبع آن به پایان رسیده است دستمایۀ مهمی گردید. پس از پیروزی انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی، حضرت امام بنا به خواهش و اصرار فراوان بانو فاطمۀ طباطبایی، همسر فرزند گرامی‏‎ ‎‏ایشان – حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی – اشعاری در قالبهای متنوع و‏‎ ‎‏با مضامین عرفانی سرودند که خوشبختانه همۀ نسخه های خطی این سروده ها در مؤسسه‏‎ ‎‏نگهداری می شود. بخشی از این سروده ها پس از رحلت امام در چند دفتر با عناوین: سبوی‏‎ ‎‏عشق،  بادۀ عشق، نقطۀ عطف، و محرم راز منتشر گردید، و اکنون تمامی سروده های اخیر امام و‏‎ ‎‏آثار به دست آمده از سروده های قدیم آن حضرت در این مجموعه به علاقمندان ادب و عرفان‏‎ ‎‏اسلامی تقدیم می گردد. ضمناً مقدمۀ بانوی گرامی، فاطمۀ طباطبائی، بر مجموعه بادۀ عشق، که‏‎ ‎‏در آن از انگیزۀ امام در سرودن اشعار و غزلیات اخیرشان سخن گفته اند، در پی این دیباچه درج‏‎ ‎‏گردیده است.‏

‏حال که آن امام عاشقان و مقتدای عارفان رخت به دیار ملکوت کشیده و در جوار رفیق‏‎ ‎‏اعلی آرمیده است، مجموعه آثار منظوم آن حضرت در یک مجلد در دسترس مشتاقان و ارباب‏‎ ‎‏معرفت قرار می گیرد. امید است که حقایق و معارف آن، سالکان الی الله را چراغ راه و عارفان را‏‎ ‎‏شمع جمع و مناجاتیان را ذکر خلوت انس باشد. اینک آن روح قدسی، که اسلام را از پس قرنها‏‎ ‎‏غربت و هوان تجدید کرد و دیگر بار سبب شکوه و عزت مسلمین گشت، در رضوان الهی و‏‎ ‎‏جایگاه صدق، نزد ملیک مقتدر، مقام گرفته و آن نَفْس مطمئنۀ در جوار محبوب مأوا گزیده، بر روان‏‎ ‎‏تابناکش صلوات و سلام نثار می کنیم و بر تربت منوّر او درود و تحیت می فرستیم: ‏جَزاٰهُ الله عَنِ‎ ‎الإسْلامِ والْمُسْلِمین خَیْرَ الْجَزاٰء.

واحد ادبیات

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)

 

کتابدیوان اشعارصفحه 32