غزل

شرح جلوه

 

شرحِ جلوه

دیده ای نیست نبیند رُخ زیبٰای تو را

نیست گوشی که همی نشنود آوای تو را

هیچ دستی نشود جُز برِ خوان تو دراز  کس نجوید بجهٰان جُز اثر پای تو را

رَهرو عشقم و از خِرقه و مَسند بیزار  بدو عالم ندهم روی دل آرای تو را

قامت سَروْقدان را به پشیزی نخرد  آنکه در خواب ببیند قد رعنای تو را

بکجا روی نمٰاید که تواش قبله نه ای  آنکه جوید بِحَرم منزل و مأوای تو را

هَمه جٰا منزل (محفل) عشق است که یارَم همه جاست  کوردل آنکه نیابد بجهٰان جای تو را

با که گویم که ندیدَه است و نبیند بجهٰان  جُز خم اَبرو و جُز زلف چلیپٰای تو را

دکّۀ عِلم و خِرد بَست، دَرِ عشق گشود  آنکه میداشت بسر علّت سودای تو را

بشکنم این قلم و پاره کُنم این دفتر

نتوان شرح کُنم جِلوۀ والای تو را

 

کتابدیوان اشعارصفحه 42