غزل

مذهب رندان

 

مذهب رندان

آنکه دل بگسلد از هَر دو جهان دَرویش است

آنکه بگذشت ز پیدا و نهان دَرویش است

خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است  آنکه دروی کُند از این و از آن دَرویش است

نیست درویش که دارد کُله درویشی  آنکه نادیده کُلاه و سَر و جان دَرویش است

حلقۀ ذکر میٰارای که ذاکر یار است  آنکه ذاکر بشناسد بعیٰان، دَرویش است

هرکه در جمع کسان دعوی دَرویشی کرد  بحقیقت نه که با ورد زبان دَرویش است

صوفی ای کو بهَوای دل خود شد دَرویش

بندۀ همّت خویش است چسٰان دَرویش است

 

کتابدیوان اشعارصفحه 54