غزل

فتوای من

 

فتوای من

سر کوی تو، به جٰان تو قسم جای من است

به خم زلف تو، در میکده مأوای من است

عارفانِ رُخ تو جمله ظَلومند و جَهول  این ظلومیّ و جهولی سَرْو سودای من است

عاشق روی تو حسرت زده اندر طلب است  سر نهادن به سر کوی تو فتوای من است

عالم و جاهل و زاهد همه شیدای تواند  این نه تنها رقم سرّ سُویدای من است

رُخ گشا، جلوه نما، گوشۀ چشمی انداز  این هوای دل غمدیده شیدای من است

مسجد و صومعه و بُتکده و دیر و کنیس  هر کجا می گذری یاد دل آرای من است

در حجابیم و حجابیم و حجابیم و حجاب

این حجاب است که خود راز مُعمّای من است

 

کتابدیوان اشعارصفحه 59