غزل

فارغ از عالم

فارغ از عالم

فقر، فخر است اگر فارغ از عالم باشد

آنکه از خویش گذر کرد، چه اش غم باشد؟

طالع بخت در آن روز برآید، که شبش  یار تا صُبح وَرا مونس وَ همدم باشد

طرب سٰاغر درویش نفهمد صوفی  باده از دست بُتی گیر که محرم باشد

طوطی باغ محبّت نرود کُلبۀ جُغد  بازِ فردوس، کُجا کَلبِ معلَّم باشد؟!

این دل گُم شده را یا به پناهت بپذیر

یا رَهٰا ساز که سرگشته عالم باشد

 

کتابدیوان اشعارصفحه 86