غزل

طریق عشق

 

طریق عشق

فراق آمد و از دیدگان فروغ ربود

اگر جفا نکند یار، دوستیش چه سود؟

طلوع صُبح سَعادت فرا رسد که شبش  یگانه یار به خلوت بداد اذنِ ورود

طبیب دَرد من آن گلرخ جفاپیشه  به روی من دَری از خانقاه خود نگشود

از آن دمی که دل از خویشتن فرو بستم   طریق عشق، به بُتخانه ام رَوانه نمود

به روز حشر که خوبان رَوند در جنّت  ز عاشقٰان طریقت کسی نخواهد بود

اگر ز عٰارف سالک سخن بود روزی

یقین بدان که نخواهد رسید بَر مقصود

 

کتابدیوان اشعارصفحه 105