غزل

کعبۀ عشق

 

کعبۀ عشق

از دلبرم به بُتکده نام و نشان نبود

در کعبه نیز جلوه ای از او عیان نبود

در خانقاه ذکری از آن گُلعذار نیست  در دیر و دَر کنیسه کلامی از آن نبود

در مَدرسِ فقیه به جُز قیل و قال نیست  در دادگاه، هیچ از او داستان نبود

در محضر ادیب شدم، بلکه یابمش  دیدم کلام جُز ز معٰانی بیان نبود

حیرت زده شدم به صفوف قلندران  آنجا به جُز مدیحتی از قُلدران نبود

یک قطره می، ز جام تو ای یار دلفریب  آن می دهد که دَر همه ملک جهان نبود

یک غمزه کرد و ریخت به جٰان یک شرر کز آن

دَر بارگاه قُدس بَرِ قُدسیٰان نبود

 

کتابدیوان اشعارصفحه 108