غزل

عاشق دلباخته

 

عاشق دلباخته

سر خم باد سلامت که به من راه نمود

ساقی باده بکف جان من آگاه نمود

خادم درگه میخانه عشاق شدم  عاشق مست مَرا خادم درگاه نمود

سر و جانم به فدای صنم باده فروش  که بیک جُرعه مَرا خسرو جم جاه نمود

ماه رُخسار فروزنده ات ای مایۀ عیش  بی نیازم بخُدا از خور و از ماه نمود

برگ سبزی ز گُلستان رُخت بخشودی  فارغم از هَمه فردوسی[1] گمراه نمود

با که گویَم غم آن عاشق دلباخته را

که هَمه راز خود اندر شِکم چاه نمود

 

کتابدیوان اشعارصفحه 116

  •  . منسوب به «فردوس» به معنی بهشت؛ «فردوسی» یعنی بهشتی، اهل بهشت.