غزل

عروس صبح

 

عروسِ صُبح

امشب که در کنار منی خفته چون عروس

زنهار تا دَریغ نداری کنار و بوس

ای شب بگیر تنگ به بر نوعروس صبح  امشب که تنگ در بَر من خفته این عروس

لب بَر ندارم از لبِ شیرین شکّرش  گر بانگ صبح بشنوم و گر غریو کوس

یا رَب ببند بر رُخ خورشید راه صُبح  در خواب کُن مؤذن وَ در خاک کُن خروس

یک امشبی که با منی از راه لُطف و مهر  جُبران شود بقیّۀ عُمر، اَر بود فسوس

نا رندم اَر بخواهم کاین شب سحر شود  باشد اگر به تخت سُلیمانیم جلوس

«هندی» ز هند تا به سر کویت آمده ست

کی دل دَهد به شاهی شیراز و ملک طوس

 

کتابدیوان اشعارصفحه 128