غزل

کعبه در زنجیر‌

 

کعبه در زنجیر

خار راه منی ای شیخ، ز گُلزار برو

از سَر راه من ای رند تبهکار برو

تو و ارشاد من ای مُرشد بی رُشد و تباه!  از بَرِ روی من ای صوفی غدّار برو

ای گرفتار هواهای خود ای دیرنشین  از صفِ شیفتگانِ رُخ دلدار برو

ای قلندرمنش ای باد به کف، خرقه به دوش  خرقۀ شرک تُهی کرده و بُگذار برو

خانۀ کعبه که اکنون تو شدی خادم آن  ای دَغَل! خادِم شیطٰانی از این دار برو

زین کلیسای که در خدمت جبّاران است  عیسیِ مریم از آن خود شده بیزار برو

ای قلم بر کفِ نقّادِ تبهکارِ پلید

بنه این خامه و مخلوق میٰازار، برو

 

کتابدیوان اشعارصفحه 176