قطعات و اشعار پراکنده

گُلبرگ تر‌

 

بَلای هجران

هیچ دانی که ز هجران تو حالم چون شد

جگرم خون و دلم خون و سرشکم خون شد

لب شیرین تو ای می زده فرهادم کرد

جانم از هَر دو جهان رسته شد و مجنون شد

تار و پودم به هَوا رفت و توانم بگُسَست

تا به تار سر زلف تو دلم مفتون شد

 

کتابدیوان اشعارصفحه 302