قطعات و اشعار پراکنده

قطعات و اشعار پراکنده

 

با عشق رُخت خلیل را ناری نیست  جویای تو با فرشته اش کاری نیست

*

روی تو کعبۀ دلِ عُشّاقِ زنده است

دلْ مُرده آن که طیِّ طریق حجاز کرد

*

بسترم بَر در میخانه فکن تا سٰاقی  ساغری آرد و دَردم همه درمان سازد

*

کاش از حلقۀ زُلفت گرهی وا می شد

تا چو من، زاهدِ دل گُمشده، رُسوا می شد


کتابدیوان اشعارصفحه 313
شاعر اگر سَعدی شیرازی است  بافته های من و تو بازی است

*

در غم دوری رویش همه در تاب و تبند  همۀ ذرّات جهان دَر پی او در طلبند

*

حاصل عمْر صرف شد، در طلب وصال تو  با همه سعی اگر به خود – رَه ندهی، چه حاصِلم؟!

*

پیوسته تر از ابروی تو یافت نگردد  مشکین تری از گیسوی تو یافت نگردد

آشفته تر از حال منِ زار نباشد

*

بُلبل از دوری گل ناله و افغان بکند

*

از باد بهٰار بوی دلدار آمد

 

کتابدیوان اشعارصفحه 314