مجله کودک 210 صفحه 31

بعد پیرمردی به نزد پادشاه آمد و خواهان برقراری عدالت شد. پادشاه پرسید: - چه شده پیرمرد؟ ترسی نداشته باش و حرفت را بزن. من عادلانه قضاوت خواهم کرد. پیرمرد ناله کنان گفت: - اموال من به سرفت رفته است قربان! تمام پس انداز خود را از دست داده­ام و حالا چیزی برایم باقی نمانده است. پادشاه با عصبانیت پرسید: - چه کسی اموال تو را دزدیده؟ بگو تا همین حالا دستور دهم دارش بزنند. پیرمرد مِن مِن کنان گفت: - اگر از دستم ناراحت نشوید، می­گویم. ولی به شرط اینکه قول دهید مرا مجازات نکنید. پادشاه بی­صبرانه گفت: - خیلی خوب، قول می­دهم. پیرمرد گفت: - شما بودید. پادشاه گفت: - چطور جرات می­کنی ... ولی به یاد قولی که قولی که داده بود افتاد و به صندلی خود تکیه زد. پیرمرد گفت: - قربان، دیشب خواب دیدم که شما با درباریان خود به خانه من آمده­اید و تمام پس انداز مرا به سرقت بردید. پنج هزار سکه طلا! پادشاه نعره زنان گفت: - تو چقدر نادانی! خواب که واقعیت ندارد! پیرمرد گفت: - واقعیت دارد قربان! چطور خوابی که از قصر خیالی دیدید حقیقت دارد ولی خواب من نه؟ قبل از اینکه پادشاه حرف دیگری بزند، پیرمرد ریش و کلاه گیس خود را برداشت و مقابل پادشاه ایستاد. بله، او رامای معروف بود. راما تعظیم کرد و گفت: - فقط اینطوری می­توانستم شما را قانع کنم که خوابتان حقیقت نداد، قربان! پادشاه خنده کنان گفت: - حق با تو است! سپس ادامه داد: - رامای ناقلا! ----- نام اسلحه: 42 - TRG طول: یک متر و بیست سانتی متر وزن: پنج کیلو و صد گرم خشاب: 5 فشنگ حداکثر برد: 2000 متر برد موثر: 800 متر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 210صفحه 31