توضیحات کارشناس:
قتل و ازاله روح از جسد و بدن انسان را قرآن کریم به منزله کشتن همه انسانها قلمداد نموده و در 32 سوره مائده میفرماید:
مِنْ أَجْلِ ذٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ
بر همین پایه است که اسلام مجازاتهای سنگینی را برای آن تعیین کرده و در احکام جزایی آن را بر سه نوع؛ یعنی عمد محض، شبه عمد و خطأ محض تقسیم و برای هر یک مجازات و آثاری از قبیل قصاص نفس و پرداخت دیه نفس را به تناسب مقرر داشته و در آیه 33 سوره مبارکه اسراء ضمن نهی از اقدام به قتل انسان محترم، بر ولایت اولیاء دم مقتول تصریح نموده و میفرماید:
وَ لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلاَ یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُوراً؛ و در آیه 178 سوره بقره حکم به حق قصاص کرده و طی آیه 179 همان سوره، آن را مایه حیات بشر معرفی نموده و فرموده است:
وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ و یا در کریمه 92 سوره نساء از امکان قتل از روی خطا سخن به میان آورده و لزوم دیه و کفاره را تشریح فرموده است.
به استناد کتاب خدا و سنت رسول اعظم صلی الله علیه و آله، در احکام جزائی اسلام قتل بر سه قسم: عمد محض، خطأ محض و خطأ شبه عمد، تقسم و مسائل مربوط به آن در فقه عمدتا در دو کتاب قصاص و دیات بیان میشود و البته بعض از آثار و احکام آن نیز در دیگر کتب مانند ارث و کفارات آمده است.
از جمله مسائلی که قتل موضوع آن قرار گرفته است مسأله کفاره است.
در جلد دوم کتاب ارزشمند تحریر الوسیلة و انتهای کتاب دیات، امام خمینی (س) مبحثی دارند تحت عنوان "القول فی اللواحق"، در آنجا، علاوه بر کتاب کفارات، چهارم از لواحق را به کفارة قتل اختصاص داده و کفاره هر یک از اقسام قتل را بیان فرمودهاند.
مطابق فتوای ایشان:
برای قتل مؤمن از روی عمد و ظلم، کفاره جمع واجب است؛ و آن عبارت است از آزاد کردن یک برده با دو ماهِ پیدرپی روزه و اطعام کردن به شصت فقیر. (همان، مسأله 1)؛
و در خطای محض و خطای شبه عمد نیز کفاره مرتبه واجب است؛ و آن در وحله نخست عتق رقبه میباشد و در صورت عجز و ناتوانی از آن دو ماهِ پیدرپی روزه و با عاجز بودن از آن، اطعام شصت فقیر. (همان، مسأله 2)؛
ضمن اینکه در وجوب کفاره قتل مسلمان فرقی نیست در اینکه مقتول مرد باشد یا زن، یا بچه و دیوانهای که محکوم به اسلاماند؛ بلکه به کشتن جنینی که روح در او دمیده شده است نیز کفاره واجب میباشد. (همان، مسأله 4)؛ و اگر عدهای در کشتن یک نفر شرکت کنند بر هر یک از آنان کفاره واجب است چه قتل عمد باشد یا به خطا. (همان مسأله 6).
در صورتی که قاتل خود را تسلیم و به جهت قصاص کشته شود اوجه آن است که در مال او کفاره واجب نمیباشد. (همان، مسأله 8)؛
و لیکن اگر عامد دیه را ادا کند یا به کمتر یا بیشتر مصالحه نماید یا اولیاء دم از دیه گذشت نمایند، کفاره ساقط نمیباشد. (همان، مسأله 7).
با دقت در نوع کفارهای که اسلام برای قتل و کشتن مظلوم مقرر کرده است به خوبی میتوان به جهت گیری اصلاحگرایانه اسلام پیبرد.
وقتی دقیق شویم درمییابیم که اسلام ضمن اینکه از روی انصاف و حکمت حقوق اجتماع، مقتول و اولیای دم را محترم شمرده و حکم به قصاص و دیه نموده است، از چنین پیشآمد و فرصتی حکیمانه استفاده کرده و با پرهیز از انتقامگیری و ترویج آن و با ملزم ساختن قاتل به آزاد کردن یک برده، روزه گرفتن و اطعام کردن به فقرا، و الزام به رعایت قصد قربت در همه آنها، قاتل بیمار یا گرفتار را در مسیر بندگی حق تعالی و معنویت، نوع دوستی و خدمات اجتماعی سوق داده و از ایجاد فرصتهای جدید برای درمان و تعالی او نیز غفلت نورزیده است. پس با منطق «وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً»؛ قاتل را کماکان انسان دیده و دانسته؛ و در صدد مساعدت به وی جهت بازگشت به زندگی و اجتماع؛ و به دنبال احیای مقتول از طریق بازگرداندن حیات معنوی قاتل او است.
و شاید بتوان گفت که اسلام با وضع چنین مقرراتی برای چنین موضوعی که چه بسا در عموم انسانها موجب اختلالات روحی و افسردگی و به هم ریختگی امور زندگی میگردد، بر اساس «أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (سوره رعد آیه 28)، به بازسازی روان و آرامش روحی قاتل و در نتیجه درست اندیشیدن و صحیح عمل کردن وی کمک بسیار مؤثری نموده است.
این که خداوند حکیم اصل این حکم را در قرآن کریم بیان داشته و آن را به شخص رحمة للعالمین صلی الله علیه و آله محول ننموده است را میتوان قرینه بر این گرفت که آن عزیز مهربان و جان جانان خواسته است به لسان خویش آغوش رحمتش را به روی انسانی که به واسطه ارتکاب چنین جرمی، خود را از همه جا رانده و مانده میبیند و چه بسا در آستانه یأس از رحمت الهی قرار دارد، گشوده است تا مقررات جزائی دین خاتم را حکیمانه با رحمت لایزال خویش درآمیزد.
1392/10/03