اواسط مهرماه 1344 دقیقاً سه شنبه 13 مهر 44 بود و هواى نجف اشرف هنوز گرم. گرچه تفتیدگى تابستان پایان یافته بود هنوز بام و سرداب مورد استفاده و معمولاً مردم تا ساعت چهار بعدازظهر در منازل به استراحت [مشغول] بودند. فضلا و طلاب حوزه تازه از منازل به طرف درس و بحث [مىرفتند] که ناگهان انتشار یافت حضرت امام خمینى از ترکیه وارد کاظمین شدهاند. تحقیق به عمل آمد؛ معلوم شد از فندقالجمالى کاظمیه به بیت آیتاللّه العظمى الخویى ـقدس سره چنین مخابره شده است. بلافاصله عدهاى از فضلا و مشتاقان دیدار آن مجاهد عظیم الشأن راهى جوار امامین کاظمین(ع) [شدند] و در کمتر از ساعاتى، جمعى خود را به دیدار امام رساندند و از فردا ـ 14مهر 44 ـ مرتباً
دستهها و گروه ها به محضر مبارکشان شتافته و از همان اولین روز، مقدمات تشرفشان به محضر مبارک جد بزرگوارشان و اقامت در بلدۀ مقدسه نجف [فراهم شد] تا حوزه علمیه به برکت آن وجود گرانقدر متنعم و مستفید باشد؛ با شوق شدید حوزۀ علمیه به کلمةواحدة، پیگیرى و پىریزى گردید.
امام(قده) چند روز در کاظمین به زیارت امامین همامین و به تفقّد از قلوب هیجان زده و عیون مملو از اشک شوق اشتغال [ورزیدند] و در راستاى اجابت خواسته آنان بعدازظهر جمعه، 16 مهر 44 راهى زیارت مرقد سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) [شدند] و در میان استقبال انبوه طلاب و مؤمنین که تا مسیّب ـنیمه راه کاظمین به کربلا ـ آمده بودند وارد کربلاى معلاّ شدند و رفتوآمدها از حوزه نجف و بیوتات مراجع عظام و غیر هم جهت تشرف به زیارت آن بزرگوار و عرض اشتیاق به عنوان تشرف به باب مدینةعلم الرسول(ص) و اقامت در آن بلده مقدسه، مرتباً ادامه داشت، تا
پس از یک هفته، بعدازظهر جمعه 23 مهر 44 راهى نجف اشرف شدند.
استقبال با عظمت بىسابقه حوزه علمیه که تا نیمه راه کربلا ـ نجف (خان نص) شتافته بودند، منظره شوق انگیز عجیبى را در بر داشت. امام عزیز به احترام
مستقبلین در بیابان رملى خاننص، نزول اجلال وتوقف فرموده، بزرگان و فضلا و بیوتات و همه مستقبلین را مورد عنایت قرار داده و سپس راهى نجف اشرف و در آن استقبال باشکوه وارد نجف [شدند] و مقارن غروب از درب مقابل ایوان طلا ـکه مزین به لافته «وَلاَ تایْئَسُواْ مِنْ رَوْحِ اللّه اِنَّهُ لاَ یَایْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللّه اِلاّ الْقَوْمُ اْلکافِروُنَ» (یوسف، آیه 87) شده بود وارد صحن مطهر و مشرف به حرم منور [شدند ]و سپس در منزلى که توسط مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ نصراللّه خلخالى جهت اقامه امام عزیز در شارعالرسول در فاصلۀ سیصد مترى باب القبله صحن شریف فراهم شده بود، نزول اجلال فرمودند. جلوس رسمى از همان شب و فردا دائر [شد]، مراجع و آیات عظام و مدرسین و [علماى] اعلام و طلاب فوج فوج به محضرشان شتافتند، اشعار زیاد، سرودهها و خطابات هیجان انگیز القا مىشد.
نجف اشرف و حوزههاى علمیه بالاترین سعى و همت خود را در تجلیل از مقام شامخ آن بزرگ مرجع به عنوان یک زعیم عالیقدر، یک مجاهد و مرد خدا، یک معلم روح و روان به کار انداخت. بلافاصله پس از ورود ایشان شب ها اقامه جماعت در مدرسه آیتاللّه العظمى البروجردى (قده) و روزها در اقامتگاه امام، که شرکت کنندگان همه از حوزه بودند، برقرار [شد]، و پس از یکى ـ دو هفته، درس با شکوهى از اول کتاب بیع با شرکت جمع کثیرى از فضلا ـ که حلقهوار دور شمع فروزان آن بزرگوار در گردش بودند ـ دایر گردید و چون اقامتگاه براى اقامه جماعت ظهر ضیق بود از محضرشان استدعا شد جماعت به مسجد شیخ الاعظم الانصارى (قده) ـکه نزدیک منزل معظم له بود ـ انتقال یابد، در این رابطه پنج نفر از اعاظم فضلا، آیات و
حجج الاسلام آقایان: اخوان مرعشى و مرحوم سید محمدرضا اشکورى و جناب آقاى صافى اصفهانى و جناب آقاى جعفرى اراکى به منزل مرحوم حاج سید محمدتقى بحرالعلوم امام جماعت مسجد که به نظرم در آن اوقات
مریض حال بودند رفتند جریان را با ایشان در بین گذاردند، سید بزرگوار فوراً به فرزند خود فرمودند به محضر آقا مشرف شوید، دست آقا را ببوسید،
استدعاى اینجانب را به محضرشان برسانید که امامت مسجد شیخ اعظم را قبول فرمایند که قبول فرمودند.
امام بزرگوار از همان اوان ورود به نجف به عنوان رکنى رکین براى حوزه نجف شناخته شده بودند. امام در حمله وحشیانه بعثیها ملاذ و مَلجأ حوزه بودند. دقیق به خاطر دارم به دستور آن بزرگوار در تسفیر یک هفتهاى ایرانیان (هفت الىچهارده دیماه 1350) حوزه، که بار و بنه خود را بسته و راهى کوچ از نجف بودند؛ با احتمال شدت خطر بعثیها یکباره از مسافرت خوددارى کرد. پس از توقف حاصل به دستور معظم له، بعثیها از مرکز بغداد به ایشان قول دادند خروجیها را ابطال نمایند، منتهى الامر امروز و فردا مىکردند؛ امام دستور فرموده بودند حوزه تا خبر بعدى تعطیل باشد؛ سمعاً و طاعة.
به یاد دارم روز سه شنبه 21 دى 1350 اینجانب با جمعى از فضلا و طلاب خراسانى براى ابطال خروجیها به اداره اقامت نجف مراجعه [کردیم] و گویا دستور ابطال از مرکز رسیده بود. تصادفاً پرونده اقامت ما زود پیدا شد خروجى را ابطال [کردند] و مقارن ظهر آماده رفتن به مسجد شیخ بودم، در راه با حضرت امام برخورد نمودم که از منزل عازم مسجد بودند، پس از
عرض ادب همراهشان به راه ادامه داده عرض کردم: اکنون که خروجیها را ابطال مىکنند، اجازه مىفرمایید دروس حوزه شروع شود. ناگهان معظم له
برآشفتند و فرمودند اینها دروغ مىگویند، خروجیها را ابطال نمىکنند. گویا هنوز حقیقت امر به محضرشان نرسیده بود، عرض کردم آقا دستور رسیده و از ساعت نُه الى ده صبح هر که مراجعه مىکند خروجى او را ابطال مىکنند و از آن جمله خود حقیر و عدهاى از رفقا را اسم بردم و حتى گذرنامهها را ـکه همراه بود ـ به خدمتشان ارائه دادم. با تعجب فرمودند: مطالب را درست منعکس نمىکنند.سپس فرمودند: شروع دروس از فردا (چهارشنبه22دى50) بلامانع است و ما از شنبه آینده شروع مىکنیم و فرمودند: چون حوزه و مدرسین و اعاظم به خواسته ما دروس را تعطیل فرمودند خوب است شما قبول زحمت نمایید به حضرات آیتاللّه بجنوردى و آیتاللّه مستنبط و آیتاللّه صدر از قول اینجانب بگویید: شروع به درس بلامانع است. حقیر هم طبق امر معظم له به منازل آقایان اعلام رفته، پیام امام را رساندم، دروس، شنبه 25 دى 50 مجدداً شروع شد. اینها شمهاى از اطاعت و تجلیل حوزه علمیه نجف اشرف از مقام معظم له بود.
نجف امام را خوب شناخت و خوب از این نعمت قدردانى کرد. اکنون بىلطفى و بى محبتى و خداى نخواسته بىانصافى است اگر بگوییم: در نجف به امام اهانت مىشد و یا نعوذباللّه بگویم: «مىگفتند امام نماز نمىخواند» و
امثال این جملات مضحک و مسخره. آیا باور مىکنید کسى در نجف به خود اجازه مىداد اینگونه بىادبى به ساحت مقدس امام روا دارد؟ و اصلاً آیا این حرف معقول بود که کسى به چنین اتهام مضحکى تفوه نماید؟ گویندگان
توجه داشته باشند. حرفها در تاریخ مىماند و «المرءُ عما قال مسئول»؛ در هر حال هدف و غرض این است که بدانند نجف و حوزه علمیه مرید عاشق و مطیع بى چون و چراى امام (قده) بود و آقایان باید در اطراف القاکنندگان مطالب ناروا تجدید نظر فرمایند تا معلوم شود اصل و بن این القائات مغرضانه از دشمنان است که متأسفانه گاهى هم از لسان دوستان القا و ابراز مىنمایند.
.
انتهای پیام /*