یک روز که مى‏خواستم بروم قم، از امام خداحافظى کردم و گفتم آقا دارم میروم قم، گفتند التماس دعا. گفتم انشاءاللّه‏. دو مرتبه نگاهى کردند و گفتند اگر حرم رفتى دعا کن. همیشه مى‏گفتند حرم رفتى دعا کن اما این مرتبه گفتند: اگر حرم رفتى دعا کن، چون امام این جمله را با حالت خاص و معنادارى بیان کردند که ذهن مرا به خود مشغول کرد. گفتم آقا دیگه چرا "اگر"؟ در رفتن قم و با توجه به اینکه منزل مرحوم پدرم نزدیک حرم است رفتن ما به زیارت امرى محرز و بدون اگر و مگر به نظر مى‏رسید. از قضا آن شب در منزل پدرم مهمانى بود که تا مراسم تمام شد و خواستم به حرم بروم طول کشید و دیر شد.لذا وقتى رفتم درب حرم را بسته دیدم؛ بلافاصله یاد آن "اگر" امام افتادم. وقتى به تهران برگشتم به محض اینکه آقا را دیدم گفتم آقا شما یک اگر گذاشتید و در را به روى ما بستند. خندیدند و پرسیدند چطور؟ من هم ماوقع را برایشان بیان کردم.

منبع: سبوی نور(خاطراتى از کرامات امام خمینى) گردآوردنده: غلامعلى رجایى ـ فرامرز شعاع حسینى، ص82

. انتهای پیام /*