بى توجهى به دنیا و تسلیم در برابر وظیفه و مسئولیت از ویژگیهاى امام بزرگوار بود که به دو نمونه اشاره مى‏شود:
1ـ با این که اقدام به هیچ مسأله‏اى را که از مظاهر ارائۀ خویش و احیاناً دعوت به نفس باشد، نمى‏پذیرفتند، مع ذلک وقتى در یکى از روستاهاى کم‏جمعیت قم احتیاج به مسجدى بود و یکى از متمکنینى که از عمده مالکین روستا و مقلد آن بزرگوار بود، اعلام داشته بود که آقا (امام) اگر براى زدن کلنگ این مسجد به روستا تشریف بیاورد، من فلان مبلغ را کمک مى‏کنم. یکى از دوستان این مطلب را با داماد محترمشان، مرحوم آقاى اشراقى(ره) مطرح و راه‏چاره خواست. آقاى اشراقى اظهار داشتند اگر حاج‏آقا احساس وظیفه کند، امکانش هست. به دنبال این، نیاز آن روستا را براى ایشان تشریح نمودند و خلاصه براى زدن کلنگ به همراه سه چهار نفر دیگر ـ که بنده هم توفیق داشتم ـ به آن روستا رفته به‏دست مبارکشان کلنگ توسعۀ مسجد زده شد. این در حالى بود که خیلى‏ها از شرکت در امثال این امور و مطالبى به مراتب بالاتر از آن ابا داشتند.
2ـ در سال 1348 براى آخرین سفر به عراق مسافرت کردم و در اتاق مخصوص تنها به حضورشان رسیدم. خدمتشان مفاد اعلامیۀ سیزده نفرى را که براى مرجعیت ایشان ـ بعد از فوت مرحوم آقاى حکیم(ره) ـ داده شد و اسامى آقایان اعاظم امضاکنندگان را عرض کردم. به‏صورت اعتراض فرمودند: چرا اینها این کار را کردند؟!! عرض کردم: آقایان کسى را که با قاطعیت در برابر خلافکاریهاى شاه بایستد، همچون جنابعالى سراغ نداشتند و لذا وظیفه شرعى خود دانستند و به این کار اقدام کردند. وقتى صحبت وظیفه شرعى پیش آمد، اعتراض و عصبانیت مبدل به سکوت و آرامش شد.

منبع: صحیفه دل، ص 137، 138

. انتهای پیام /*