یکی از خاطرات خوب و جالب بنده در طول حضورم در بندر انزلی، دیدار اهالی شهر با حضرت امام بود. مردم خودشان طالب دیدار بودند و الحمدالله مقدماتش هم فراهم شد. اهالی آنجا به همراه مسئولین و مخصوصاً دوستانی که بنده در بندر انزلی و در کمیته داشتم برای فراهم کردن مقدمات این دیدار و در اداره شهر و مسایل امنیتی بسیار تلاش کردند. بالاخره مردم تقاضا کردند که ملاقاتی با حضرت امام داشته باشند. دفتر هم موافقت کرد. چند تا اتوبوس از بندر انزلی آمدند و صبح در جماران، در مسیر بیت حضرت امام مستقر شدند.
بنده به خدمت حضرت امام در اتاقشان رفتم و اتفاقاً مجتبی و مصطفی همراه ما بودند. خدمت آقا رسیدم و ابتدا قبل از اینکه بنده بروم دست امام را ببوسم بچهها جلو افتادند. چهره حضرت امام ابهت خاصی داشت طوری که بنده با دیدن ایشان هول شدم. ادب حکم میکرد که بنده نباید بچه ها را آقا صدا میکردم. باید میگفتم مجتبی و مصطفی. اول مصطفی که کوچکتر بود دست آقا را بوسید. گفتم حضرت آقا، آقا مصطفی و آقا مجتبی. امام یک تبسمی کردند که مثلاً پدر که نباید آقا بگوید، ولی من طوری تحت جذبه حضرت امام قرار گرفته بودم که حواسم نبود، دارم اشتباهی فرزندانم را آقا صدا میکنم. بعد خود بنده دست آقا را بوسیدم و عرض کردم حضرت آقا اهالی بندر انزلی آمدهاند تا به زیارت حضرتعالی نایل بشوند. حضرتعالی لطف بفرمایید تفقدی از اهالی داشته باشید. صحبت هم نفرمودید لطف بکنید لااقل شما را زیارت بکنند. البته هر طور حضرتعالی صلاح میدانید.
حضرت آقا عمامه را گذاشتند روی سرشان و همان لحظه عبا را گذاشتند و جلو افتادند و بعد به بنده گفتند بفرمایید. منم پشت سرشان خواستم به سمت داخل حسینیه و میان مردم بیایم ولی حضرت آقا فرمودند: بفرمایید. یعنی شما هم با من بیایید جایگاه روی بالکن. وقتی ایشان فرمودند بفرمایید، دیگر آقای توسلی نتوانستند چیزی بگویند. چون آقای توسلی هرکسی را روی بالکن و کنار حضرت امام راه نمیدادند. البته امام نسبت به نمایندگان و اصولاً اهل علم و طلبهها و روحانیون- البته بنده که قابل نیستم- خیلی حرمت نگه میداشتند. مخصوصاً به نمایندگانشان عنایت ویژهای میفرمودند، آنها را تجلیل و تقدیر خاصی میکردند. در واقع ذرهپروری حضرت امام بود که ما را با خودشان به بالکن بردند و در کنار خودشان جایمان دادند. همانجا و در حالی که در بالکن بودیم و حضرت امام با مردم تعارف میکردند و تفقد میفرمودند یکی از همشهریهای ما به نام آقای نیکار با دوربینی که داشت از بنده و حضرت امام عکس گرفت. ولی چون من در اوایل جوانیام خیلی شبیه مقام معظم رهبری بودم، هرکسی آن عکس را نگاه میکند، میگوید آقا این که عکس شما نیست؛ این مقام معظم رهبری است. من هم میگویم خودم هستم. من در جوانی شبیه مقام معظم رهبری بودم. به قول آقایان علماء، شبیهالعلماء هستیم. گاهگاهی که قم میرفتم، وقت میگذاشتم و به دیدار مرحوم حاجآقا مصطفی مسجدجامعی هم میرفتیم. آن وقت آقا، رئیس جمهور بودند. ایشان همیشه به اخویشان میگفتند حاج آقا مسیح، به این رفیقت، آقای پیشوایی، بگویید که مواظب خودش باشد، این خیلی شبیه آقای خامنهای است. نکند ایشان را جای آقا اشتباهی بگیرند. بگویید مواظب خودش باشد. البته شوخی میکردند. مرحوم حاجآقا مصطفی هم خیلی شوخ بود.
بالاخره لحظه دیدار رسیده بود. امام وارد شدند و برای مردم دست تکان میدادند و تعارف میفرمودند و به ابراز علاقه مردم جواب میدادند. جمعیت به حدی بود که حسینیه تقریباً پر شده بود و جای خالی نداشت. بیشتر جمعیت حاضر هم از اهالی بندرانزلی بودند. البته از شهرهای دیگر گیلان هم آمده بودند ولی اکثریت با بندرانزلی بود.
مردم هم از دیدن امام بسیار بسیار خوشحال بودند. بیشتر از اینکه امام به آنها توجه کرده بودند، بسیار خوشحال شده بودند. احساسات مردم وقتی امام وارد شدند بسیار دیدنی بود. اصلاً حال و هوای مردم خیلی عوض شده بود. طوری که تصور میکردند که بعد از آن حادثه شیلات و حوادثی که پیش آمد دیگر حضرت امام اعتنایی به آنها نخواهند کرد و حال آنکه حضرت آقا مردم را به شایستگی تحویل گرفتند و مردم هم از اینکه آقا هنوز به این شهر عنایتی دارند خوشحال شدند.
همیشه هم حضرت امام در سخنرانیهایشان اشاره میکردند که مگر پهلویها مردهاند که اتفاقی در آنجا بیافتد. هیچ وقت آقا نظرشان این نبود که مردم انزلی دیگر قابل اعتماد نیستند. اینطور نبود. هنوز هم آنان را مانند سابق به «پهلویچیها» خطاب میکردند. حتی ایشان در یک سخنرانی قریب به این مضمون میفرمایند: مگر پهلویها مردهاند که بگذارند شما کنار دریا همان برنامهها را پیاده کنید. همان فساد و مشکلات و گرفتاریهای قبل از انقلاب و پلاژها و آن مسائل را داشته باشید. مگر آنها مردهاند که این اتفاق بیافتد. یعنی امام روی بندرانزلی حساب خاصی باز میکردند و توجه خاصی به اهالی آن شهر داشتند.
حضرت امام و مرحوم آیتالله العظمی بروجردی خیلی به آن شهر اهمیت میدادند. اصلا به خاطر اینکه آن شهر از اول طبق نوشتههای تاریخی، دارالمومنین و مرکز علماء و بزرگان بوده، مورد عنایت خاص مراجع دیگر هم واقع میشد. این فساد و مسئله کنار دریا و ایام تابستان هم هیچ ربطی با بدنهی جامعه آنجا ندارد. خود اهالی آنقدر غیرتمند بودند که نمیگذاشتند کسی با آن وضع کنار ساحل وارد شهر بشود و فسادی ایجاد بکند و مسئلهای پیش بیاورد.
خلاصه بعد از تعارفات و بدون اینکه امام سخنرانی کنند، مردم بچهها را به سمت بالکن، جایی که آقای شیخ محمد علی انصاری(الان مسئول حرم حضرت امام هستند) بودند، میآوردند تا از طریق ایشان بچهها برای نوازش و تبرک خدمت امام برسند. آقای انصاری هم در حالی که همیشه کت و شلوار میپوشید بچه ها را بغل میکرد و خدمت آقا میآورد. آقا هم دستی به سرشان میکشیدند، نوازش و تبرک میفرمودند.
.
انتهای پیام /*