پرتال امام خمینی(س): همزمان با فرار شاه از کشور، امام در چندین سخنرانی و مصاحبه اعلام کردند دولت بختیار غیرقانونی است و مشروعیت ندارد و ملت ایران، باید علیه این دولت تظاهرات کنند تا مثل دولتهای قبلی ساقط شود. بختیار با ارسال نامه ای به امام طرح سفر به پاریس و مذاکره با ایشان را مطرح کرد تا مشروعیتی کسب کرده و راه نجاتی بیابد. در همین زمان پیشنهاد استعفای بختیار هم مطرح شد و او هم ظاهراً موافقت کرد و استعفانامه ای را نوشت؛ اما در وقت عمل، بختیار امضای استعفانامه را منوط به سفر به پاریس و دیدار با امام کرد. امام هم براساس سیاستی که از قبل داشتند چنین ملاقاتی را پیش از اعلام رسمی استعفا، رد و با قاطعیت اعلام کردند که تا بختیار استعفا ندهد، او را نخواهند پذیرفت. بختیار وقتی قاطعیت امام را دید، با بحران و بن بست سختی روبرو شد؛ از یک طرف حاضر نبود حکومت را به مخالفان بسپارد و از طرف دیگر خود او نیز، تسلطی بر اوضاع کشور و امکان تغییر شرایط آن را نداشت و تنها به پشتیبانی امریکا و انگلیس و تا حدودی ارتش، دلگرم بود.
اعلان بستن فرودگاه مهرآباد و به تأخیر افتادن بازگشت امام به وطن، موج تازه ای از تظاهرات و اعتصابهای گسترده از جمله راهپیمایی شکوهمند و پرجوش و خروش ۲۸ صفر را به همراه آورد. شعارهایی که مردم در راهپیمایی ۲۸ صفر (۷ بهمن ۱۳۵۷) و تظاهرات پراکنده دیگر مطرح می کردند، از جمله شعار «وای به حالت بختیار، اگر فردا امام نیاد، اگر فردا امام نیاد، مسلسلها بیرون میاد» و یا «وای اگر خمینی حکم جهادم دهد ـ ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد» به خوبی روحیه مردم را در به مبارزه طلبیدن دشمن را نشان می داد.
در این اوضاع و احوال، فکر تحصّن اعتراضی روحانیان مبارز دانشگاه تهران (در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۵۷)، در جمع ما مطرح و در همان لحظات اولیه با شرکت دهها نفر از روحانیان که بعداً تعداد آنها به صدها نفر رسید، به سرعت شکل اجرایی گرفت. مردم در حمایت از این تحصن به سوی دانشگاه به حرکت درآمدند و وقتی از سوی نیروهای نظامی مستقر در میدان انقلاب(۲۴ اسفند)، متوقف شدند، شروع به درگیری و مقابله کردند که این کار در چند نوبت انجام شد. ولی سخت ترین درگیری در بعد از ظهر اولین روز تحصن روی داد که در نتیجۀ آن، عده زیادی شهید و مجروح شدند و مردم جنازه شهداء را به دانشگاه آوردند و در خیابانها گرداندند، آنها با عصبانیت شعار می دادند: «رهبران ما را مسلح کنید» در چنین شرایطی جمعیت زیادی هم در صحن و در داخل مسجد دانشگاه حضور داشتند که لازم بود هم آنها را مشغول بسازیم و هم کنترل کنیم تا حوادث تلخ دیگری روی ندهد.
به همین دلیل من نیز مثل جمع دیگری از دوستان، در اجتماع این مردم در مسجد سخنرانی کردم و با ارائه تحلیلی گفتم: «رژیم در مقابل فشار افکار عمومی داخل و خارج، نمی تواند زیاد مقاومت کند و در نهایت مجبور خواهد شد که با آمدن امام موافقت کند» و یکبار دیدم که جوانها بی محابا در معرض خطر اصابت گلوله قرار می گیرند. به میان جمعیت رفتم و عبای خودم را از دوش درآورده و در مقابل آنها ایستادم و به آنها گفتم، حق ندارید که چنین کارهایی بکنید و بعد هم آنها را همراهی کردم و آنها هم همانجا ماندند و شعار «رهبران ما را مسلح کنید» دادند.
امام دربارۀ این کشتارهای دسته جمعی در تهران و در چند شهر دیگر، اعلامیه ای (در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۵۷) صادر و تأکید کردند «تا دیروز محمدرضای خائن، ارتش را با آتش گشودن روی ملت و برادران و خواهران خود ننگین کرد، اکنون نوکر یا نوکران خائنش این خدمت به استعمار را به عهده گرفتند»[۱] و پس از تشکر از مردم برای تحمل این همه مصیبت و زحمت، افزودند «...من در اولین فرصت خودم را نزد شما می بینم تا در شادی و غم با شما سهیم باشم و با هم در صف واحد به اعمال عمال اجانب، خاتمه دهیم.»[۲]
(برگرفته از کتاب امام خمینی به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ صص ۷۲ -۷۵)
[۱] صحیفه امام؛ ج ۶، صص ۱ - ۲
[۲] همان
.
انتهای پیام /*