حجت الاسلام  ایروانی در خاطرات خود می گوید: یکی از مسولان دفتر امام می گفت: حدود چهل سال در خدمت امام بودم، اما معتقدم که آن مقدار که امام ما را می شناخت، ما امام را نشناخته ایم. اگر چه ما هم معتقد بودیم که امام ما را از خودمان بهتر می شناسد، اما وقتی که با ما مواجه می شدند به گونه ای رفتار می کردند که گویا اصلا ماهیت مان را نمی شناسند و به صورت و سیمای خودشان نمی آوردند. نه تنها از اینکه اسرار مردم را فاش نمی کردند و هیچگاه پرده از کار مردم و عیب های آنها کنار نمی زدند وبه شدت از این کار پرهیز می کردند، بلکه به خود انسان هم چنین وانمود میکردند که هیچ عیبی از شما را نمی دانم. به این ترتیب انسان خیال می کرد که :« رفتم خدمت امام و مسائل را گفتم و چند دروغ هم مثلا ردیف کردم و ایشان هم متوجه نشدند!». در صورتی که امام معمولا اصل ماجرا را می دانستند. امام حتی پیش خود انسان هم پرده از کاستی ها و ضعف هایش بر نمی داشتند ونمی گفتند که من می دانم که شما چکاره هستید!بعد ها اگر خطایی فاحش از آن فرد سر می زد شاید اشاره ای می کردند. مثلا در یکی از بیاناتشان به این مطلب اشاره فرمودند: که یکی از سردسته های منافقین به نجف آمد و مدتی ماند. شب و روز هم مطلب می نوشت و خودش را داغ و متدین قلمداد می کرد؛ ولی آن وقت هم من می دانستم که این آقا کج است و کج فکر می کند.  این حرف را هم امام بنا به مناسبتی که پیش آمده بود فرمودند، ولی آن وقت به آن آقا نفهمانده بودند که می دانند که او چه کاره است. آن شخص مدتی آنجا مانده بود و خیال می کرد که امام ماهیت او را نشناخته اند. امام اسرار افراد را هیچگاه فاش نمی کرد. یکی از علت های پیشرفت مقاصد و اهداف عالی امام در پیروزی انقلاب اسلامی هم همین مطلب بود. اگر امام اظهار می کردند که این مطلب را می دانم، من نوعی که خبر خدمت امام می بردم کمی دلسرد می شدم که خوب امام موضوع را می داند. اگر مطلب و موضوع بعدی پیش می آمد ، کمی تامل می کردم که چرا بردم خدمت امام! خود امام که اینها را می داند! و به این ترتیب رسیدن اخبار به امام قطع می شد. به همین دلیل امام میدان می دادند که هر کس بیاید و صحبت کند اگر هم می دانستند نمی گفتند که می دانند. تا آن فرد بعد ها هم اگر خبری داشت بیاید  و به امام بگوید. چرا که این امکان وجود داشت که خبری که بعد ها می آورد امام از آن مطلع نباشد.   (خاطرات حجت الاسلام سید عبد المجید ایروانی، برداشتهایی از سیره امام،جلد 4، چ1، ص258)

. انتهای پیام /*