در خمین تپه ای است با صفا به نام «بوجه»، در ایام عید، بعضی از جوانها در آنجا وسایل‏‎ ‎‏تفریح فراهم می کردند، روزی سرهنگی که برای تفریح به این مکان باصفا آمده بود،‏‎ ‎‏خطاب به امام کرد و گفت: آخوند! تو به چه مناسبت اینجا آمده ای؟ امام فرموده بودند:‏‎ ‎‏من هم آمده ام تفریح کنم‏‏، سرهنگ گفته بود، تو اهل علم هستی، تو تفریح می خواهی چه‏‎ ‎‏کار؟ و محکم امام را گرفته بود، امام فرموده بودند: ‏‏خوب، حالا که می خواهی کشتی‏‎ ‎‏بگیری، صبر کن تا من هم آماده شوم‏‏، حضرت امام که در آن موقع جوان بودند با او کشتی‏‎ ‎‏گرفتند و او را ضربه فنی کردند سرهنگ با کمال تعجب و حیرت گفت: ای والله ، باورم‏‎ ‎‏نمی شد که آخوندها هم اینچنین باشند.

(منبع: پرتوی از خورشید؛ ص ۱۴۸) (به نقل از آیت الله خلخالی)

. انتهای پیام /*