قبل از نیمه شعبان سال ۵۷ حضرت امام خمینی به جهت جنایتهای زیادی که رژیم به‏‎ ‎‏هنگام سرکوب قیامهای مردمی در شهرهای قم، تبریز و یزد مرتکب شده بود، با صدور‏‎ ‎‏اطلاعیه ای از مردم خواستند که به عنوان اعتراض به رژیم از برپایی جشن و سرور‏‎ ‎‏خودداری کنند. حضرت امام علاوه بر این از مرحوم آقای پسندیده نیز خواسته بود که از‏‎ ‎‏طریق دفاتر ایشان در ایران این موضوع را به اطلاع عموم برسانند که انصافاً مردم نیز با‏‎ ‎‏استقبال از دستور امام از برگزاری مراسم جشن و چراغانی کردن کوی و بازار خودداری‏‎ ‎‏نمودند و تنها انجمن حجتیه از پذیرفتن فرمان امام سر باز زد. این گروه که رابطه خیلی‏‎ ‎‏خوبی با آقای شریعتمداری داشت، با ملاقاتهای پی درپی اعضای مؤثرش با این توجیه‏‎ ‎‏که تحریم جشن در نیمه شعبان به معنی دوری از ولایت و اهل بیت (ع) و حضرت‏‎ ‎‏صاحب الامر (عج) است ایشان را نیز با خودش همسو کرد. آقای شریعتمداری اگرچه‏‎ ‎‏صریحاً با امر امام مخالفت نمی کرد ولی اگر از ایشان نظرش را در این باره می پرسیدند‏‎ ‎‏می گفت: به نظر من برگزاری جشن مانعی ندارد، و چون ما می خواستیم انسجام و‏‎ ‎‏وحدت در بین مراجع در این زمینه نیز وجود داشته باشد و در سراسر ایران بخصوص‏‎ ‎‏تبریز که مقلدین آقای شریعتمداری زیاد بودند به طور هماهنگ مجالس جشن و سرور‏‎ ‎‏برگزار نشود تصمیم گرفتیم که به نوعی آقای شریعتمداری را تحت تأثیر قرار بدهیم و‏‎ ‎‏وادارش کنیم که همانند امام جشن و سرور را ممنوع اعلام کند. برای اجرای این تصمیم‏‎ ‎‏من ابتدا خدمت مرحوم آقای پسندیده رفتم و از ایشان خواستم که نامه ای را برای آقای‏‎ ‎‏قاضی در تبریز بنویسند و به ایشان توصیه کنند که چون حضرت امام جشن و سرور و‏‎ ‎‏چراغانی را ممنوع کرده است بهتر است شما نیز اقداماتی صورت بدهید که این امر در‏‎ ‎‏سطح وسیعی انجام شود و با تماسهای مکرر با آقای شریعتمداری ایشان را نیز قانع‏‎ ‎‏نمایند. وقتی ایشان نامه را نوشتند من چون خودم در آن روزها در تهران فعالیت‏‎ ‎‏می کردم و امکان مسافرت برایم وجود نداشت برادرم آقا سیدجواد را مأمور بردن نامه‏‎  ‏کردم و در ضمن به ایشان گفتم که به آقای قاضی بگوید: هر طوری که می تواند علما و‏‎ ‎‏روحانیون تبریز را جمع کند و به آنها گوشزد نماید که مردم تبریز همانند سایر شهرهای‏‎ ‎‏ایران به تبعیت از فرمان امام جشن نخواهند گرفت و اگر آقای شریعتمداری نظرش بر‏‎ ‎‏برگزاری جشن و چراغانی کردن باشد، با این کار مردم، معلوم خواهد شد که ایشان حتی‏‎ ‎‏در تبریز هم نفوذ و موقعیتی ندارد. بنابراین بهترین کار این است که ما علمای تبریز با‏‎ ‎‏ایشان تماس بگیریم و بخواهیم که خود ایشان رأساً اطلاعیه بدهد و اعلام کند که ما‏‎ ‎‏امسال عزاداریم و جشن نخواهیم گرفت. با این پیام، اخوی را یک هفته مانده به نیمه‏‎ ‎‏شعبان روانه تبریز کردم تا نامه آقای پسندیده و پیام شفاهی من را به آقای قاضی برساند.‏‎ ‎‏بعد از اینکه نامه به دست ایشان رسید بر اثر تلاش و کوشش بی دریغ آن مرحوم و‏‎ ‎‏گفتگویی که با علمای تبریز بخصوص طرفداران آقای شریعتمداری مثل آقایان شربیانی‏‎ ‎‏و غروی و واعظی کرد (بعضی از نوارهای این مکالمه که ساواک ضبط کرده است پیش‏‎ ‎‏من موجود است) نقشه ما مؤثر واقع شد و سه ـ چهار روز مانده به نیمه شعبان، آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری نیز با انتشار اطلاعیه هایی از مردم خواست که جشن نگیرند و چراغانی‏‎ ‎‏نکنند.‏ بعد از اطلاعیه آقای شریعتمداری و به نتیجه رسیدن برنامه ما، آقای قاضی‏‎ ‎‏نامه ای را به این مضمون که مرقومه حضرتعالی رسید و امتثال امر شد و بحمدالله مفید و‏‎ ‎‏مؤثر بود، خطاب به آقای پسندیده می نویسد و بعد نامه را به اخوی بنده می دهد که به قم‏‎ ‎‏بیاورد. ولی اخوی در شب نیمه شعبان (یا یک شب قبل) در تظاهراتی که بعد از مراسم‏‎ ‎‏سخنرانی در مسجد مرحوم آقای قاضی طباطبایی برپا می شود به همراه همشیره زاده ام‏‎ ‎‏شهید سیدایوب موسوی شرکت می کند و به هنگام تظاهرات توسط مأمورین ساواک که‏‎ ‎‏ایشان را تعقیب می کرده اند هر دو دستگیر می شوند و به خاطر همین نامه مدتها مورد‏‎ ‎‏بازجویی و اذیت و آزار قرار می گیرد ولی درباره نامه چیزی بروز نمی دهد و بعد از‏‎ ‎‏حدود چهارماه تحمل زندان آزاد می شود. به هر حال با این برنامه ای که اجرا گردید آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری نیز به جمع مخالفین برگزاری مراسم جشن در نیمه شعبان پیوست و تلاش‏‎ ‎ ‏انجمن حجتیه برای برپایی جشن به نتیجه نرسید و در تهران تنها در یک جا جشن گرفتند‏‎ ‎‏و در یکی ـ دو نقطه از جنوب شهر تهران که هر سال جشنهای مفصل و باشکوهی برگزار‏‎ ‎‏می کردند علی رغم میل انجمن حجتیه و به تبعیت از حضرت امام، مدتی قبل از نیمه‏‎ ‎‏شعبان اعلام کردند که ما امسال عزاداریم و جشن برگزار نخواهیم کرد. در قم نیز فقط در‏‎ ‎‏مؤسسه در راه حق مراسم جشن برگزار گردید و متأسفانه شنیدیم که بعضی از آقایان نیز‏‎ ‎‏در آن مجلس شرکت کردند. سخنران این مجلس آقای سیدمرتضی عسگری بود. وی از‏‎ ‎‏علمای نجف و عضو حزب الدعوه عراق بود که سالها پیش به ایران آمد و به جهت‏‎ ‎‏ارتباطش با انجمن حجتیه تا زمان رحلت حضرت امام با ایشان و انقلاب میانه ای نداشت‏‎ ‎‏اگرچه در حال حاضر خودش را طرفدار انقلاب و ولایت فقیه نشان می دهد. وی در آن‏‎ ‎‏شب علی رغم خواسته انقلابیون که وحدت و همگرایی بیشتر بین نیروهای انقلابی و‏‎ ‎‏مبارز بود و به بهانه مخالفت با آرا و افکار دکتر شریعتی یک سری مطالب‏‎ ‎‏اختلاف برانگیز را مطرح کرد و همین موجب شد که دوباره در قم مسأله دکتر شریعتی و‏‎ ‎‏بحث و جدل بین موافقین و مخالفین دکتر، کار را به درگیری و کتک کاری بکشاند که واقعاً‏‎ ‎‏برای طیف انقلابیون که به دنبال وحدت و همدلی همه نیروهای انقلابی بودند این قضیه‏‎ ‎‏خیلی تلخ و ناگوار بود. به هر حال این قضیه باعث شد که آقای مصباح که خود از‏‎ ‎‏سردمداران مخالفین دکتر در قم بود، در درس خود مطالبی علیه‏‎ ‎‏دکتر شریعتی مطرح کند که طلاب انقلابی به جهت اعتراض به اختلاف انگیزی ایشان در‏‎ ‎‏آن موقعیت حساس درسش را که در یکی از مساجد چهارمردان قم می گفت، تعطیل‏‎ ‎‏کنند.‏

(منبع: خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی؛ ص ۴۱۷ – ۴۲۰)

. انتهای پیام /*