امام خمینی را روز ۴ تیر ماه ۴۲ ش، از زندان قصر به پادگان عشرت آباد منتقل کردند و در این مکان به مدت ۴۰ روز نگه داشتند. امام در این مدت علاوه بر عبادات روزانه و قرائت قرآن و دعا به مطالعه کتاب هایی پیرامون انقلاب مشروطیت، استقلال هند، استقلال اندونزی و... نیز می پرداختند. در همین مدت تنی چند از علما و روحانیون، از جمله برادر بزرگ امام آیت الله پسندیده توانستند با ایشان ملاقات نمایند. ایشان از خاطرات این دوره ی زندان امام می گوید:

زمانی که حضرت امام در پادگان عشرت آباد تهران زندانی بودند آقای حاج شیخ علی رامهرمزی، معروف به بهبهانی برای عیادت ایشان به تهران آمد و به منزل حاج آقا رضا زنجانی وارد شد و من در آنجا به دیدن ایشان رفتم. آقای سید کاظم شریعتمداری هم به دیدن ایشان آمده بود. در همان ساعتی که ما آنجا بودیم، مأمورین آمدند و به آقای بهبهانی رامهرمزی فشار آوردند که شما برگردید بروید، چرا به تهران آمدید؟ ایشان هم گفتند: «من حرفی ندارم و بر می گردم.» ولی آقای شریعتمداری تلفنی با یک مقامی که احتمالا از سازمان امنیت بود صحبت کرد و گفت: «آقای بهبهانی خودش می رود به او متعرض نباشید.» آنها هم به مأمورین دستور دادند که متعرض نباشند. فقط من و آقای حاج شیخ فضل الله محلاتی و حاج آقا رضا زنجانی پیش آقای بهبهانی بودیم و بقیه رفته بودند.
ما توی اطاق نشسته بودیم که دیدم از پله ایوان منزل ایشان یک آقای محترم و معمم بالا آمد و تا آمد، آقای حاج شیخ فضل الله نجفی که نشسته بود به ما گفت: «شما بروید!» من گفتم: «این آقا می آید خوب نیست ما برویم!» گفت: «این آقا، بهبهانی است و از بهبهانی های معروف نیست، روابط زیادی با دولت دارد و صلاح نیست که شما با او ملاقات کنید، بهتر است بروید.» ما هم رفتیم.
در هر صورت، جلسات زیادی در این رابطه برگزار می شد و ما هم در این جلسات شرکت می کردیم. ضمناً با امام هم روابط محرمانه ای داشتیم که گاهی پیغامی به ایشان می دادیم و ایشان هم پیغام به ما می دادند.
مرحوم برادرمان آقای هندی هم با واسطه هایی، توانستند در زندان با امام ملاقات کنند، من هم تقاضای ملاقات کردم، موافقت نکردند. تا اینکه به وسیله ارتباطی که با برادرزاده نصیری، رئیس شهربانی وقت داشتم، درخواست ملاقات کردم؛ نصیری هم موافقت کرد و به اتفاق یکی از دوستان برای ملاقات امام به عشرت آباد رفتیم. وقتی به در پادگان رسیدیم، گفتند: «ماشین حق ندارد داخل محوطه باغ پادگان بیاید.» از ماشین پیاده شدیم و به داخل باغ رفتیم. اول باغ دست چپ، ساختمانی بود که مأمورین شهربانی در آنجا سکونت داشتند. وقتی وارد شدیم فقط دو صندلی در آنجا بود که روی یکی از آنها رئیس پادگان نشسته بود و من هم روی صندلی دیگر نشستم. به او گفتم که: «می خواهم با آقا ملاقات کنم.» او گقت: «پسر آقای محلاتی آمده است که با پدرش ملاقات کند، هر وقت برگشت نوبت شما می شود.»
نوبت ما که شد با همان رئیس پادگان برای ملاقات امام رفتیم. به من گفت: «شما فقط احوالپرسی کنید و در امور سیاسی با آقا صحبت نکنید.» گفتم: «بسیار خوب، من خودم می دانم.»
وارد محوطه ای شدیم که از باغ جدا شده بود، ولی دیوار نداشت. رفتند که به امام اطلاع بدهند، هنگامی که برگشتند، گفتند: «آقا مشغول نماز است.» رئیس پادگان گفت: «ما می رویم در یکی از همین اتاق ها منتظر می شویم تا آقا از نماز فارغ شوند.» طولی نکشید که آمدند و گفتند: «آقا از نماز فارغ شده اند.» سپس ما به اتاق امام رفتم. در اتاق، تختی بود و امام روی آن نشسته بودند. چند صندلی هم داخل اتاق بود. امام از تخت پائین آمدند و روی صندلی نزدیک من نشستند. رئیس پادگان نیز نشست ولی دو مأمور سرپا ایستادند.
من با امام صحبت کردم و تمام مطالب را به ایشان گفتم. اظهار داشتم: «آقای شریعتمدار تقاضای ملاقات دارند موافقید یا خیر؟» گفتند: «مگر ایشان به تهران آمده اند؟» گفتم: «آری، تازه آمده اند و منزل آیت الله خوانساری وارد شده اند. ایشان پرسیدند: «چرا آمده اند؟» پاسخ دادم: «کار داشتند!» آنگاه گفتم: «آقای یاوری و آقای بحرالعلوم هم از رشت آمده بود. آیت الله هاشم آملی (که در تهران بودند) سلام رساندند، آقای میلانی هم آمده بودند و سلام رساندند» و یک یک اسامی علما را گفتم که ایشان متوجه بشوند همه در تهران جمع شده اند. آنگاه پرسیدم: «اجازه می دهید شهریه طلاب قم را منظم بپردازیم؟» گفتند: «بله.» گفتم: «آقای آملی ظاهرا تقاضا داشتند اجازه بدهید بازارهای تهران و شهرستان ها که تعطیل است باز شود.» امام پرسیدند: «مگر تعطیل است؟» گفتم: «آری تعطیل است.» گفتند: «باز کنند، مانعی ندارد.» گفتم: «حوزه های درس هم تعطیل است، اجازه می دهید درس شروع شود؟» گفتند: «آری» غرض من از این سوال و جواب ها این بود که ایشان را به مهمترین اوضاع کشور و پیامدهای دستگیری معظم له آگاه سازم. ایشان هم کاملا از اوضاع مطلع شدند و سپس خداحافظی کردیم و به منزل برگشتیم تا در جلسات شرکت کنیم .

منبع: هفت اقلیم؛ ص ۱۵۳

. انتهای پیام /*