‏سید علی اندرزگو (زاده ۱۳۱۸ - درگذشته ۲ شهریور ۱۳۵۷) از مبارزان مسلح مخالف حکومت پهلوی و عضو هیئت های موتلفه اسلامی بود که با گروه های مختلفی ارتباط داشت. وی از پرکارترین فعالان ضدرژیم پهلوی شناخته می شود

متن زیر خاطره آیت الله سید حسین موسوی تبریزی از شهید اندرزگو می باشد.

من با شهید سیدعلی اندرزگو‏‎‎‏ حدوداً در سال ۴۵ آشنا شدم. ایشان در آن موقع در‏‎ ‎‏سه راهی جوبشور قم زندگی می کرد. عمامه سفید بر سر می گذاشت و خودش را شیخ‏‎ ‎‏عباس کبیری معرفی می نمود و ارتباط ما به همین رفت و آمدهای معمولی و گفتگو‏‎ ‎‏درباره مبارزه و حضرت امام محدود می شد و من اصلاً با فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی‏‎ ‎‏مخفیانه ایشان آشنا نبودم تا اینکه شنیدم مأمورین برای دستگیری ایشان به منزلش‏‎ ‎‏ریخته اند ولی وی قبل از ورود آنها گریخته است و تنها مقداری اسلحه به دست مأمورین‏‎ ‎‏افتاده است. بعد از این قضیه ایشان دیگر به طور رسمی به قم برنگشت و به زندگی و‏‎ ‎‏مبارزه مخفیانه اش در شهرهای مختلف ادامه داد و ما اطلاع چندانی از وضع و حال‏‎ ‎‏ایشان نداشتیم فقط چون جویای حالش از دوستان و رفقا بودیم گاهی می گفتند که ایشان‏‎ ‎‏را با لباس مبدل در مدرسه علمیه چیذر دیده اند ولی بعد از مدتی شنیدیم که چون به‏‎ ‏ایشان مظنون شده اند از آنجا رفته است و گاهی می گفتند که ایشان را با لباس شخصی در‏‎ ‎‏بازار تهران در حال فروختن انگشتر و تسبیح دیده اند و به این ترتیب ایشان به مبارزه‏‎ ‎‏ادامه می داد و با دوستانش نیز ارتباط برقرار می کرد و گاهی هم به شهر مقدس مشهد‏‎ ‎‏می رفت و در آنجا نیز با بعضی از انقلابیون از جمله مرحوم آقای محامی که نماینده امام‏‎ ‎‏در مشهد بود ارتباط داشت. شهید اندرزگو برخلاف اکثر طلاب تهرانی‏‎‏ خیلی انقلابی و‏‎ ‎‏مبارز بود و اعتقاد زیادی هم به استفاده از قوه قهریه و مبارزه مسلحانه علیه رژیم داشت‏‎ ‎‏به همین جهت این مشی را در مبارزه اش انتخاب کرده بود و از آنجا که با راه و روش‏‎ ‎‏مبارزات مسلحانه و مخفی کاری که لازمه این نوع فعالیتهاست به خوبی آشنا بود هیچ گاه‏‎ ‎‏ساواک با تمام تلاشهایی که می کرد نتوانست ایشان را دستگیر کند؛ حتی در آخرین‏‎ ‎‏عملیاتی که ساواک علیه ایشان طراحی کرده بود و با اینکه می دانستند ایشان کجاست و‏‎ ‎‏می خواهد به منزل یکی از دوستان انقلابی اش به نام آقای صالحی برود و با تمام تدابیری‏‎ ‎‏که اندیشیده بودند باز هم نتوانستند ایشان را زنده دستگیر کنند؛ چون وقتی آن شهید‏‎ ‎‏بزرگوار متوجه می شود که تحت تعقیب مأمورین ساواک قرار دارد و راه گریزی نیست با‏‎ ‎‏آنها درگیر می شود و بعد از اینکه چند تن از آنها را به هلاکت می رساند خودش نیز به‏‎ ‎‏هنگام افطار ماه مبارک رمضان سال ۵۷ شربت شهادت می نوشد. در آن شب من منزل‏‎ ‎‏آیت الله آقای مهدوی کنی بودم که با تلفن به ایشان خبر دادند که سید به شهادت رسیده‏‎ ‎‏است.‏ ‎

منبع: (خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)؛ ص ۴۶۱ – ۴۶۲)

. انتهای پیام /*