پرتال امام خمینی(س): شخصیت برجسته و متفکر مرحوم حاج احمد آقا خمینی در سایه سار وجود امام خمینی (س) ناشناخته ماند، او امام را نه یک پدر که یک مراد می دانست و در مکتبش شاگردی می کرد، جلوی ایشان زانوی ادب می زد و گوش به فرمان بود. رهبر انقلاب در وصف ایشان گفته اند احمد آقا مشاوری امین و اعز اشخاص برای امام بود. یکی از مسائل حساسی که در زندگی امام و پس از مدت کوتاهی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود، پیش آمد، جنگ ایران و عراق‌ بود، هر چند که شواهد از ماه ها پیش برنامه ریزی رژیم بعث عراق را هشدار می داد اما دیگر، سفاکان بعث با حمله به فرودگاه ها رسما بر طبل جنگ نواختند. فاطمه طباطبایی، عروس امام خمینی و همسر حاج احمد آقا در کتاب یک ساغر از هزار در گفت و گویی به مناسبت سالروز رحلت ایشان درباره این موضوع گفته است: 

به خاطر دارم بعدازظهر بود و امام‌‌‎ ‎‌تازه از خواب بیدار شده بودند. عراق چند دقیقه پیش از آن، فرودگاه ها را‌‎ ‎‌بمباران کرده بود. احمد خدمت امام رسید و ماجرای حملۀ عراق و‌‎ ‎‌بمباران فرودگاه ها را به اطلاع ایشان رساند. در این موقع امام به فکر فرو‌‎ ‎‌رفتند. احمد نظر خود را مبنی بر اینکه این برنامه ای است که برای ایران‌‎ ‎‌دارند و امریکا پشت سر آن است، و کار یک روز و دو روز، و زدن یک‌‎ ‎‌فرودگاه نیست، خدمت امام ابراز داشت و حضرت امام پس از مشورت با‌‎ ‎‌احمد آن سخنرانی معروف را ایراد کردند. نکته ای که می خواهم بگویم‌‎ ‎‌این است که حضرت امام، هوش سرشار و عجیب احمد را قبول داشتند.‌‎ ‎‌شخصیت احمد طوری بود که هنگام وقوع حوادث، گرفتار جوّسازی‌‎ ‎‌نمی شد. اگر ده نفر حرف می زدند ایشان تمام حرف ها را می شنید و در‌‎ ‎‌نهایت آنچه را که شنیده بود به حضرت امام منتقل می کرد. امام هم که از‌‎ ‎‌لحاظ هوش و ذکاوت و سیاست وضع مشخصی داشتند، این نظرها را‌‎ ‎‌می شنیدند و خود تصمیم می گرفتند.‌

‌‎‌‌نکتۀ دیگری که جالب است اینکه اگر‌‎ ‎‌قضیه ای پیش می آمد که احمد صددرصد‌‌‎ ‎‌موافق آن بود؛ اما امام مخالفت می کردند، قضیه تمام بود. اینکه بعدها‌‎ ‎‌بنشیند و بگوید اگر کاری را که من گفته بودم انجام می شد بهتر بود، چنین‌ مسأله ای هیچ وقت پیش نمی آمد. به طور ساده بگویم که احمد رسالت‌‎ ‎‌خود می دانست دربارۀ هر موضوعی تحقیق و تفحص کند و نتیجه را به‌‎ ‎‌امام بگوید. بعداً این امام بودند که یا می پذیرفتند یا رد می کردند. اگر‌‎ ‎‌می پذیرفتند که انجام می شد، اگر هم رد می کردند، احمد می گفت: امام‌‎ ‎‌بهتر از ما می فهمند و ما باید تابع و مطیع ایشان باشیم؛ و این حالت بسیار‌‎ ‎‌زیبایی بود که والایی ایشان را نشان می داد؛ و تا زمانی که کسی در آن‌‎ ‎‌شرایط قرار نگیرد، درک نمی کند که چقدر مشکل است انسان از تمام‌‎ ‎‌عقیده اش بگذرد و عقیده طرف مقابل را بپذیرد و بعد هم هیچ احساس‌‎ ‎‌نکند که حتی اگر عقیدۀ خوبی بود بخواهد آن را مطرح کند. خلاصه آنکه‌‎ ‎‌احمد در رابطه خود با امام «من» نداشت.‌

برشی از کتاب یک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)؛ ص ۴۹۷-۴۹۸

. انتهای پیام /*