*** درِ مدرسه باز هست یا نه؟

آن روزها که انقلاب در آستانه پیروزى بود و ما در کنار امام بودیم، صفات و روحیات امام همه را متعجب کرده بود، بخصوص آن روز و آن روحیه قوى امام هرگز از یادم نمى ‏رود. لحظه اعلام حکومت نظامی‏‏ بود، ساعت نزدیک چهار و نیم بعدازظهر ما در خدمت امام بودیم همۀ ما دلهرۀ عجیبى داشتیم امّا امام گویی که هرگز اتفاقى رخ نداده است. ایشان در حالى که مشغول نوشتن اعلامیه براى شکستن حکومت نظامی‏‏ بودند گفتند: در مدرسه باز هست یا نه؟ گفتیم به علت خطراتى که ممکن است وجود داشته باشد در مدرسه را بسته ‏ایم ایشان فوراً گفتند: در را باز کنید تا مردم رفت و آمد کنند. و فردا شب که شب 22 بهمن بود و احتمال بمباران و کودتاى نظامی‏‏ می‏‏رفت هر چه از امام تقاضا کردیم که مدرسه را ترک کنید و فعلاً در جاى دیگر بمانید، ایشان در جواب ما با اطمینان خاطر می‏‏گفتند: «هر که می ‏‏ترسد برود، من اینجا هستم. »[1]

***  حکومت نظامی‏‏ نیست

آنروز ما در غذاخورى مدرسۀ علوى مشغول غذا خوردن بودیم که ساعت دو بعدازظهر رادیو اعلام کرد حکومت نظامی ‏‏ساعت چهار و نیم است. عده کمی‏‏ رفتند و عدۀ زیادى ماندند مسأله خدمت امام عرض شد که دولت چنین تصمیمی ‏‏گرفته. امام اشخاصى را که در اتاق بودند بیرون فرستادند و خودشان تنها بودند. همۀ کسانى که بیرون از اتاق امام بودیم لحظات حساسی را می‏ گذراندیم که امام چه تصمیمی می‏ گیرند که آقای صانعی آمدند و گفتند: امام دستور دادند حکومت نظامی نیست، مردم رعایت نکنند. [2]

***  از اتاق خودم بیرون نمی‏ روم

فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابانها باشند و باید استقامت نمایند. آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام می ‏رفت. مکانی در پشت مدرسه علوی برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمی ‏روم. شماها اگر می‏ ترسید مرا بگذارید و بروید. [3]

***  هنوز که اتفاقی نیفتاده است

لحظات اول پیروزی انقلاب، روزی که به اتفاق بعضی از دوستان رفتیم و ساواک را به اصطلاح خودمان تسخیر کردیم، بعد آمدم منزل که ضرابخانه بود و همین که صدای انقلاب اسلامی را از رادیو شنیدم به سرعت رفتم به سوی مدرسه علوی که جایگاه امام بود. آنجا قیامتی برپا شده بود. وقتی رفتم خدمت امام، دیدم امام نشسته‏ اند توی اتاق و خانوادهٔ ما هم در خدمتشان هستند و مشغول نگاه کردن تلویزیون هستند. من با یک شور و شعف و ولعی پریدم و دست ایشان را بوسیدم و پیروزی انقلاب را تبریک گفتم. ایشان با وضع عجیبی فرمودند: هنوز که اتفاقی نیفتاده، هنوز که چیزی نشده (عین عبارات را نقل می‏ کنم) عرض کردم آقا، خیلی مسأله مهمی است، ایشان فرمودند: الحمدلله رب العالمین، ولی هنوز اتفاقی نیفتاده. من تعجب کردم رژیم منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی با آن ابهتی  که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند ساقط شده ولى ایشان می‏‏ فرمایند که چیزى نیست. [4]

*** تمام شد تمام شد

یکى از خاطرات من بخصوص در مورد روز 21 بهمن است که عصر هنگام، ظاهراً رادیو و تلویزیون گرفته شد، من آنجا خدمت امام بودم، می‏‏ توانم به جرأت بگویم که من بعد از آن دیگر شادى آنچنان در چهرۀ ایشان ندیدم. چون سقوط رادیو واقعاً یعنى سقوط نظام، چون رادیو و تلویزیون را همۀ ایران و در همۀ شهرها می‏‏ گیرند. وقتى رادیو سقوط کرد و اعلام شد آن موقع من متوجه اهمیت واقعه نبودم. امام سرشان را آورده بودند پایین که رادیو را با دقت گوش کنند، اصلاً یکدفعه از جا پریدند و گفتند «تمام شد، تمام شد!» و من آن موقع متوجه اهمیت این سقوط - آزاد شدن رادیو و تلویزیون - نبودم، اما بعدها این نکته را فهمیدم، سقوط رادیو یعنى سقوط رژیم. به هر حال شادی که در صورت ایشان در آن لحظه بود، من باید بگویم که شاید دیگر ندیدم! چون در حقیقت پیروزى انقلاب را امام آن لحظه درک کردند. [5]

منبع: برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج4، به کوشش غلامعلی رجایی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 133-135


[1] . حجة‏الاسلام والمسلمین ناطق نوری - پا به پاى آفتاب – ج 4 -  صص 280 و 279 

[2] . روزنامه جمهوری اسلامی – 21 / 11 / 59

[3] . آیت ‏الله شهید محلاتی – پیام انقلاب – ش 104 – ص 60

[4] . دکتر محمود بروجردى - پا به پاى آفتاب – ج 1 – ص 159

[5] . دکتر زهرا مصطفوى - شاهد بانوان – ش 149 – ص 10 – تیر 1367 

. انتهای پیام /*