مجله کودک 37 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 37 صفحه 11

آنها میدانند که مواد اولیه سـاندویچها مثل خیارشور و گوجه و کالباس خیلی زود خراب میشوند و باید هر روز تازه به تازه خریداری شوند. آنها دقت میکنند که کسی که ساندویچها را درست میکند، دستکش دستش باشد و مریض و سرماخورده نباشد». خانم احمدی مسؤول بوفه یک دبستان است. او میگوید: «من خودم هم دو تا دختر دبستانی دارم و برای همین همیشه سعی کردهام به بچهها غذای خوبی بدهم چون حس می کنم که همه آنها دخترهای من هستند». خانم احمدی کار جالبی کرده است. او در بوفه، غذاهای خانگی می­فروشد. ماکارونی، آش، سالاد اولویه و غذاهایی که کمتر در آنها از مواد غیر طبیعی و غیر بهداشتی استفاده شده است. موقع زنگ تفریح، جلو بوفه همیشه صف است. بچهها دستپخت خانم احمدی را خیلی دوست دارند. مهناز کلاس دوم است. او میگوید: «خانم احمدی خیلی خوب غذا میپزد. مادرم مطمئن است که اگر وقت نکند برای من غذا بپزد، من اینجا غذاهای بوفه را میخورم که مثل غذاهای خانگی تمیز هستند». زنگ تفریح و زنگ ناهار تمام میشود. حالا دیگر وقت رفتن به خانه است. جـلو مدرسه حسابی شلوغ است و خیابان را صدای بچهها پر کرده است. بین این همه سرو صدا، صدای دیگری هم به گوش میرسد: «لواشک، آلوچه، گوجه سبز». بچههای زیادی جلو بساط کوچک مرد دستفروش ایستادهانـد و دارند خوراکی میخرند. علی 12 سالش است و همان طور که دارد آلوچهاش را با سرو صدای زیادی میخورد، میگوید: «من هر روز بعد از مدرسه از جعفرآقا آلوچه میخرم. مامانم همیشه میگوید که آلوچه کثیف است و غیر بهداشتی درست شده، ولی من بـاز هم دوست دارم آلوچه بخورم. البته باید بگویم که تا به حال دو بار مریض هم شدهام». خانم صدوقی، مربی بهداشت یکی از دبستانهای تهران است. او میگوید: «فروشندههای دورهگرد خوراکیهای غیر بهداشتی به بچهها میفروشند. هر چه قدر هم که تلاش میکنیم آنهـا را از جلو مدرسه دور کنیم، باز چند قدم آن طرفتر میایستند و خوراکیهای آلوده را به بچهها میدهند. این تقصیر خود بچههاست. آنها نباید از فروشندههـای دورهگرد چیزی بخرند. اگر بچهها از آنها خرید نکنند، آنها هم مجبور میشوند دست از این کار بردارند». لاله و رویا هر دو کلاس چهارم هستند و همین طور که لواشک میخوردند، می­گویند: «ما میدانیم که این خوراکیهـا آلوده هستند، ولی آنها را دوست داریم. اگر اینها کثیفند، باید در بوفه مدرسه لواشک و آلوچه بهداشتی بفروشند تا ما اینها را نخریم». کم کم خیابان خلوت میشود. حالا نه از بچهها خبری هست و نه از دستفروشها. کف خیابان، این طرف و آن طرف، پوست لـواشک و نایلون آلوچه افتاده است.خدا کند کسی دل درد نگرفته باشد!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 37صفحه 11