قرآن؛ معیار شناخت فقه و عرفان و اخلاق در نگاه امام خمینی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1394

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : مستوفی، حسین

قرآن؛ معیار شناخت فقه و عرفان و اخلاق در نگاه امام خمینی

قرآن ؛ معیار شناخت فقه و  عرفان و اخلاق

در نگاه امام خمینی

‏□‏‏ حجت الاسلام و المسلمین حسین مستوفی‏

مقدمه

‏از مباحث مهم قرآنی که از دیر باز چه به صورت مستقل و چه در تفسیر آیات و روایات مورد بحث قرار گرفته است، بحث «هدایت» قرآن و حدود و چگونگی آن می باشد، و هر کس بنا به مشرب و فهم و قرائت خویش در محدوده آن  بگونه ای سیر کرده است، در عصر ما نیز این مسئله از اهمیت دو چندان برخوردار است. امام خمینی(س)، این بزرگ قرآن شناس و انسان شناس دوران ما، نیز در بیان و بنان و عمل و رفتار به آن اهتمام ورزیده است. ما در نظر داریم در این مقاله با بهره گیری از نگاه ایشان، کمی این بحث را کاویده و ابعادی از آن را روشن سازیم. طبیعی است که در این مقاله با پذیرفتن پاره ای از اصول موضوعه و مبناهای ایشان، به شرح و تفسیر آن می پردازیم و از این نکته بی خبر نیستیم که این بحث چالش های فراوان دارد و مخالفان و موافقان فراوان تر، و اثبات مبنا و بنا در برابر دیدگاه های دیگر، نیازمند تحقیق و استدلال و پاسخگویی به پرسش ها و نقدهاست. ولی هدف مقاله تنها برداشتن گامی در این راه و طرح مطلب و ایجاد توجه به آن است.‏

قرآن و هدایت

‏انسان موجودی است که هم مرتبۀ طبیعت و هم ورای آن را، هم مادیت و هم معنویت را داراست بلکه انسان دارای ابعاد و مراتب می باشد.‏

‏« انسان عبارت از این صورت ظاهر که می خورد و می آشامد... نیست، با سایر حیوانات ‏


‏فرقها دارد... در میان همۀ موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند. یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل، در انسان بقوه هست»‏‏ (صحیفه امام، ج4، ص175)‏

‏به بیان دیگر، هریک از موجودات مظهریت اسمی از اسمای خداوند و مرتبه ای ازمراتب هستی را دارا هستند، ولی انسان مظهر اسمای مختلف حق و مظهر جامع می باشد.‏

‏«انسان مظهریت اسم اعظم الهی را داشته و اسم اعظم، جامع همۀ اسماء الهی می باشد.»‏‏(امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج3، ص47)‏

‏«انسان عصارۀ همه موجودات است و فشرده تمام عالم است»‏‏ (صحیفه امام، ج 14، ص153)‏

‏زندگی انسان تنها به طبیعت و دنیا پایان نمی پذیرد، بلکه برای او زندگی آخرت و جهانی دیگر وجود دارد. «‏‏برای انسان دو زندگانی است. یکی زندگانی مادّی دنیایی که در این جهان است، و یکی زندگانی معنوی آخرتی که در جهان دیگر است‏‏»‏‏ (کشف اسرار، ص 12- 311)‏

‏همۀ مراتب و ابعاد وجودی انسان، در ابتدای ولادت در دنیا فعلیّت ندارد، بلکه فرزند انسان در آغاز تولد حیوانیت او بالفعل است و انسانیت او بالقوه ‏‏(انسان شناسی در اندیشه امام خمینی،ص،6-334)‏

‏به فعلیت رسیدن مراتب انسانیت که استعداد آن در انسان نهفته است تنها به حرکت جبری و تکوینی نمی باشد، بلکه بر پایۀ اختیار و سیر در زندگی دنیا این ابعاد وجودی فعلیت می یابد و ظهور پیدا می کند، و چون انسان تربیت پذیر است برای تربیت ابعاد وجودی اش نیازهایی دارد که با برآورده شدن آنها فعلیت اوتحقق می یابد. ‏

‏« فقط انسان است در بین همۀ موجودات که یک موجود چندین بعدی است که برای [رشد] هر بُعدش، احتیاجات دارد.»‏‏ ‏‏(صحیفه امام، ج 4، ص 8)‏

‏خداوند تبارک و تعالی، برای به ثمر رسیدن انسان دو راهنما و هادی مهم یکی درونی (عقل) و دیگر بیرونی (پیامبر) قرارداده است، و بدون این دو، و پیروی از آن دو، انسانیت انسان به فعلیت درنیامده و ابعاد وجودی او تحقق نمی یابد.‏

‏«اگر برای هر علمی موضوعی است... علم همۀ انبیا هم موضوعش انسان است... آمده اند ‏


‏انسان را تربیت کنند. آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبۀ طبیعت به مرتبه عالی ما فوق ‏‏الطبیعه،‏‏ ما فوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است.» ‏‏(صحیفه امام، ج 8، ص 324)‏

 

ملاک ارزیابی مطالب 

‏در مباحث معرفت، پس از پذیرفتن دو مقدمه، یکی: اقرار و اعتراف به وجودی ورای انسان و ذهن او، و دوم: پذیرفتن امکان راه یابی و شناخت آنچه در ورای انسان است.‏

‏دو مطلب مهم وجود دارد: یکی راههای تحصیل شناخت و دوم ملاکها و راههای شناخت درست از نادرست.‏

‏انسان به وسیله حواس پنجگانه با بیرون از خویشتن ارتباط بر قرار می کند و از آنها با خبر می شود و با کمک عقل و دل به آگاهی ها دست می یابد، همانگونه که معروف و مشهور است راههای رسیدن به علم و آگاهی عبارت از راه حسّ، راه عقل، و راه دل می باشد. (البته راه نقل نیز به اینها بر می گردد)، و ناگفته نماند که عقل به معنای عام آن در همۀ اینها دخیل می باشد، ولی مهم ترین مسئله راه و روشی است که با آن بتوان یافته های خود را سنجید زیرا در وجود خطا در هیچ یک از سه راه شک و تردید وجود ندارد.‏

‏اندیشمندان اسلامی در بحث صدق و کذب قضایا به دنبال دادن ملاکی برای آن، و یافتن راهی بوده اند، زیرا تمام یافته های انسان- چه جزئی و چه کلّی- به صورت قضیه مطرح می شود که هـر قضـیه حاکی چیزی است، و صحـت آن به تطبیـق بر محکـی است. و در تقسـیمات خویش قضایایی را که صرف ساخته خیال و ذهن انسان نیست، به سه دسته قضایای خارجی و ذهنی و حقیقی تقسیم کرده اند، و می گویند، ملاک صدق قضایای خارجی مطابقت با خارج می باشد، چون دارد از آنچه در بیرون است حکایت می کند ولی  در بحث قضایای حقیقی و ذهنی، و یافتن ملاک برای آن به اینجا رسیده اند که باید مطابق با نفس الامر باشد، و در بحث و بررسی مراد از نفس الامر دیدگاه هایی مطرح شده است که عصاره و آخرین آن، این است که نفس الامر همان حاق واقع و صفحۀ هستی است با همۀ مراتب خود.‏‏ و به بیان دیگر نفس الامر در هر چیز، همان صفحۀ وجود آن و جایگاه و مرتبه خود وی می باشد.‏


‏بدیهی است که یک قضیه ذهنی در عالم طبیعت "ما به ازا " نداشته باشد و مطالبی برای آن شناخته نشود ولی در مرتبه ذهن و حقیقت آن مطابق و ما به ازا دارد، و همچنین قضایای حقیقی که شامل بیان حقیقت می باشد افرادی و مصادیقی از آن می تواند تاکنون محقق شده باشد و پاره ای پس از آن.‏‏ ‏‏(شرح حکمت منظومه، ج 2، ص 213-218، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 1، ص 18- 24؛ نهایه الحکمه، ج 1، ص 28- 29)‏

‏اگر به این مطلب با دقت بنگریم، قضایای خارجی نیز نفس الامر دارد و می توان گفت در دیدگاه حکیمان اسلامی و عارفان مسلمان‏‏، ‏‏(شرح فصوص قیصری، ص14، 50و51 و 64 ؛ الفتوحات المکیة، ج 2، ص 128 و ج 4، 129)‏‏ ملاک و معیار صدق و کذب مطابقت با نفس الامر است که در لسان اهل الله به عالم امر تعبیر شده است.‏

‏به هر حال نفس الامر را هر چه بدانیم، ‏‏(ر.ک: شرح فصوص ص 51-50، مرحوم شاه آبادی و امام خمینی (ره)  در تعلیقات، ص 118 و 119)  ‏‏پرسشی که در اینجا مطرح است، چگونگی راه یابی به آن می باشد. آیا برای انسان نسخه ای وجود دارد که رونوشت نفس الامر باشد تا بتواند با عرضه یافته های خویش ، درستی آن را محک زند وگرنه صرف این که ملاک و معیار درستی قضایا مطابقت آن با حقیقت هستی در مراتب حقیقی خویش می باشد که نفس الامر است مشکل گشا نیست. در دنباله مقاله نشان خواهیم داد که قرآن مجید همان رونوشت و نسخه مطابق حقیقت عالم و نفس الامر و صفحۀ علم پروردگار است..‏

 

جایگاه قرآن در نظام عالم

‏همه دار هستی، ظهور شئون و تجلیات حق تعالی است و حق جل جلاله در همۀ عالم به اسماء و صفات خویش ظهور کرده است ولی این ظهورها مراتب مختلف دارد، برخی ظهور اسمی از اسمای حق، برخی ظهور اسم محیط و برخی اسم محاط و .. می باشد. در این میان قرآن و انسان کامل محل تجلی و ظهور حق با اسم اعظم و همه اسما و صفات است.‏


‏« ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است، مستجمع همه کمال به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم متجلی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام اسما و صفات»‏‏ (صحیفه امام، ج 12، ص 421)‏

‏« حق تعالی به جمیع شئون اسمائیه و صفاتیه مبدأ از برای این کتاب شریف است، و از این جهت این کتاب شریف صورت احدیت جمع جمیع اسما و صفات و معّرف مقام مقدس حق به تمام شئون و تجلیات است، و به عبارت دیگر این صحیفه نورانیه صورت «اسم اعظم» است، چنانچه انسان کامل نیز صورت اسم اعظم است» ‏‏(آداب الصلاه، ص 324-323)‏

‏این حقیقت که از مقام عندالله صادر شده و رسول اکرم (ص) به تمام حقیقت، آن را دریافت کرده است: «و انک لتلقّی القرآن من لدن حکیم علیم، و تو به یقین قرآن را از نزد فرزانه ای دانا دریافت می کنی.»‏‏(نمل  /  6)‏‏ ، در مراتب دیگر نزول یافته و در هر مرتبه صورت آن را دارد. در مرتبه ذات به صورت تجلیات ذاتیه، و در مرتبه صفت و فعل تجلی صفتی و فعلی است.‏‏(آداب نماز،ص323)‏‏ تا این که به مرتبۀ نزول در عالم ملک در پوشش الفاظ و حروف و عبارات در آمده است که به تعبیر امام خمینی نازلۀ هفتم آن می باشد.‏‏ (صحیفه امام،ج 17، ص431)‏‏ تا هدایتگر همگان باشد.‏

‏«و حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزل به منازل خلقیّه و تطوّر به اطوار فعلیّه از شئون ذاتیه و حقایق علمیه در حضرت واحدیت است... و این حقیقت برای احدی حاصل نشود [نه] به علوم  رسمیه و نه به معارف قلبیه و نه به مکاشفۀ غیبیه مگر به مکاشفۀ تامّه الهیه برای ذات مبارک نبّی ختمی... و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند مگر با تنزل از مقام غیب به موطن شهادت و تطوّر به اطوار ملکیه و تکسّی به کسو‏ۀ‏ الفاظ و حروف دنیاویّه.»‏‏(‏‏آداب نماز / 181)‏

‏قرآن شریف، چون از مرتبه اسم اعظم نازل گشته هم تصدیق کنندۀ کتابهای دیگر الهی است و هم بر آنها برتری و حکومت دارد. «‏‏و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لماییـن یـدیه مـن الکتاب و مهیمنا علیه‏‏، و ما بر تو کتاب را به حق فرو فرستادیم که تصدیق کننده کتابهای پیشین آسمانی و بر آنها حاکم است.»‏‏(مائده  /  48) ‏‏و « ‏‏این کتاب قابل نسخ و انقطاع نیست زیرا که اسم اعظم و مظاهر ‏


‏او ازلی و ابدی است و تمام شرایع دعوت به همین شریعت و ولایت محمدیه است.‏‏» ‏‏(آداب نماز، ص321)‏‏ معارف و حقایق آن پایان ناپذیر «‏‏و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه‏‏؛ ‏‏(نهج البلاغه خطبه18، ص 61)‏‏، و هدایتش همه جانبه، و بهره اش عمومی و استفاده از آن برای همگان است.‏

‏« قرآن کریم فشرده از تمام خلقت و تمام چیزهایی [است] که در بعثت باید انجام بگیرد، قرآن کریم یک سفره ای است که خدای تبارک و تعالی به وسیلۀ پبغمبر اکرم در بین بشر گسترده است که تمام بشر از آن هر یک به مقدار استعداد خودش استفاده کند. این کتاب و این سفرۀ گسترده در شرق و غرب و از زمان وحی تا قیامت کتابی است که تمام بشر، عامی، عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده می کنند.»‏‏ (صحیفه امام، ج 14  /  7-386)‏

‏قرآن کتاب هدایت استوار و پا بر جا «یهدی للتی هی اقوم» برای همۀ انسانها «هدی للناس» است که در آن همه نیارها بیان شده است: «تبیاناً لکل شئ» « ‏‏و ما فرّطنا فی الکتاب من شئ‏‏»، و باید چنین باشد زیرا انسان دارای ابعاد مختلف و مراتب متعدد است و کتاب راهنما و سازندۀ او نیز باید از چنین خصوصیت و ویژگی برخوردار باشد.‏

‏«انسان غیر محدود است و مربی انسان غیر محدود است و نسخۀ تربیت انسان که قرآن است غیر محدود است نه محدود به عالم طبیعت و ماده است، نه محدود به عالم غیب است نه محدود به عالم تجرد است، همه چیز است.» ‏‏( صحیفه امام ، ج 12، ص 422)‏

 

قرآن هادی و ملاک حقیقت

‏پس از بیان این حقیقت که انسان موجودی با ابعاد مختلف است، و ابعاد وجود او قابلیت تحقق و رشد دارد و باید پرورش پیدا کند و قرآن مجید نیز نسخۀ هدایت و تربیت انسان است، اینک با روشن تر کردن این حقیقت باید در چگونگی و روش این تربیت بیشتر سخن بگوییم:‏


‏در سورۀ ابراهیم می فرمائید: « ‏‏کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ‏‏» ‏‏(ابراهیم / 1) ‏‏کتابی که آن را بر تو فرو فرستادیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکی ها به نور در آوری و به راه استوار شکست ناپذیر ستوده (کشانی)»‏

‏این تاریکی ها، چیزی جز حجابهای تو در توی عالم پایین و گرفتاری هوای نفس نمی باشد که بر پا و دست انسان بسته شده و او را در دار نفس و طبیعت در بند کشیده و اجازه پرواز نمی دهد. پیغمبر(ص) آن بند و زنجیرها را که بر گردن انسان بود برمی دارد. ‏‏(برگرفته از آیه 157اعراف)‏

‏و نباید از یاد ببریم، انسان هر چند دارای عقل است و آن نیز هدایتگر و راهنما است و حجت درونی است ولی به حکم «‏‏اعطی کل شئ خلقه ثم هدی‏‏»‏‏ (طه،50) ‏‏و بعثت انبیا برای تزکیه و تعلیم و ... و با تأمل بر همۀ دستاوردهای بشر و تاریخ زندگی انسان- که البته از هدایت پیغمبران خالی نیست- نا کافی بودن عقل به تنهایی برای سعادت انسان روشن است، به ویژه که تنها ملاک و معیار در تحصیل سعادت و رشد تأمین نیازهای ظاهری و مادی در زندگی دنیا نیست(هرچند بشر بدون راهنمایی انبیاء نتوانسته است سعادت دنیا را نیز فراهم سـازد) چـون روح و بـدن دنیا و‏

‏آخرت به هم پیوسته اند و جدا سازی آن دو نادرست است.‏

‏قرآن مجید که آخرین کتاب الهی است و از سوی ربّ انسان برای پرورش او آمده است به حکم ربوبیت عامه و مطلقه الهی، مدعی هدایت عمومی به هر دو معنا یعنی هدایت برای همۀ انسانها «هدی للناس» ‏‏(بقره  /  185)‏‏ و هم بیان همۀ چیزها «‏‏تبیاًنا لکلّ شی‏‏»‏‏ (نحل،89) ‏‏و« ‏‏ما فرّطنا فی الکتاب من شی‏‏» ‏‏(انعام،38)‏‏ است که «‏‏لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل‏‏؛ تا برای مردم بر خداوند پس از فرستادن رسولان حجتی نباشد.» ‏‏(نسا،156)‏‏ ‏

‏امام صادق «ع» فرمودند:‏‏ انّ الله تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کلّ شئ حتی والله ما ترک شیئا یحتاج الیه العباد، حتی لا یستطیع عبد یقول: لو کان هذا انزل فی القرآن؟ الا و قد انزله الله فیه‏‏؛ بی شک خداوند در قرآن بیان هر چیز را نازل کرده است، تا آنجا که به خدا سوگند هیچ چیز که بندگان به آن نیاز دارند ترک نشده است، تا هیچ بنـده ای نتواند بگـوید،کـاش این در قرآن نـازل شـده بود؛ مگر این که آن را در قرآن نازل کرده است.»‏‏(اصول کافی، ج 1 ،ص 59)‏


‏پس بر عهدۀ ماست که به دنبال راه و روش هایی باشیم تا بتوانیم در هر زمینه مطالب را از قرآن استخراج کنیم؛ امام خمینی(س) در پیامی می فرمایند:‏

‏« از تمامی علمای اعلام و فرزندان قرآن و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم که از کتاب مقدسی که تبیان کلّ شئ است و صادر از مقام جمع الهی به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابیده است، غفلت نفرمایند... و گر چه ابعاد مختلفه آن و در هر بعد مراحل و مراتب آن از دسترس بشر عادی دور است لکن به اندازه علم و معرفت و استعدادهای اهل معرفت و تحقیق در رشته های مختلف، به بیانها و زبانهای متفاوت نزدیک به فهم از این خزینه لایتناهای عرفان الهی و بحر مواج کشف محمدی صلی الله علیه و آله وسلم- بهره هایی بردارند و به دیگران بدهند و اهل فلسفه [الهی] و برهان با بررسی رموزی که خاص این کتاب الهی است و با اشارات از آن  مسائل عمیق گذشته، براهین فلسفۀ الهی را کشف و حل کرده، در دسترس اهلش قرار دهند، و وارستگان صاحب آداب قلبی و مراقبات باطنی رشحه و جرعه ای از آنچه قلب عوالم از ادّبنی ربی دریافت فرموده، برای تشنگان این کوثر به هدیه آورند و آنان را مؤدب به آداب الله تا حد میسور نمایند و ...‏

‏و بالاخره هر طایفه ای از علمای اعلام و دانشمندان معظم به بعدی از ابعاد الهی این کتاب مقدس دامن به کمر زده و قلم بدست گرفته و آرزوی عاشقان قرآن را بر آورند و در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و جنگ و صلح قرآن وقت صرف فرمایند تا معلوم شود این کتاب سرچشمۀ همه چیز است از عرفان و فلسفه تا ادب و سیاست»‏‏(صحیفه امام، ج20، ص 3-92)‏

‏در پیدا کردن حقایق و مطالب از قرآن مجید، نقش تفکر و تدبر بسیار اساسی و راهگشا است،‏

‏امام صادق علیه السلام فرمودند: ‏

‏« انّ هذا القرآن فیه منار الهدی و مصابیح الدّجی فلیجل جال بصره و یفتح للضیاء نظره فان التفکر حیاه ‏


‏قلب البصیر، کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور‏‏.‏‏(اصول کافی،ج2، ص600) ‏‏همانا در این قرآن نشانه های روشن هدایت و چراغ های روشنگر تاریکی است، پس باید چشم خود را بگرداند و دید خود را برای روشنایی بگشاید که تفکر حیات و زندگانی دل بیناست، همان گونه که رونده در تاریکی ها با نور حرکت می کند.»‏

‏و دیگر از نکاتی که در راهیابی از قرآن مهم است، عرضۀ دستاوردهای انسان بر قرآن مجید است که نسخۀ تدوین هستی و چراغ هدایت و صفحۀ علم پروردگار است، و امام خمینی(س) در بحث اخلاق و سلوک و هدایت به این مهم «تطبیق» اشاره کند:‏

‏«یکی از آداب مهمه قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بی شمار نائل کند، «تطبیق» است.» ‏‏(آداب نماز، ص 206)‏

‏و با توجه به هدایت عمومی قرآن در همۀ زمینه ها ، تطبیق وعرضه منحصر به مسائل اخلاقی نیست، بلکه همۀ دستاوردهای علمی بشر را نیز در بر می گیرد که می توان با رجوع به قرآن و عرضۀ آن، هم فرضیه ها را پیدا کرد و هم آنها را اصـلاح و هم درسـتی و نادرستـی تئـوری ها را سنجید، زیرا علم و معرفت  نیز از ابعاد  وجودی انسان است و آنچه می شناسیم بیرون از عالم هستی و حقیقت نیست و قرآن نیز گزارش کامل هستی است، چون پیغمبران الهی یعنی نبی، خبر دهندۀ از خداوند و صفات و اسماء و افعال اوست و قرآن نیز باز گو کنندۀ اسماء و صفات و افعال حق است و در عالم نیز هیچ چیز، جز ظهور و تجلی اسما و صفات و فعل حق نمی باشد.‏

‏اینک ما از این بحث می گذریم و این موضوع را به عهدۀ عالمان قرآن شناس می گذاریم تا ابعاد آن را بکاوند و حقایق آن را مکشوف و راههای آن را بگشایند.‏

‏حکیمان الهی، مراتب خلقت را به سه مرتبه، عالم ملک(طبیعت)، عالم مثال(برزخ) و عالم  عقل تقسیم می کنند و انسان را نیز به طور اجمال دارای سه نشئه و سه مقام دانند: ‏

‏«اول، نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل. دوم، نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال، سوم نشئه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت. و از برای هر یک از این [ها] کمال خاصی و تربیت مخصوصی است و عملی است مناسب با نشنه و مقام خود، و انبیاء علیهم السلام، متکفل دستور آن اعمال هستند.» ‏‏(شرح چهل حدیث، ص 386)‏‏ ‏


‏و حدیث رسول خدا(ص) که فرمودند: «علم در سه چیز است: آیۀ محکمه، فریضه عادله، سنت قائمه»‏‏ (اصول کافی، ج1، ص 32) ‏‏را بر نیازهای مراحل سه گانه وجود انسانی تطبیق نمایند، و این سه علم را ‏‏– ‏‏شارحان حدیث نبوی ‏‏–‏‏  علم فقه، اخلاق و عقاید و معارف، بر شمارند.‏

‏در دنباله مقاله، در حدّ توان خویش با بهره از رهنمودهای امام خمینی(س)، به شرحی کوتاه در استخراج و تطبیق و عرضه در این سه علم می پردازیم.‏

 

قرآن و فقه

‏قرآن و اسلام برای مرتبه اول وجود انسانی ، یعنی مرتبه ملک و بدن او و زندگانی این جهانی او دستور و قانون دارد. در این بحث به طور اختصار و فشرده، چند نکته را اشاره می کنیم.‏

‏1- ‏‏زندگی انسان، در هر مرتبه وعالم یک زندگانی حقیقی است و همۀ روابط موجود در زندگی دنیا، چه رابطه با خود و چه با جهان و انسانها و چه با خدا دارای آثار واقعی و حقیقی می باشد که هم با دیگر مراتب وجود و حیات انسان بستگی دارد و هم دراین جهان تأثیرهای واقعی را دارا خواهد بود، بنابراین احکام و قوانینی که برای این زندگانی قرارداه می شود صرف اعتبار نیست که منشأیی جز ذهن معتبر یا معتبرین نداشته باشد، بلکه اعتباریات و جعلیات آن باید برگرفته از حقیقت زندگی انسان باشد، و به همین دلیل است که گفته می شود احکام برپایه مصالح و مفاسد و مطابق فطرت انسان است،‏‏(طلب و اراده، ص154-155)‏‏ و این مصالح و مفاسد تنها نباید اداره کنندۀ امر جسم و بدن و دنیا و طبیعت باشد، بلکه باید همانطور که نیازهای این مرتبه را تأمین می کند، پاسخگویی نیازهای دیگر مراتب وجود انسانی و زندگی های آینده او نیز باشد.‏

‏«فرق ما بین اسلام و سایر قوانینی که در دنیا هست- قوانین الهی را نمی گویم، ... فرق ما بین اسلام و آن چیزهایی که از جانب خدا برای تربیت بشر آمده است با آن چیزهایی که ‏


‏به دست بشر درست شده است ، یک فرق اساسی این است که آنچه بشر درست کرده است، یک جنبه ضعیف را ملاحظه کرده است، مثلاً قوانینی وضع کرده اند از برای این که حفظ نظم بکنند، حفظ انتظامات بکنند. قوانینی وضع کرده اند که مال همین معاشرت دنیاست و کیفیت سیاست دنیوی.، ابعاد دیگری که بشر دارد هیچ مورد توجه قواعدی یا قوانینی که بشر درست کرده است، هیچ متوجه او نیست.» ‏‏(صحیفه امام، ج 6، ص 41)‏

‏2- قوانین و احکام دینی تنها به برخی از نیازهای انسان نپرداخته اند، بلکه به همۀ نیازهای انسان، فردی و اجتماعی، ظاهری و باطنی ... توجه کرده اند. ‏

‏"احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد. در این نظام حقوقی هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است. از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم وخویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشویی گرفته، تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل از قوانین جزایی، تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزی. برای قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد.. در دورۀ شیرخوارگی چه وظایفی بر عهده پدر و مادر است، و .. » ‏‏(ولایت فقیه، ص 29)‏

‏« احکامی که در اسلام آمده است ، چه احکام سیاسی، چه احکامی که مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع است، چه احکامی که مربوط به افراد است، [چه] احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است، تمام اینها موافق با احتیاجات انسان هست یعنی هر مقداری که انسان احتیاج دارد...، آن هم احکام دارد.»‏‏ (صحیفه امام، ج 4، ص 177)‏

‏3- نیازهای بشر برای زندگی بسیار گسترده و روز به روز دامنه آن وسیع تر و به سرعت روابط نو و جدید به وجود می آید، بنابراین آنچه مـورد ادعـای مقالـه است که قـرآن پاسخـگوی همۀ نیازهای بشر، در همۀ زمینه ها و موارد می باشد و با توجه به محدودیت آیات قرآنی پیرامون احکام و دستورات- حتی در عبادات شرعی- و با توجه به این که قرآن کتاب قانون و احکام نیست و فقط کلیات را در بر دارد، ‏‏(آداب نماز، ص 190)‏‏ برای استخراج راه و قانون زندگانی امروز بشر از قرآن و تطبیق با آن می بایست با گشودن راههای نو و جدید در اجتهاد به این مهم پاسخ داد.‏


‏4- بی شک امروز افزون بر احکام که توسط فقیهان اسلامی از منابع احکام استخراج می شود، برای ادارۀ زندگی فردی و اجتماعی طرح ها و برنامه ها و قوانین متعددی در سطح جوامع و بین الملل ریخته شده و اجرا می شود. ما در کشور خود هر روز شاهد لوایح فراوان و برنامه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و ... هستیم. اگر این ادعا که قرآن هدایتگر انسان در همۀ نیازهای اوست، درست و صحیح است، می بایست ملاک و راهی برای بررسی این طرح ها و لوایح و قانون ها از نظر قرآن بیابیم، وگرنه تنها ادّعایی بیش نخواهد بود، و جامعۀ ما به راه خود می رود و معلوم نیست سر انجام آن چه نتیجه ای را به بار می آورد، و هدایت قرآن نیز فراموش شده و یا بی اثر می باشد. به همین دلیل امام خمینی(س) با فراخوانی فقها به اجتهاد مناسب نیازهای روز و با توجه به زمان و مکان و طرح بسیاری از سئوال های نو و جدید، ‏‏(صحیفه امام، ج21، ص 179-178 و ص 217 و ص289 و...) ‏‏همگان را به نگرشی عمیق در قرآن و منابع دیگر احکام که شرح بر قرآن و مورد تأیید آن است فراخواندند، تا پاسخ گوی این بعد نیاز هدایتی انسان باشند. ‏

‏در اینجا تنها به جهت طرح موضوع برای تحقیق بیشتر و یافتن راهکار های دقیق و ژرف تر می گویم، که می بایست به آیات قرآن به عنوان کلیاتی که می توان از آن بسیاری از فروعات را استخراج و راهها را گشود نظر کرد، و همچینین اجتهادهای فقها و استنباطهای مجتهدین و طرح ها و برنامه های حکومت و جامعه را بر قرآن عرضه کرد، و با توجه به روح کلی حاکم بر دستورات و قوانین قرآنی و اسلام و ملاکها و معیارهای ارائه شده در قرآن مجید آنها را ارزیابی و اصلاح کرد. چگونه است که امامان اهل بیت(ع) می گویند، اگر سخنی از ما به شما رسید و با قرآن هماهنگ نبود، آن سخن از مانیست،‏‏ (اصول کافی، ج 1 ص 60) ‏‏ولی اجتهاد و استنباط و یا طرح و برنامه ای که با قرآن سازش ندارد می تواند درست و صحیح باشد.‏

‏برای نمونه، تأمل در هریک از آیات زیر، خود قاعده و ملاکی هم برای استخراج و هم ارزیابی ‏


‏است. در زمینه اقتصاد: «‏‏وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ‏‏،‏‏(بقره،188) ‏‏اموالتان را میان خود به باطل و ناحق نخورید.»؛ و در حرمت ربا می گوید «‏‏فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ‏‏،‏‏(بقره آیه 279 )‏‏ پس برای شماست اصل سرمایه تان نه ستم کنید و نه ستم شوید.»؛ «‏‏وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ الله لَکُمْ قِیاماً‏‏؛ ‏‏( نساء آیه 5)‏‏ اموالتان را به نادانان ندهید، اموالی که خداوند پایۀ استواری شما قرارداده است.»؛ «‏‏ما أَفاءَ الله عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلله وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَالْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ‏‏، ‏‏(حشر آیه 7)‏‏ آنچه خداوند بر رسولـش از اموال سرزمین ها ‏‏«‏‏فئ» قرارداد برای خدا و رسول و خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و راه ماندگان است تا دست گردان بین ثروتمندان شما نشود.»‏

‏ و در دیگر زمینه ها، «‏‏وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِث‏‏،‏‏ (اعراف / 157)‏‏ تا پاکیزه ها را بر شما حلال گرداند و ناپاکی ها را بر شما حرام سازد.» و این حقیقت که «‏‏إِنَّ الله لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً‏‏»‏‏(یونس / 44)‏‏و دستور و حکم به قسط و عدالت، ‏‏(مائده / 8 و 42؛ نحل  / 90، حجرات  /  9و ...) ‏‏و راه و روش معروف در زندگی خانواده ‏‏(بقره  / 178؛ 180، 228 و ...)‏‏ ، امر به معروف و نهی از منکر، ‏‏(آل عمران؛ 104 و ...) ‏‏تکیه نکردن بر ستمگران و شورای در امور و.. ‏‏(هود /  113 شوری38)‏‏ که هر یک ملاکی است برای ارزیابی. آیا می توان حکمی و برنامه ای که در آن ستم به انسان ها باشد آن را اجتهاد صحیح دانست؟ آیا اگر ملاک عدالت در حکمی نباشد، و اگر تناسب بین حکم و مجازات نباشد ـ که جزای بدی، بدی مثل آن است ـ حکم اسلام است؟‏

‏در اینجا ناگزیر از اشاره به این مطلب هستم با ایـن که در روایـات متعـددی مـلاک و معـیار را موافقت و تأیید قرآن دانسته است، ‏‏(وسائل الشیعه، ابواب صفات القاضی، باب9، حدیث 14، 15،18، و 19 و ...) ‏‏ولی بیشتر این روایات کنار گذاشته شده است. و لذا بسیاری از روایات به بهانه عدم مخالفت با ظاهر قرآن مورد قبول واقع گردیده و تنها پیرامون ملاک و معیار آن بحث شده است، با این که باید به دنبال بحث و یافتن ملاک موافقت با قرآن نیز بود.‏

‏آخرین مطلبی را که در این فصل اشاره می کنم‏‎ ‎‏ زبان احکام قرآن است که بسیاری موارد همراه بیان فلسفه و ثمرۀ حکم و اخلاق است که توجه به آن همراهی فقه و اخلاق را می طلبد، و همچنین توجه به فلسفه و ثمرۀ آن نیز می تواند راههایی را برای ما بگشاید، بـرای نمـونه نـماز ‏


‏به عنوان بر پایی ذکر خداوند‏‏ (عنکبوت /  45)‏‏ و جلوگیری از فحشا و منکر‏‏ (عنکبوت / 45)‏‏ ‏‎ ‎‏و روزه برای تقوا،‏‏ (بقره /  183)‏‏ و زکات برای تطهیر و تزکیه (پاکی و رشد)‏‏ (توبه /  103)‏‏ و ازدواج با تعبیر« طیّب» ‏‏(نساء / 3 نور /  26)‏‏ و حلال و حرام ها با تعبیر «طیب» و «خبیث» ‏‏(مائده  / 4 اعراف  /  157)‏‏ و انفاق مشروط به اینکه از در آمدهای پاک باشد، ‏‏(بقره  /  267)‏‏ و قصاص با تعبیر «زندگانی» ‏‏(بقره  /  179)‏‏ و انفاق با تأکید بر  دور از منت و ریا بود‏‏ ‏‏(بقره  /  264)‏‏ و ... در قرآن آمده است. ‏

 

قرآن و اخلاق سلوک

‏پیش از این  اشاره کردیم که مقصد و مقصود ارسال رسل و انبیای الهی و کتابهای آسمانی، تربیت انسان است.‏

‏« اگر برای هر علمی موضوعی است... علم همۀ انبیا هم موضوعش «انسان» است، ... تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است... آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی ما فوق ا‏‏لطبیعه‏‏، مافوق الجبروت برسانند.. از اول هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان»‏‏ ‏‏(صحیفه امام ، ج 8، ص 324)‏

‏تربیت انسان یک غایت نهایی دارد که دیگر مراتب از جهتی مقدمه برای آن، و از جهت دیگر خود مرتبه ای از آن می باشد، آن غایت، وصول به لقای حق و معرفت حق می باشد. ‏

‏«آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر معرفت ایجاد کند؛ معرفت به حق تعالی در رأس همۀ امور این معناست.» ‏‏(صحیفه امام، ج 19، ص 225)‏

‏« عمدۀ مقصد و مقصود انبیاء عظام و تشریع  شرایع و تأسیس احکام و نزول کتابهای ‏


‏آسمانی، خصوصاً قرآن شریف جامع که صاحب و مکاشف آن نور مطهّر رسول ختمی صلی الله علیه وآله است، نشر توحید و معارف الهیه و قطع ریشه کفر و شرک و دوبینی و دو پرستی بوده، و سرّ توحید و تجرید در جمیع عبادات قلبیه و قالبیه ساری و جاری است.»‏‏ (آداب نماز، ص 153)‏

‏وصول به این مقام و رسیدن به آن که برترین مرتبه انسانی و غایت آن است، بدون گذر از مراتب میانی مقدور نیست. وقتی به درستی آن مرتبه حاصل می شود که وجود انسانی در مراتب دیگر حق آن مرتبه را ادا کرده باشد و آن را بدست آورده باشد زیرا طفره در نظام خلقت نیست، به همین دلیل است که انبیا(علیهم السلام) به دیگر مراتب وجود انسانی اهمیت داده اند، و هر مرتبه به دلیل ارتباط ظاهر و باطن و اثر این دو با هم و پیوستگی وجود انسانی در حدّ خودش مورد توجه قرار گرفته است. مرتبۀ ظاهر انسان به دلیل اهمیتی که دارد، و عدم تأمین نیازهای آن برای بیشتری انسان ها موجب عدم رشد و تحصیل مراتب دیگر می شود، به آن توجه لازم گردیده است، و بیان احکام ظاهری و برقراری عدالت در زندگی دنیایی نیز از مقاصد رسالت انبیا می باشد، و تربیت و تهذیب انسان برای رسیدن به غایت نیز از همین مرتبه آغاز می شود.‏

‏«مقصد اصلی این نبوده که حکومت بکنند، ... مقصد اعلا این نبوده که عدالت اجتماعی ایجاد کنند مقصد اعلا اینها نیست، اما اینها مقصد است- بعضی هایش مقصد است- البته عدالت، اجرای عدالت یک مقصدی است.» ‏‏(صحیفه امام، ج19، ص 446)‏

‏«و رسول اکرم و سایر انبیا نیامدند که اینجا حکومت تأسیس کنند. مقصد اعلا این نیست، نیامدند که اینجا عدالت ایجاد کنند. آن هم مقصد اعلا نیست، اینها همه مقدمه است... کتاب های آسمانی هم، [که] بالاترینش کتاب قرآن کریم است، تمام مقصدش همین است که معرفی کند حق تعالی را با همۀ اسما و صفاتی که دارد.» ‏‏(صحیفه امام، ج 20، ص 409)‏

‏«اسلام برای برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحید است. تعلیمات اسلام تعلیمات طبیعی نیست. تعلیمات ریاضی نیست، همه را دارد تعلیمات طب نیست، همۀ این را دارد لکن اینها مهار شده به توحید. بر گرداندن همه طبیعت و همۀ ظلهای ظلمانی به آن مقام نورانی که آخر مقام الوهیت است.» ‏‏(صحیفه امام، ج 8، ص 434)‏


قرآن معیار شناخت-

‏ ‏

‏مرتبۀ نفس و روح انسان که نسبت به بدن باطن و یا مراتب باطنی است، مهم تر از مرتبه ظاهر و بدن است، بلکه مرتبه بدن و اعمال و رفتار آن نیز بازتاب آن است، و سعادت و شقاوت انسان به آن بستگی دارد و تمایز بین انسان و حیوان و تقارن انسان ها به این مرتبه است؛ انبیا(علیهم السلام) طبیبان روح و مربیان تربیت و تهذیب مراتب باطنی انسان هستند،‏

‏«خداوند به مؤمنین منّت گذاشته است که از خودشان یک کسی را فرستاده است که آیات الهی را به آنها تلاوت کند، و تلاوت آیات برای تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است، تزکیه را مقدم ذکر فرموده است، معلوم می شود که تزکیه نفس بالاتر از علم و حکمت است.»‏‏(صحیفه امام، ج 9، ص 134)‏

‏امام خمینی(س) به خوبی این حقیقت را یافته بودند، به همین دلیل در طول عمر خویش و در آثار مختلف خود، بارها به این مسئله که مقصد انبیا و قرآن تهذیب نفس و سیر و سلوک و اصلاح اخلاق و رفتار انسان برای رسیدن به مطلوب است اشاره و تصریح می کنند، و در حدیث اول اربعین به اجمال کیفیت سلوک ظاهری و سلوک نفسی و روحی را در مرتبه دوم بیان ‏


‏می نمایند ، در اینجا با ذکر چند نمونۀ دیگر از سخنان ایشان که هر یک نکاتی را در بر دارد، بحث را دنبال می کنیم: ‏

‏«انبیای خدا برای این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند، انسان بسازند، بشر را از زشتیها پلیدیها، فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و با فضایل و آداب حسنه آشنا کنند ، بعثت لاتّمم مکارم الاخلاق» ‏‏(‏‏جهاد اکبر، ص 24)‏

‏«دیگر از مقاصد و مطالب آن [قرآن]، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت، و بالجمله کیفیت سیر و سلوک الی الله [است].» ‏‏(آداب نماز، ص186 و ص 185) ‏

‏و خلاصه آن که همۀ این ها برای حصول معرفت الله است.‏

‏«و به طور کلی یکی از مقاصد مهمۀ آن، دعوت به معرفت الله و بیان معارف الهیه است، از شئون ذاتیه و اسمائیه و صفاتیه و افعالیه و از همه بیشتر در این مقصود، توحید ذات و اسماء و افعال است.»‏‏ (آداب نماز، ص 185)‏

‏بنابر این تهذیب و تربیت روح انسان مهم ترین مقصد قرآن است، و خود قرآن برترین و گویاترین بیان کنندۀ چگونگی تهذیب و تربیت است و راههای سلوک انسانیت را تا سر منزل مقصود در بردارد و می بایست با تدبرّ و تفکّر در قرآن مجید آن راهها را استخراج کرد.‏

‏«مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است،‏‏ [مائده / 16]‏‏ ‏‏و اخراج از همۀ مراتب ظلمات است به عالم نور‏‏ [بقره / 275]‏‏ و هدایت به طریق مستقیم است، [‏‏صافات / 18، آل عمران101و ...]‏‏ ‏‏باید انسان به تفکر در آیات شریفه ‏‏[اصول کافی،ج2، ص 16]‏‏ مراتب سلامت را از مرتبه دانیۀ آن، که راجع به قوای ملکیّه است، تا منتهی النهایه آن، که حقیقت قلب سلیم است- به تفسیری که از اهل بیت وارد شده که ملاقات کند حق را در صورتی که غیر حق درآن نباشد‏‏[یوسف2،محمد / 24،ص29و ...] ‏‏به دست آورد.»‏‏(آداب نماز،ص203)‏

‏تلاوت و قرائت قرآن می بایست برای پیدا کردن گم شده انسان باشد، و گم شده انسان که با هبوطش به عالم زمین برایش حاصل شده، همان دور ماندن از اصل و جایگاه خویش و برگشتن به بهشت حق و جوار حق است که می بایست چشم و دست و پا و شکم و مغز و سر خویش را ‏


‏که به معصیت نگاه به درخت ممنوع و دست بردن به آن و رفتن به سوی آن و خوردن و خواستن آن حاصل شده است، با آب توبه که از حق دریافت کرده و پیمودن هدایتی که از حق آمده، جبران کند. و قرآن مجید، درمان واقعی و دارو و نسخه همۀ این هاست، و با آن در هر مرتبه سلامتی به دست آورده و از ظلماتی خارج می گردد تا از همۀ تاریکیهای عالم طبیعت و توجۀ به کثرت بیرون رفته و به نور مطلق ورود پیدا کنند. تفکر در قرآن، در قصص قرآن، برای قاری طالب مقصد راهها را باز کرده و طریق را می گشاید، که قرآن ، بهار دل و نور آن و شفای سینه هاست. ‏‏(آداب نماز، ص 204 تا 206)‏

‏و باید توجه داشت چون قرآن برای همین نازل شده  دریافت راه و طریق از آن آسان گشته است «‏‏وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ‏‏»‏‏ (قمر /  17)‏‏ و به سخن منع استفاده از قرآن و زمزمۀ تفسیر به رأی در بهره معرفت و راه و روش سلوک از قرآن نباید اعتنا شود ؛ تفسیر به رأی ممنوع- چنانکه امام خمینی (س)- می گوید غیر از این است.‏

‏«تدّبر و تفکر در آیات محکمۀ الهیه و فهم معارف و حکم و توحید و تفرید از آن نمودن غیر از تفسیر به رآی است که منهی عنه است در مقابل اصحاب رأی و اهوای فاسده، بدون تمسک به اهل بیت وحی که مختص به مخاطبه کلام الهی هستند، چنانچه در محال خود ثابت است و تفضیل در این مقام بی موقع. و کفایت می کند قول خدای تعالی «‏‏افلایتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها‏‏» ‏‏(شرح چهل حدیث، 497. محمد / 24)‏

‏پس همانطور که امام خمینی(س) معتقد است در قرائت هر آیه باید به دنبال مقصد آن گردید و دید که چه دستوری برای سلوک در آن است، مقصد سلوک و راه سلوک و همه و همه را می توان از آیات قرآن دریافت.و نکته مهم دیگری که امام خمینی (س) در بهرۀ از قرآن و سلوک بیان می کنند، مسئله تطبیق سالک و قاری و رونده خویشتن خویش را با قرآن است، ‏


‏یعنی قرآن هم راه برنده و هم ملاک و معیار تشخیص رسیدن و نرسیدن و درست رفتن و نادرست رفتن است، با عرضۀ حالات خویش بر قرآن و تطبیق آیات قرآن با خویشتن می توان، همیشه خود را امتحان کرد و سیر خویش را اصلاح نمود.‏

‏«یکی از آداب مهمۀ قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بی شمار نائل کند، تطبیق است. و آن چنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر می کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند، و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهند.»‏‏(آداب نماز، ص 206)‏

‏«پس وظیفه سالک الی الله آن است که خود را به قرآن شریف عرضه دارد، و چنانچه میزان در تشخیص صحت و عدم صحت و اعتبار و لا اعتبار حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زحرف شمارند، میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب الله درست و مستقیم در آید.» ‏‏(آداب نماز ص 208)‏

 

نکاتی پیرامون سلوک

‏در این فصل می خواهیم پاره ای از نکات مهم سلوک و تهذیب و تربیت و همچنین عرضه و تطبیق که با تدبر و تفکر در آیات قرآنی حاصل می شود، و امام خمینی (س) در آثار خویش بر آن تاکید و تصریح کرده اند، برای روشنتر شدن بحث و بهرۀ افزونتر یاد نماییم.‏

 

معنای سلوک و سالک

‏سلوک که رفتن و سالک که رونده است، بایست معلوم شود، رونده از کجا به کجا می رود، امام خمینی(س) حقیقت سلوک را خروج سالک از خانۀ خویشتن «بیت نفس» می داند که قرآن مجید، بیرون روندگان از خانۀ خویش به سوی خدا و رسول را مهاجرانی بر می شمارد که اگر در این راه و مسیر مرگ آنها فرا رسد به اجر و پاداشی گزاف دست یافته اند، این هجرت ظاهری اشاره به هجرت باطنی و درونی دارد که از خانۀ خویش ساختۀ نفس باید بیرون آمد، و پا به را حق نهاد، و تا زمانی که رونده در خانۀ خویش مـی باشد، نه سفـر آغـاز شـده و نه مـسافر ‏


‏موجود است، بلکه آغاز سفر بیرون آمدن از خانۀ خویش می باشد، و تا نشانه های خانه و کاشانه موجود است، هنوز مسافر از حدّ ترخص بیرون نرفته و نماز او تمام است، و سالک نیز تا بقایای نفس و خواسته های نفسانی و تعلقات آن در وی موجود است، هنوز مسافر نگشته، حاضر است، و  اگر چه به جایی نیز برسد این بقایا در سلوک او خدشه وارد کرده و او را گرفتار «شطح» و ... می کنند.‏‏ (آداب نماز، ص7 و8؛ چهل حدیث، ص 332 و 333 و ...)‏

 

قیام برای خدا 

‏استفاده سلوک فردی و اجتماعی از آیه «‏‏قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لله مَثْنی وَ فُرادی‏‏ ‏‏»‏‏(سباء / 46) ‏‏که خداوند می فرماید که به آنها بگو من شما را تنها یک موعظه می کنم، یک راه است و یک اقدام و آن برخاستن برای خدا ، برای آن اگر جمع بودید بر خیزید اگر فرد بودید برخیزید، در برابر نفس خویش و شیطان خویشتن برای خدا برخیزید و در برابر شیاطین کفر و بیرونی نیز برای خدا برخیزید، این قیام برای خداست که ابراهیم(ع) را به مقام خلّت موسی را به صعق و محمد(ص) را به او ادنی رسانده است، و این قیام برای خداست که ابراهیم را در برابر نمرودیان، موسی را برابر فرعونیان محمد(ص) را در برابر همۀ کافران و مشرکان عالم قرار داده است، و پیروزی را سهم آنها کرده است، بنابراین سلوک هم فردی و هم اجتماعی است و هر دو باید برای خدا و با تکیه بر خدا، نه بر نفس و خویشتن باشد. ‏‏(صحیفه امام ، ج1، ص 21)‏

‏« از تمام موعظه ها خدای تبارک و تعالی انتخاب کرده این یک موعظه را قل انّما اعظکم ‏‏بواحد‏‏ه‏‏»... چون همه چیز تو اینجاست... همه چیز در قیام لله است. قیام لله معرفت الله می آورد. قیام لله فدایی برای الله می آورد... اجتماعی و انفرادی قیام لله بکنید. انفرادی برای وصول به معرفت الله ، اجتماعی برای وصول به مقاصدالله.» ‏‏(صحیفه امام، ج 18،ص126)‏


قرائت به اسم رب

‏نخستین آیات بر پیغمبر اسلام(ص) راه و مسیر علم و دیگر کارها را معلوم می سازد، باید همۀ کارها به اسم ربّ باشد، تا به غایت و هدف برسد و انحراف پیش نیاید، و اثر سوء نداشته باشد، اسم رب مبدء همه آفرینش است، بنابراین «‏‏درس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق، مباحثه هم بکنید به اسم رب‏‏» ‏‏(صحیفه امام، ج 8، ص326) ‏‏؛ «‏‏ قرائت کن نه قرائت مطلق ، بیاموز، نه آموزش مطلق، علم تحصیل کن نه علم مطلق و تحصیل مطلق، علم جهتدار، آموزش جهتدار. جهت، اسم ربّ است، توجه به خداست، برای خدا و برای خلق خدا‏‏» ‏‏(صحیفه امام، ج13،ص449)‏

 

مقابله با نفس و توقف در راه

‏امام خمینی(س) از آیه«‏‏لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ‏‏» ‏‏(آل عمران  / 92) ‏‏استفاده می کنند، برای رسیدن به مقصود و کندن موانع مانند حب دنیا و نفـس باید بر ضد آن عمـل کرد، بـنابراین باید مال و منال را داد تا محبت آنها از دل بیرون رود. ‏‏(آداب نماز ، ص 50-51)‏‏ و از رفتن موسی به پیش خضر و تقاضای ابراهیم برای دیدن احیای موتی و دستور آیه شریفه «‏‏ربّ زدنی علماً‏‏» ‏‏(طه / 114) ‏‏ به رسول اکرم(ص) معلوم می شود نباید در سلوک به یک حدّ قانع شده و متوقف گردید.‏‏(آداب نماز  /  196)‏

 

سلوک بر قدم حق و ولایت ولی الله

‏از مهمترین مسائل سلوک و تهذیب ، توجه به ربوبیت حق و عبودیت بنده است که بر سالک راه حق وحقیقت به حکم «‏‏وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ‏‏»‏‏ (ذاریات  /  56)‏‏ فرض است که راه بندگی برگزیند، و در سلوک پای خویش بشکند و خودیت و منیت را کنار بگذارد و با پای بندگی که قدم الهی است ‏‏(آداب نماز، ص 7 تا 10) ‏‏راه بپیماید، و به خود و کمال خویش مغرور نگردد و علم و تقوای خویش را چیزی بر نشمرد و عبادت خویش را به حساب نیاورد «‏‏که از بزرگترین مهالک انسانیت و وساوس شیطانیت است که سالک را از یاد خود نیز می برد، چنانچه حق تعالی فرماید: ‏‏« ‏‏وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا الله فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏‏[حشر  /  19]‏‏».‏‏ (شرح حدیث جنود و عقل و جهل، ص52) ‏


‏روندۀ این راه باید از خود بینی خارج شود، و این راه را نه به فکر و تدبیر خویش بپیماید، و نه به تدبیر مدّعیان؛ و نه کسانی را خود به عنوان معبود و ولی برگزیند که «‏‏إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ الله بِها مِنْ سُلْطانٍ‏‏»،‏‏(نجم /  23)‏‏ بلکه باید به طریق هدایت ربّ و ربوبیت حق راه رود. زیرا به حکم « ‏‏فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏‏» ‏‏(بقره /  38)‏‏ پس آنگاه که از سوی من برای شما هدایت آمده هر کس از هدایت من پیروی کرد، بر آنها ترس نیست و آنها غمگین نمی شوند.»‏‎ ‎

‏باید هدایت از سوی او باشد، و هادیان طریق را پیدا کند: «‏‏أُولئِکَ الَّذینَ هَدَی ‏‏الله فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ‏‏؛ ‏‏(انعام  /  90)‏‏ آنها کسانی هستند که خدا آنها را هدایت کرده است پس به هدایت آنها اقتدا کن» ‏

‏هادی طریق حق، رسول اکرم(ص) است که حقیقت او همان حقیقت قرآن و از همانجا نازل شده است که قرآن فرود آمده است و مرتبه او با مرتبۀ قرآن یکی است. ‏‏(صحیفه امام، ج 12،ص421، ج 20 ،ص 408)‏‏ او قرآن ناطق و متمثل می باشد، سالک باید خود را تسلیم او کند: « ‏‏فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً‏‏،‏‏ (نساء / 65)‏‏ نه به پروردگارت سوگند، ایمان نیاورند تا آن که در اختلاف میان خویش تو را به داوری برگزینند، سپس در درون خویش از داوری تو هیچ احساس تنگی نکنند، و تسلیم محض باشند.»‏

‏ و به بیان دیگر راه عبودیت ، صراط مستقیم است: «‏‏و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم‏‏» ‏‏(یس / 60)‏‏ و رسول بر صراط مستقیم است ‏‏(یس  / 4)‏‏ و راه حق و وصول به آن با پیروی او محقق شود‏‏: ‏‏إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ الله‏‏» ‏‏(آل عمران / 31)‏‏ و او اسوه حسنه است برای هر کس که آرزوی لقای حق را داراست. ‏‏(احزاب / 21)‏

‏« و مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند در سیر و قدم خود را جای قدم او گذارند و به ‏


‏نور هدایت و مصباح معرفت او سیر کنند و تسلیم ذات مقدس انسان کامل هستند و از پیش خود قدمی برندارند و عقل خود را درکیفیت سیر معنوی الی الله دخالت ندهند، از این جهت صراط آنها نیز مستقیم وحشر آنها با انسان کامل و وصول آنها به تبع وصول انسان کامل است.» ‏‏(شرح چهل حدیث، ص531- 532. و آداب نماز،ص 135)‏

‏رسول الله فانی در حق است و وجود او حقانی ، کلام او ومشی او ... همه وحی و همه حق است و دعوت او به حق است، و پیامبر الهی را نسزد که به خود دعوت کند: «‏‏ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ الله الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ الله وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏‏» ‏‏(آل عمران / 79)‏

‏رسول الله ، بیان کننده قرآن ‏‏(نحل / 44) ‏‏و بیرون آورنده سالکان از تاریکیها به نور است.‏‏(ابراهیم / 1)‏

‏بنا بر این باید سالک ظاهر خود را مطابق دستورات قرآن که در رسول الله مجسم است همانند ظاهر رسول الله نماید و تلاش کند باطن خویش را با باطن قرآن و رسول که قرآن هادی باطن و همه مراتب انسانیت است، هماهنگ سازد.‏

‏سالک باید به سوی رسول و ولی برود زیرا « این که امر شده است به حضرت ابراهیم که فریاد بزن تا بیایند پیش تو ‏‏(حج / 27)‏

‏ «برای اینکه راه راهی است که از طریق ولی الله باید طی بشود،‏‏ ‏‏از طریق اولیاء الله باید طی بشود.»‏‏(صحیفه امام ، ج 18، ص 118)‏‏ و به سوی رسول رود از او بخواهد تا برای وی طلب مغفرت کند تا آنچه ستم برخویشتن رواداشته ومانع رشدو کمال اوست غفران یابد:‏‏ ‏‏لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا الله وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا الله تَوَّاباً رَحیماً‏‏. ‏‏(نساء  / 64)‏

‏پس از رسول به حکم، ‏‏وَ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ‏‏،‏‏(رعد  /  7)‏‏ و حدیث ثقلین و روایت کلنّا محمد و ... ‏‏(شرح دعاءالسحر، ص52) ‏‏باید ولایت اولیای حق را گردن نهد، و سلوک خویش را در ظاهر و باطن با قدم حق نه قدم نفس شکل دهد که ملاک ریاضت حق و باطل است، ‏‏(شرح چهل حدیث، ص 45) ‏‏و به ولایت ظاهری و باطنی آنها اعمال خویش را انجام دهد که قبولی و پذیرش اعمال در گروی ولایت اولیای حق است که حضرت باقر علیه السلام فرمود: «اگر کسی شبها را به عبادت قیام کند و روزها را روزه بگیرد و تمام مالش را تصدق دهد و در تمام عمر حج به جا آورده و نشناسد ولایت ولی الله را تا موالات او کند جمیع اعمالش به دلالت او باشـد، ‏


‏برای او پیش خداوند ثوابی نیست و نیست او از اهل ایمان.» ‏‏(آداب نماز، ص13، به نقل از اصول کافی،ج2، ص19)‏

 

تطبیق حالات سالک با قرآن

‏قرآن مجید، اوصاف اهل ایمان و اهل کفر و نفاق را بیان کرده و بهشتیان و جهنمی ها را با ویژگی هایشان ترسیم می کند، قرآن همانند یک اثر روان شناسی و یا طبّی به نشانه های سلامت و بیماری روحی به بهترین وجه اشاره کرده، و تفاوت انسان ها را به خوبی شرح می دهد، و با معرفی الگوهای عالی انسانی و یا نمونه های مقابل آن، مثال های مجسم آن را در برابر دیدگان قاری قرآن قرار می دهد.‏

‏قرائت با تدبر قاری قرآن و طالب سعادت چنین است که در قرائت این آیات درنگ کند، و آن را با خود و حالات خود تطبیق کند، و ببیند که کدامیک از این ویژگیها در وجود اوست، و از سلامت و یا بیماری خود آگاه شود و به تقویت و معالجه آن بپردازد. و راه دیگر این است که به خود بنگرد و حالات خویش را شماره کند و آنها را به قرآن عرضه کند، چنانکه برای طبیب بازگو می کند، و از قرآن مجید که طبیب درمانگر است، پاسخ دریافت کرده و راه درمان و معالجه و سازندگی را دریابد، نباید فراموش کرد رسول اکرم(ص) و اهل بیت او که همتا و ثقل قرآنند و کلمات و سخنان آنها که شرح قرآن است، برای طالب حقیقت راهگشا و تفصیل اجمال و رافع متشابهات این کتاب بزرگ است.‏

‏در اینجا به چند نمونه از تطبیق که در آثار امام خمینی(س) آمده است، اشاره می کنیم:‏

‏« مثلاً، در قصه شریفه حضرت آدم علیه السلام ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه ‏


‏قدس با آن همه سجده ها و عبادتهای طولانی چه بوده، خود را از آن تطهیر کند، زیرا مقام قرب الهی جای پاکان است، با اوصاف و اخلاق شیطانی، قدم در آن بارگاه قدس نتوان گذاشت. از آیات شریفه استفاده شود که مبدآ سجده ننمودن ابلیس خودبینی و عجب بوده که کوس انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین زد، ... ما از اول عمر شیطان را ملعون و مطرود خواندیم و خود به اوصاف خبیثه او متصف هستیم. و در فکر آن برنیامدیم که آن چه سبب مطرودیت درگاه قدس است در هر کسی باشد مطرود است؛... ‏‏و نیز تفکر کنیم در همین قصۀ شریفه و سبب مزیّت آدم و برتری او را از ملائکة الله ببینیم چه بوده، خود نیز به مقدار طاقت به آن متصف شویم. می بینیم «تعلیم اسماء» سبب آن بوده ؛... انسان با ارتیاضات قلبیه می تواند مظهر اسماء الله و آیت کبرای الهی شود...»‏‏ (آداب نماز ، ص 206-207)‏

‏« باید هر یک از آیات شریفه را با حالات خود تطبیق کند تا استفادۀ کامله کند، مثلاً، در آیه شریفه در سورۀ انفال فرماید: انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون... شخص سالک باید این اوصاف ثلاثه را ببیند با او منطبق است؟ آیا وقتی ذکر خدا می شود، قلب او فرو می ریزد و ترسناک می شود؟ و وقتی آیات شریفه الهیه بر او خوانده می شود، نور ایمان در قلبش افزایش پیدا می کند؟ و اعتماد و توکلش به حق تعالی است؟ یا در هر یک از مراتب راجل ، و از هر یک از این خواص محروم است.» ‏‏(آداب نماز ص 207-208 و شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 91- 94)‏

‏«میزان در بینایی عالم آخرت بینایی بصیرت و قلب است، ‏‏[برگرفته از آیه 124 و 125 طه]‏‏ و بدن و قوای آن بکلی تابع قلب و لب هستند و سمت ظلیّت در آنجا به طریق اتمّ بروز کند؛ و ظل کر و کور و گنگ مثل همان است. گمان نکنند علمای مفاهیم و دانشمندان اصطلاحات و عبارات و حافظین کتب و مسفورات اهل علم بالله و ملائکه و یوم الاخره هستند. اگر علوم آنها نشانه و علامت است، چرا در قلوب خود آنها تأثیرات نورانیت نکرده سهل است بر ظلمات قلوب و مفاسد اخلاق و اعمال آنها افزوده ! و در قرآن کریم میزان برای شناختن علما بیان فرموده است آنجا که فرماید: انما یخشی الله من عباده العلماء ‏‏[فاطر  / 10] ‏‏خشیت از حق از مختصات علما [ست]؛ هر کس دارای خوف و خشیت از حق تعالی نشد، از زمره علما خارج است. آیا در قلب ما از آثار خشیت چیزی است؟ اگر هست، چرا در ظاهر ما اثری از آن پیدا نیست.» ‏‏(شرح چهل حدیث، ص 3-392)‏


قرآن و معارف

‏همان گونه که در بخش های پیشین اشاره شد شناخت و معرفت هستی و حقایق آن در همۀ مراتب مهم ترین کمال انسانی است، و حقیقت نیز چیزی جز حق تعالی و ظهور و تجلیات وی نمی باشد.‏

‏و روشن گردید که برترین و بالاترین مقصد و مقصود انبیای الهی، همان معّرفی توحید و اسما و صفات و افعال حق است و زدودن شرک و دو بینی در نظر و عمل؛ زیرا حقیقت نبوت و رسالت خبر دارشدن و خبر دادن از ذات و صفات و اسما و افعال حق می باشد.   ‏

‏قرآن مجید که کشف تام محمدی(ص) است ، جامع ترین و کامل ترین کتاب معرفت هستی است، که بالاتر و برتر از آن مقدور نمی باشد، و نیز هدایت گر و راهنمای انسان به این حقایق است، یعنی قرآن باب بزرگ معرفت خداوند و جهان (مظهر حق) و روابط موجود در آن می باشد.‏

‏و معلوم گردید، طریق بهره وری از قرآن به دو گونه است، یکی آن که طالب حق و حقیقت با تفکر و تدبر در آیات قرآن ، راه را به سوی معرفت حق و افعال او از جمله انسان و روح و جسم وی و سعادت و شقاوت او و مراحل و مراتب زندگی وی در دنیا و آخرت و اجتماع و فرد بر خود بگشاید.‏

‏و طریق دوم، آن است که آنچه را از دیگر راههای معرفت اعم از حس و عقل و شهود بدست می آورد، برای اطمینان به درستی آنها و شناخت درست از نادرست آنها و اصلاح خطاها و لغزشها و .. بر قرآن عرضه کند، و با حقایق موجود در آن تطبیق نماید.‏

‏یکی از مهمترین راههای معرفت و شناخت راه عقل و استدلال و برهان است و عقل حجّت باطنی است، و این حقیقت نیز به خوبی روشن است آنجا که عقل از شناخت اجمالی پا به معرفت تفصیلی نهاده است بین مدعیان پیروی از عقل در هر رشته ای حتی حکیمان الهی، در ‏


‏معارف ارائه شده، اختلاف فراوانی دیده می شود که گاهی برخی از آنها هم دیگر را تکذیب می کند، بنا براین نمی توان ادعا کرد که یافته های عقلی دور از خطا و تام و تمام است، بنابراین نیاز به ملاک و طریقی برای ارزیابی نتایج معرفت های عقلی، به ویژه در مسائل معرفت الهی احساس می شود، و با توجه به آن که قرآن هادی انسان است و معرفت نیز یکی از موضوعات انسانی بلکه مهم ترین آن است، می بایست قرآن در این زمینه نیز راهنما باشد، و باید یافته های عقل که مطابق حقیقت- بنا بر ادعای راه عقل- است با نسخۀ تمام حقیقت ‏‏–‏‏ قرآن ‏‏–‏‏ هماهنگ باشد و با عرضۀ آن بر قرآن صحیح و خطای آن و نقض و تمام آن باز شناخته شود، و بر صاحب استدلال عقلی است که پس از آن به مقدمات بحث خویش مراجعه کند تا منشأ خطا را باز یابد. که بسیار ممکن است یا، قضیه ای غیر یقینی و همی یا مقدمه ثابت نشده و فرضی و ... موجب خطای در نتیجه گشته است.‏

‏و راه دیگر برای رسیدن به حقایق راه مکاشفه و شهود- بر پایه ریاضت- است که برای سالک و مکاشف حقیقتی از حقایق هستی از عالم ملک تا عالم اعلی آشکار می گردد، و مظهری از مظاهر حق، و جلوه ای ازتجلیات خداوند و اسمی و صفتی و فعلی از پروردگار برای او ظهور پیدا می کند.‏

‏شکی نیست که مکاشفات و مشاهدات نیز به دور از خطا نیست، زیرا همان گونه که اهل این رشته بحث کرده اند کشف حق و باطل و الهام رحمانی و شیطانی و ... وجود دارد که علت آن از خلط وهم و ساخته خیال انسان با واقع و وجود نیروهای ملکوت سفلی و ... در هنگام مشاهده و ضعف و عدم توانایی تفسیر آن در مقام تعبیر و ... سر چشمه می گیرد.‏

‏بنا بر این سالک و مکاشف نیازمند ملاک و معیاری است تا بتواند حقیقت را دریافته و سره را از ناسره تمییز دهد، و این نیاز هم در زمان شهود و مکاشفه لازم است که دریابد آنچه برای او ظاهر گشته از چه نوع است، رحمانی است یا شیطانی، وهم است یا واقعیت. و هم به هنگام تعبیر و تفسیر آن.‏‏ (امام خمینی؛ تعلیقات، ص 36، 37،124،129، 130)‏

‏و چون قرآن مجید همۀ حقایق را در تمام مراتب در بر دارد، باید حقیقت یافته شده در ظاهر با ظاهر قرآن و در باطن با باطن قرآن تطبیق کند، و نباید فراموش کرد ظاهر و باطن، ملک و ‏


‏ملکوت یکدیگر را نفی نمی کنند.‏

‏اهل عرفان، خود در مباحث خویش این بحث را طرح کرده اند، در مقدمات بحث عرفان، مبادی آن را برگرفته از کشف برتر دانسته اند، زیرا علمی بالاتر از علم عرفان نیست، ‏‏(تمهدید القواعد،ص 25، 26) ‏‏و در بحث کشف و اقسام آن نیز ملاک را کشف معصوم دانسته اند، و نیاز به پیر و مرشد در سلوک نیز از همین جا سرچشمه می گیرد که هم راهنما باشد و هم تصحیح کننده، ‏‏(الفتوحات المکیه،ج3،ص  55-58 ، آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، 592- 596 ، سید حیدر آملی، المقدمات من التصوص. و امام خمینی(س) ؛ سرالصلاه، ص 20، 103، 117)‏‏ این بحث تفصیل فراوان دارد که این مقاله را گنجایش آن نیست. ناگفته نماند که تطبیق و دریافت حقایق از قرآن چه در مباحث عقلی و چه در مکاشفات عرفانی، کاری سهل و آسان نیست، ولی راه چنین است، و طریق گشوده شدۀ برای ما از سوی خداوند تبارک و تعالی همین است. ‏

‏نکتۀ دیگر این که همچنان که ملاک و معیار در شناخت درستی روایات فقهی قرآن است، ملاک و معیار در شناخت روایات اعتقادی و معرفتی نیز قرآن می باشد، همه معارف توحیدی و انسانی و مبدأ و معاد، نبوت و انسان و ... از هر راهی حاصل شود، ملاک اصلی قرآن است، و راهنمای فهم و درک آنها نیز  قرآن است، هر چند از سوی دیگر آنها مبیّن و شارح قرآن باشند.‏

 

طهارت شرط دریافت حقایق از قرآن

‏در بحث معرفت و شناخت موضوعات، سلامتی ابزار شناخت لازم می باشد، مثلاً برای درست دیدن چیزها، باید چشم سالم باشد و گرنه چشم بیمار دچار خطای دید می شود. این مسئله در همۀ ادراکات حسی و عقلی و دل وقلب و ظاهری و باطنی مطرح است که عیب آنها و وجود حجاب ها و موانع موجب نادرستی دریافت می گردد.‏

‏در فهم و دریافت حقایق قرآن و روایات که مبین قرآنند، پاکی درون و زدودن حجاب ها لازم و ضروری است و گرنه مثل قرآن آنها را که فاسقند گمراه می کند نه هدایت. ‏‏(بقره  /  26) ‏‏و قرائت قرآن آنها را می راند نه جذب کند و ...‏‏ (اسراء  / 89 / 29)‏

‏«کسی که بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس {محبت و علایق دنیا} تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را، که اشتغال به غیر ‏


‏است، از دل براندازد، زیرا که غیر مطهر محرم این اسرار نیست. قال تعالی: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسّه الا المطهّرون . چنانچه از ظاهر این کتاب و مسّ آن در عالم ظاهره غیر مطهر ظاهری ممنوع است تشریعاً و تکلیفاً، از معارف و مواعظ آن و باطن و سر آن ممنوع است کسی که قلبش متلوث به ارجاس تعلقات دنیویه است.»‏‏(‏‏آداب نماز، ص202)‏

‏علم، نوری الهی است که در قلب و دل پاک می افتد و «‏‏ به هر قلبی عنایت نمی شود، هر قلبی لایق آن نیست تا مهذب نباشد، تا خودش را خالی نکند از اخلاق زشت، خالی نکند از اعمال زشت...‏‏» ‏‏(صحیفه امام، ج2، ص 38)‏

‏به حکم قرآن ، هدایت قرآن برای اهل تقوا است، ‏‏(بقره /  2)‏‏ ‏‏تعلیم برای اهل تقوا است، ‏‏(بقره / 282)‏‏ فرقان برای اهل تقوا است. ‏‏(انفال / 29)‏‏ این رابطه بین تهذیب و فهم است، و تا تهذیب نشود و تزکیه نشود، تعلیم راه به جایی نبرد، سخن معصوم آن پردۀ ستبر را پاره نسازد، بنابراین در این بحث برای یافتن حقیقت چه در باب فقه و احکام و چه در اخلاق و چه در معارف و برداشته شدن همۀ پرده ها و روشن تر شدن حقایق، دوری از معصیت و تسلیم حق شدن لازم و ضروری است چنان که در باب تقلید نیز در فقه باید از فقیهی تقلید کرد که عادل و دارای تقوا و دور از هوای نفس باشد، زیرا اجتهاد این فقیه به حقیقت نزدیک تر است. ‏

‏* ‏‏در فلسفه های امروز، گاهی امکان معرفت به طور کلی و زمانی امکان اطمینان و یقین به آن مورد نقد قرار گرفته و معرفت ها نسبی و تحت تأثیر ذهنیت های انسان و ... دانسته شده است، که از بحث ما بیرون می باشد.‏

 

منابع:

‏خمینی روح الله (امام) ؛ آداب نماز، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1370 ش.‏

‏خمینی ، روح الله (امام)، استصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1370 ش.‏

‏کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق.‏

‏قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه و تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی،قم،بوستان کتاب،1381ق.‏

‏خمینی، روح الله(امام) ، انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (تبیان، دفتر43) تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385 ش.‏


‏خمینی، روح الله(امام)، انوارالهدایه فی التعلیقه علی الکفایه؛ تهران،مؤسسه تنظیم ونشر آثار مام خمینی(س)،1372ش.‏

‏خمینی ، روح الله (امام) ، التعلیقات، قم دفتر تبلیغات اسلامی، 1368 ش.‏

‏خمینی ، روح الله (امام) ، تقریرات فلسفه امام خمینی (ره) ، مقرر : سید عبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) ، 1381 ش.‏

‏علی الترکه، صائن الدین، تمهید القواعد، (تصحیح و تعلیق، استاد حسن زاده آملی، قم الف، لام، میم، 1381 ش.‏

‏خمینی، روح الله (امام)، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) ،1372 ش.‏

‏---------------    ،  سرّ الصلاه، تهران   ،  1369ش.‏

‏--------------- ، شرح چهل حدیث ، تهران   ، 1371 ش. ‏

‏--------------- ، شرح حدیث جنود عقل و جهل،  ،  1377 ش.‏

‏سبزواری ملّاهادی ، شرح حکمت منظومه، (تعلیق ، آیت الله حسن زاده آملی)، تهران نشر ناب ، 1413 ت.‏

‏خمینی، روح الله(امام) ، شرح دعاء السحر، تهران ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) ، 1374 ش.‏

‏قیصری، محمد داود، شرح فصوص قیصری، (تصحیح و تعلیق، سید جلال الدین آشتیانی) ، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1375 ش.‏

‏خمینی روح الله (امام)، صحیفه امام ، تهران ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1378 ش.‏

‏خمینی، روح الله(امام )، طلب و اراده ، (ترجمه و شرح، سید احمد فهری)، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 ش.‏

‏ابن عربی، محیی الدین: الفتوحات ‏‏المکیة‏‏، بیروت، دارصادر، دارا حیاء التراث العربی‏

‏خمینی روح الله (امام) ، کشف اسرار، قم ، انتشارات آزادی.‏

‏فرغانی، سعیدالدین؛ مشارق الدراری ، ( مقدمه و تعلیق، سید جلال الدین آشتیانی)، قم، آنتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1379 ش.‏

‏ابن فناری، حمزه، مصباح الانس، تصحیح: محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی، 1384 ش.‏

‏آملی، سید حیدر، المقدمات من نص النصوص، تهران، ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه پژوهشهای علمی در ایران، 1352 ش.‏

‏طباطبایی سید محمد حسین (علامه) ‏‏نهایة‏‏ الحکمه؛ (تصحیح و تعلیق، علی زارعی سبزواری) ، قم ، مؤسسه النشرالاسلامی، 1428 ق.‏

‏سید رضی، نهج البلاغه، (ترجمه ، سید جعفر شهیدی) ، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1385 ش.‏

‏خمینی، روح الله (امام)، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) ، 1373 ش.‏

‏ ‏