گفتگو: آیت الله بجنوردی، حجت الاسلام والمسلمین محتشمی ـ قسمت اول
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1376

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : بجنوردی، سید محمد ؛ محتشمی، علی اکبر

گفتگو: آیت الله بجنوردی، حجت الاسلام والمسلمین محتشمی ـ قسمت اول

گفتگو: آیت الله بجنوردی، حجت الاسلام والمسلمین محتشمی

  □ قسمت اول

‏ ‏

حجت الاسلام والمسلمین محتشمی:‏ همانطور که مستحضر هستید کنگرۀ بزرگداشت شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به مناسبت بیستمین سالگرد ایشان مورد بررسی قرار می گیرد از جمله زندگی سیاسی، عرفانی و علمیِ آن شهید بزرگوار. رفاقت و دوستی شما و اینکه سالهای طولانی جنابعالی از نزدیک با ایشان مصاحب بودید در این مورد سئوالاتی خدمتِ شما مطرح می شود. ‏

آیت الله بجنوردی‏: اعوذبالله من الشیطان الرجیم، بسم الله  الرحمن  الرحیم. آشنایی من با شهید بزرگوار حضرت آیت الله آقای حاج آقا مصطفی خمینی رضوان الله تعالی علیه٬ سال 41 بود که ایشان به نجف مشرف شدند و چون سابقۀ دوستیِ خیلی قدیمی بین حضرت امام رحمت الله علیه و مرحوم پدرم٬ حضرت آیت الله العظمی آقای بجنوردی رحمت الله علیه برقرار بود مرحوم حاج آقا مصطفی چند روزی منزلِ ما بود٬ آنجا وارد شد. و جاهای دیگر هم که می رفت من همیشه خدمتِ ایشان بودم و علاقه و ارادتِ زیادی نسبت به ‏

‏ایشان پیدا کرده بودم. ذهن سرشاری داشت٬ استعداد عجیب و غریبی داشت و تسلطش در مسائل علمی و مباحث فقهی و اصولی٬ فلسفی بالا بود و من روی همین ویژگی مجذوب او شده بودم. ‏

‏و لهذا ما دوستی مان از همان سال شروع شد. در حدود یک ماهی نجف بود ایشان و چند جلسۀ درسی که در منزل٬ مرحومِ پدرمان برقرار بود ایشان هم شرکت می کرد. خوب توی آن جلسه ما حضور داشتیم و جلسات دیگر هم که می رفتیم ایشان عادتش این بود که اهل بحث بود. به همین جهت آن یک ماهی که ایشان در نجف بود خیلی گُل کرد در تمامِ مجامع علمی نجف به عنوان یک طلبۀ بسیار فاضل٬ خوش استعداد٬ خوش فهم و جامع، واقعاً جامعِ معقول و منقول بود. ادبیاتش خوب بود؛ رجالش خوب بود؛ در شعر مسلّط بود؛ یعنی همه اینها در ایشان جمع بود. در حالیکه آنوقت ایشان٬ سی و چند سال بیشتر نداشت. ولی برخورد که می کردیم مثل یک آدم شصت ـ هفتاد ساله بود. که تلاشهای زیادی کرده و به یک حد بالایی از مراتب علمی رسیده است. مرحوم٬ پدرم علاقۀ خیلی زیادی به ایشان داشت. البته پدرم قبل از آن سفر در سفری به قم به منزل امام وارد شده بود از آن وقت به مرحوم حاج آقا مصطفی علاقمند شد. لکن آن سفری که آمد نجف یکماه بود کاملاً می دیدم که علاقۀ عجیبی به ایشان پیدا کرده بود. بنابراین آشنایی من با این شهید بزرگوار از اوائل سال 41 است در نجف اشرف. ‏

س ـ حاج آقا مصطفی تنها مشرّف شده بودند یا کسی همراه ایشان بود؟ 

آیت الله بجنوردی‏- والدۀشان که خدا انشاءالله حفظشان بکند و طول عمرشان بدهد همراه ایشان بود٬ با هم آمدند در نجف بودند٬ حدودِ یک ماه. ‏

س‏ ‏ـ درخصوص ویژگیهای عبادی و عرفانی ایشان مطالبی بیان بفرمایید؟ 

آیت الله بجنوردی- ‏به شما عرض کنم سال 41که به نجف مشرّف شد٬ ما  متّفقاً پیاده کربلا رفتیم٬ بصورت گروهی و دسته ای. چند روزی هم که کربلا بودیم من ابتدا خیلی مجذوب ایشان شدم؛ مجذوب کیفیت عبادتِ ایشان؛ خلاصه شبهای بسیار خوبی داشتیم. نیمۀ شب بیدار می شد٬ مسئلۀ نمازِ شب و مقیّد بود آنوقت که تا بتواند آن هزار ‏«قل هو الله» ‏را بخواند. و تلاش می کرد که هزار تا را بخواند. بعد هم که خوب٬ همان اول وقت نماز صبح را می خواند٬ سپس زیارتِ عاشورا را می خواند٬ مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند. ادعیه و اذکاری را ایشان مقیّد بود که بجا آورد. خیلی چیزهایش را من در جاهای دیگر ندیده بودم؛ یک ذکری را ایشان می خواند یا بعضی از این ادعیه را ‏

‏که در بعضی از کتابها خودش دیده بود ولی در کتابهای معروف من ندیده بودم؛ یعنی دنبالش می رفتم، پیدا نمی کردم. ‏

‏بهار سال 44 با امام از ترکیه به نجف آمدند و در آنجا مقیم شدند. در زیارت کربلا به صورت پیاده مکرّر در مکرّر خدمتشان بودیم٬ یا شبهای جمعه در کربلا٬ یا به مناسبتهای دیگر مثل زیارت کاظمین و سامرا یا زیارت رفتن به عمره و عمرۀ مفرده، زیارت حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ، در این سیزده، چهارده سالی که در نجف ایشان بودند در این خِلال سفرهای یک ماهه٬ یک ماه و نیم٬ دو هفته ای و یک هفته با هم بودیم. در تمام این مسافرتها ایشان به بحثهای علمی خیلی علاقه داشت و اصرار داشت بحث شود. اما در وقت عبادت انسان اگر او را می دید خیال می کرد که کارش فقط عبادت است. معمولاً آنهایی که با مسائل علمی سر و کار دارند وقتشان کمتر است برای مسائل مستحبّات و اشتغال به عبادت و یا آنها که توی عبادت و مستحبات دیگر هستند٬سر و کارشان با مسائلِ علمی کمتر است؛ اما از چیزهای جالبی که من در ایشان می دیدم، ایشان هر دو راه جمع شده بود؛ یعنی در وقتِ طلبگی و در وقت اشتغالاتِ علمی به تمامِ معنای کلمه یک طلبۀ مجدِّ و پُرکار بود. در وقت عبادت هم آدم خیال می کرد که اصلاً این دیگر با علمیات هیچ کاری ندارد؛ فقط منحصراً در مستحبات و عبادت مشغول بود. این خیلی برای من جلب توجه می کرد. وقتی می دیدم ایشان جمع کرده هر دو را؛  ایشان مرشد عملی برای من شد که نه می شود هر دو را جمع کرد. از این تأسی یک سری توفیقاتی نصیب من شد به برکت معاشرت با این شهید بزرگوار٬ اگر خداوند قبول بکند٬ از ما، من آن توفیقات را از ‏

‏ او دارم. ‏

‏خیلی از شبها مقیّد بود به نماز جعفرِ طیّار. عرض کردم همان طور که اشاره اذکار و یک سری دعاهای مخصوصی می خواند که اثرات تکوینی داشت. بنابراین در بُعد عبادت در بُعدِ اذکار و در مسائلِ عرفان و در مسائل انقطاعِ الی الله خیلی روی خودش کار کرده بود و کار می کرد یعنی کاملاً مشهود بود حالتِ خودسازی را دارد و دارد خودش را می سازد. این معنا را من کاملاً احساس می کردم. ‏

‏ ‏

س ـ گفتگوهایی که ایشان با بعضی از پیرمردها در نجف داشته درباره مسائل علمی بوده یا مسائلِ دیگر؟ 

آیت الله بجنوردی- ‏در مسجد سهله یک شخصی بود که آنهم بعضی از خواص می گفتند احتمالاً تشرّفاتی خدمت حضرت دارد. مرحوم حاج آقا مصطفی با او خیلی گرم بود. و در شبهای چهارشنبه ـ بعضی از شبهای چهارشنبه ـ با او خلوت می کرد. در نجف در گوشه و کنارش اشخاصی پیدا می شدند که هیچ مطرح نبودند؛ امّا من از این تعجّب می کردم که ایشان با اینکه بچۀ نجف نبود چطور اینها را پیدا می کرد. خود من مثلاً سالها در نجف بزرگ شدم آن طور شناخت نداشتم، اما می دیدم که ایشان در همان اوایل ورودش این افراد را قشنگ پیدا کرده بود و پیش آنها می رفت. سراغ کمّلین می رفت تا مسائلی را از آنها یاد بگیرد و همچنین در مسائل علمی، یعنی مسائل علمی را هم می رفت دنبال یک افرادی که ناشناخته هستند و مطرح نیستند امّا چیزهایی بلد هستند. خلاصه این را من رویش تأکید می کنم ایشان در هر مرحله، یک بُعدی نبود. همیشه کارهایش چند بُعدی بود. یعنی در عین حالی که عبادت می خواست بکند، در عین حالی که می خواست خودسازی بکند، در عین حال مسائل علمی را هم هیچوقت کنار نمی گذاشت، همیشه آن را هم مدّنظر داشت و همزمان کارها را انجام می داد. ‏

‏ایشان خیلی برخوردش با افراد، خاکی بود. یعنی واقعاً از تمام تعیّنات گذر کرده بود. روی خاک بنشیند، روی زمین بنشیند با افراد فقیر و مستمند، با یک طلبۀ خیلی مبتدی یکساعت بنشیند همینطور صحبت بکند، بحث بکند؛ یعنی طوری برخورد می کرد که هیچ کس احساس غریبی با او نمی کرد. وقتی می نشست به قدری خودمانی می شد با طرف خصوصاً که شما فکر می کردید سالها اینها با هم رفیق هستند، دوست هستند، حالا چه افرادی که عرب زبان بودند. خوب چون ایشان عربی هم بلد بود صحبت کند. چه افرادی که از سِلکِ روحانی بودند، و یا غیر روحانی بودند، با ملیتهای دیگر، پاکستانی، هندی، افغانی، سعودی، مصری، سوری، لبنانی، فرق نمی کرد؛ یعنی وقتیکه هر کس به ‏

‏ او مراجعه می کرد مسئله ای را می خواست بپرسد، مطلبِ علمی را می خواست بپرسد، با حوصلۀ تمام با او می نشست مدتِ طولانی و من خودم احساس می کردم که این خودش در مقام خودسازی خودش است؛ یعنی واقعاً می ساخت خودش را که از تعیّنات فاصله بگیرد و حالتِ تواضع و خاکی بودنش را مرتب شفاف تر بکند. و البته این را هم عرض بکنم که از خصوصیات افراد بزرگ و افراد دانشمند این است که تواضعشان بیشتر می شود. بعضی از آقازاده ها خیلی برای خودشان تعیّناتی قائل بودند و تشریفات، چون متأسفانه سیستم روحانیت اواخر این طور شده بود که هر که آقازاده بود مساوی بود با اینکه از سواد و علمیّات تا حدودی بیگانه است و اصلاً ضرب المثل بود در نجف، می گفتند: آقازاده ای که با فضل است، حاج آقا مصطفی است. یعنی کم بود که آقازاده باشد و فاضل و باسواد باشد؛ چون معمولاً می رفتند تو دستگاهِ پدر، می افتادند تو تشکیلات ریاست و تعیّنات و برو و بیا و اطرافش افراد باشد، اینها با درس خواندن جور در نمی آید. درس خواندن افرادی را می خواهد که معاشرتهای این چنینی نداشته باشند. وقتی می خواستند مثال بزنند، می خواستند بگویند اینطور نیست، هر آقازاده ای مساویِ با کم سوادی است، می گفتند: اِلّا حاج آقا مصطفی. گل سر سبدشان معمولاً حاج آقا مصطفی بود. که از ‏

‏این قاعده مستثنیٰ شده بود که این طور نیست که هر آقازاده ای کم سواد است. نه آقازاده ای داریم باسواد، با تقوا، اهل عبادت، خاکی، اصلاً این حرفها مطرح نبود. عقب سرش کسی را راه نمی انداخت، تنها می آمد، هر جا می شد می نشست. جلوی هر کس بلند می شد. حتی یک بچه طلبه هم که می آمد برایش پا می شد احترام می کرد. خیلی وقتها ما همراهِ ایشان می رفتیم روضۀ تو مجالسِ عربها و به قدری با اینها گرم می گرفت و بعد از فوتش من دیدم که چه حرکتی راه افتاده بود در نجف. در خانواده های عرب که چقدر مردم متأثّر بودند و چه ارادتی به ایشان داشتند. آن وقت من متوجه نمی شدم. بعد از آن متوجه شدم که اکثر بیوت عرب در نجف خانواده های معروفِ نجف بقدری متأثر بودند و اظهار همدردی می کردند در مجالسِ ختم ایشان، در تشییع ایشان، در مناسبتهای مختلف می آمدند شرکت می کردند و واقعاً هم متأثر و هزین بودند. ‏

س ـ تا اینجا گفته شد که ابعاد عبادی و عرفانی را حاج آقا مصطفی جمع کرده بودند ظاهراً باید ابعاد سیاسی و مبارزاتی را هم به آنها اضافه کنیم، یعنی این فرمایشات جنابعالی ظاهراً در متنِ مبارزه امکان پذیر بوده. لطفاً در این باره توضیحاتی بفرمایید. 

 آیت الله بجنوردی ‏- بله. اصلاً آن در رأس بود. مسئلۀ بُعدِ سیاسی ایشان، و مبارزاتی و انقلابی ایشان آن در رأس بود. ایشان در عین حالی که خوب اشتغال علمی به نحو بالایی داشت و عبادت را انجام می داد، در تمامِ مسائل انقلاب هم کاملاً حضور داشت. اصلاً کانالِ عمدۀ امام راحل رحمت الله علیه مرحومِ حاج آقا مصطفی بود. یعنی با تمام نیروهای انقلابی داخل کشور، خارج از کشور، شخصیتهای اسلامی، حالا چه اعم از شیعه و سنّی، شخصیتهای مهم اسلامی که در رابطه با انقلاب، با امام اگر می خواستند تماس داشته باشند، پیغامی داشته باشند، صحبتی داشته باشند، کانالِ عمده مرحومِ حاج آقا مصطفی بود. چون او به حقّ یک امام خمینی کوچک بود می توانم این تعبیر را از ایشان بکنم. چون تمامِ روحیات پدر را داشت. آن نستوحی و نترسی و آن شجاعت را که امامِ راحل داشت، در اینجا به حق مثل جدش امیرالمؤمنین سلام الله علیه که راجع به مولا می گوئیم «لأ تأخُذُهُ فی الله لَوْمة لائم» ایشان واقعاً دنباله روی جدّ بزرگوارش بود. «لا تأخذه فی  الله لومة لائم». می خواهد هر کس باشد وقتی که تشخیص می داد وظیفۀ شرعی این است حرفش را می زد، اعلامیه اش را می داد، سخنرانی اش را می کرد. حالا هر که می خواهد باشد. تکلیف شرعی است. مرحوم حاج آقا مصطفی دقیقاً همینطور بود. یعنی از این حیث به تمام معنا دنباله روی ‏

‏سیرۀ پدر بود. ‏

‏ ‏

س- در مورد ابعادِ علمی از چه سنّی ایشان به اجتهاد رسیدند و احساس کردند که قدرت استنباط در ابواب مختلف را دارند؟ 

آیت الله بجنوردی- ‏در حدود سی سالگی به حق می توانم بگویم مجتهد بود چون کاملاً در مبانی اصول مسلط بود، در مسائل فقهی خیلی مسلّط بود، معقول و فلسفه، حالا چه فلسفۀ اشراق را و چه فلسفۀ مشّاء را هر دو را تمام کرد؛ بعد از او که من دیدم کارِ جدید نکرد یعنی همه را کامل کرده بود. سنِ 30 سال تمامِ این مسائل را کامل کرده بود. دیگر مشغول بود. لذا بعد از این که به نجف آمد دیگر درس خارج شروع کرد. خودش، مستقل شد و آراء خودش را مطرح  می کرد. ‏

‏ ‏

س- ابتدائی که ایشان وارد شدند در محضر درس کدام اساتید شرکت کردند؟ 

آیت الله بجنوردی‏: همان اوایل که تشریف آوردند دو ـ سه ماهی درس مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای حکیم رحمت الله علیه و درس مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای شاهرودی و درس مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای خوئی، خودم دیدم رفتند. و در همین زمان که به آنجا می رفتند شبها بعد از نماز مغرب و عشاء یک درسِ ‏

‏ ‏

‏ خصوصی، مرحوم پدر ما می گفت که آقا مصطفی بود و برادر بزرگ من و آیت الله آقای سید مهدی بجنوردی و خود بنده. در بعضی از شبها، بعضی از فضلای نجف می آمدند بعضیها که الآن جزء مراجع هستند. من البته نمی خواهم اسم بیاورم و الآن جزء مراجع هستند آنها هم می آمدند و شرکت می کردند. خوب یادم می آید مرحوم حاج آقا مصطفی، برادرِ بزرگ من، ایشان حضور خوبی داشت آنجا. این جلسه تقریباً یک هفت ـ هشت سالی طول کشید، روزی از ایشان پرسیدم که چه عجب درس آن آقایونی که اسم آوردی نمی روی؟ گفت: می خواستم ببینم که چیز تازه ای آقایون دارند، دیدم؛ من چیزی نیافتم. مؤدبانه گفتند: خیال می کردم مسائل تازه ای، چیزی، دیدم نه، چیز تازه ای گیرم نمی آید و لذا درس آنها را رها کردم. دیگر منتظر درس حضرتِ امام بود. می رفت و می نوشت. روی درس کار می کرد آن هفت ـ هشت سالی که جلسۀ مرحوم پدر من می آمد بقیه را دیگر خودش شخصاً مشغول بود. ‏

‏ ‏

س- شما چندین سفر در خارج از عراق با ایشان بودید، سوریه، لبنان، عمره و طبیعتاً خاطراتی در این سفرها دارید من حالا یکی دو موردش را عرض می کنم و بعد خود شما اگر غیر از این یکی دو مورد هست توضیح بفرمایید که استفاده کنیم. در سالهای 1355 یا 1356بود که حاج آقا مصطفی ملاقات یا ملاقاتهایی را با امام موسی صدر داشتند، قبلش، خاطراتی اگر در این زمینه هست مطرح بفرمایید. 

نکتۀ دوم: سال آخرِ حیات ایشان در سوریه ظاهراً با یک فردی که کفبین بوده، پیشگو بوده، یک پیشگویی راجع به حاج آقا مصطفی کرده بود که امسال سال آخر عمرِ ایشان هست. اگر راجع به این دو موضوع و موضوعات دیگر خاطراتی دارید بیان بفرمایید. 

آیت الله بجنوردی- ‏با جناب آقای موسی صدر که اگر زنده است خداوند انشاء الله هرچه زودتر وسایل آزادی شان را فراهم بکند و اگر به شهادت رسیده است، رحمت الله علیه؛  آقای موسی صدر خیلی از ایشان استمداد فکری می کرد بخصوص راجع به این حرکت المحرومین که این نیروهای مسلحی که آقای صدر تشکیل داد در جنوب لبنان این را هم من شاهد بودم که در این مسئله مرحوم حاج آقا مصطفی به او کمک کرد که نحوۀ تشکیل نیروی مسلح و چه اهدافی باید داشته باشند و در چهارچوب مذهب باید باشد؛ یعنی رنگ سیاسی به خودش نگیرد، این را تأکید می کردند حاج آقا مصطفی به آقای موسی صدر که تشکیلات مسلح هم بخواهید درست کنید، باید ‏

‏ تشکیلات دینی باشد که مردم احساسِ وظیفه بکنند که بگویند اگر کشتیم  می رویم به بهشت و اگر کشته شدیم می رویم بهشت، عنوان شهید برایشان باز شود این را تأکید می کرد. می گفت: اگر شما رنگ سیاسی بهش بزنید مثل نیروهای مسلح دیگر می شود که آن طور ارزشی پیدا نمی کند. و آقای صدر هم همینطور عنوان کرد. البته بعدها یک تغییراتی شد در مسائل آنجا که الآن به نام حرکت الامل معروف است. مرحوم حاج آقا مصطفی خیلی در شکل گیری و عمدتاً، شکل دینی و مذهبی بودن این تشکّل تأکید داشت این را کاملاً من می دیدم و در موضع گیریهای آقای صدر چه در رابطه با رژیم سابقِ ایران یا با یک سری مسائل دیگر خیلی بهش تأکید می کرد که مثلاً اگر از ایران بخواهند تماس بگیرند رژیم سابق یا یک سری عناصری مشکوک که صلاح نیست با اینها شما تماس بگیرید، شما الآن به عنوان یک شخصیت مذهبی در اینجا مطرح هستید و خلاصه او را برحذر می داشت که هیچ گونه نزدیکی و ارتباطی با دربار و با تشکیلات رژیم سابق نداشته باشد. یا یک سری نیروهایی که در خودِ لبنان اینها بودند که احیاناً مورد قبول نیروهای اسلامی نبودند. این را هم تأکید می کردند، من حضور داشتم کاملاً که اینها به ضرر اسلام، به ضرر شماست، به ضرر روحانیت است. و من این را می دیدم که آقا موسی صدر خیلی به حرف او اهمیّت می داد؛ یعنی صِرف این نبود که بخواهند صحبت کنند، کاملاً می دیدم که به حرفهای ایشان گوش می کرد و مثل کسی که دارد می پذیرد. برخورد و وَجَناتِ او این طوری بود و شاید هم مقدار زیادی ترتیب اثر می داد ‏

‏در عملکردِ خودش. به همۀ شخصیتهای غیر از آقای صدر، حالا چه از شخصیتهای روحانی آنجا و شخصیتهای دینی آنجا که ملاقات می کردند جنبۀ این را داشت که ایشان راهنما یی شان می کرد و همیشه هم این مسئله را تأکید می کرد؛ مسئلۀ رنگِ دینی و مذهبی آن تشکلّها را خیلی به این جنبه تأکید می کرد و این برای من بسیار جالب بود. ‏

‏امّا راجع به این کف بینی که فرمودید این در بعلبک بود. ما در بعلبک بودیم، وقتی ما از لبنان برگشتیم به سوریه، حاج احمد آقا را دیدیم در سوریه، از ایران آمده بود با مرحوم آقای سلطانی و خانمشان آمده بودند. بعد مجدداً با مرحوم حاج احمد آقا رفتیم بعلبک؛ چون ما یک سفر رفته بودیم با مرحوم حاج آقا مصطفی، به خاطر مرحوم حاج احمد آقا مجدّداً رفتیم. و سه نفری نشسته بودیم در یک نقطه ای در بعلبک. یک مرتبه یک شخصی در حدودِ 50 سالش بود. آمد سلام کرد و کنار ما نشست. از حاج آقا مصطفی پرسید که اسم مادرتان چیست؟ حاج آقا مصطفی گفت برای چه می پرسی؟ بعد یک مقدار کفش آقا مصطفی را نگاه کرد و پشت گردن ایشان را و گفت: شما در همین امسال فوت می کنید و آن هدفِ اصلی را که دارید شما نمی بینید. آن محقق می شود ولی شما نمی بینید. آن هدفِ بزرگی که دارید، آن را تعبیر می کرد به عربی به «الهدف الاکبر». آن را شما نمی بینید. می شود، امّا نمی بینید و شما در همین امسال فوت می کنید. به حاج احمد آقا گفت که شما آن هدف را می بینید. و خیلی هم به اوج می رسی، بالا می روی. خلاصه داشتیم صحبت می کردیم، من یک مرتبه توی فکر بودم که مقداری به این فرد کمک بکنم حالا شاید این مثلاً هدف داشته از این که آمده این را گفته؛  اما دیدم نیست. به حاج آقا مصطفی گفتم که این فرد چه شد؟ دیدیم یک مرتبه نیست، من بلند شدم به صاحبِ آن محلی که آنجا بود، گفتیم این آقا را، گفت: من تا به حال ندیده بودم او را. اصلاً نمی دانم کجا رفت. هر چی تلاش کردیم که این را بتوانیم پیدایش بکنیم، کجا رفت، مثل اینکه زمین باز بشود و آدم داخل بشود، یک حالتِ اینطوری شد.  ‏

‏حاج آقا مصطفی توضیح داد هدف الاکبری که می گوید چه هست. من متوجه شدم که باید انقلاب اسلامی باشد.‏

‏همان انقلابی که هدفِ بزرگ ما آن است؛ اگرحرف ایشان درست باشد مثل اینکه ما نمی بینیم. همینطور هم شد، سه چهار روز قبل از عید نوروز ایشان فوت کردند و این مسلّم است. ‏

‏ ‏س ـ حالا برمی گردیم به موضوع مرحوم آقای صدر، همان طور که فرمودید حاج آقا مصطفی سفارشات زیادی را، نصایح زیادی را به 

شخصیتهای مبّرز جهانِ اسلام که طبیعتاً آقای صدر هم یکی از آن شخصیتها بوده، یک موقعیت اجتماعی، متمایزی از بقیۀ علما در کشورهای عربی پیدا کرده بوده، توصیه هایی را می کردند و شاید تغییر روش و سیاست آقای صدر در سالهای آخر حیاتِ سیاسی شان مثلاً سالهای 55 و 56 روی همین توصیه ها و نصایح حاج آقا مصطفی بوده. امّا اینکه شما با دستگاهِ شاه رابطه نداشته باشید با دربار رابطه نداشته باشید، با عوامل دربار در لبنان ارتباط نداشته باشید به طوری است که حاج آقا مصطفی، سالهای قبلش یعنی مثلاً در سالهای51 و 52 هم که به نجف اشرف مشرف می شدند به سوریه و لبنان نیز تشریف می بردند آیا ملاقاتی با آقای صدر نمی کردند یعنی یک کدورتی وجود داشته، آنهم برای این خاطر بوده که حاج آقا مصطفی یک روحیۀ خاصّی داشتند، اوّلاً نسبت به مسائل اسلامی، متعصّب بودند و کسانی که اسلامی و انقلابی و کسانی که اندک رابطه ای با رژیم داشتند یا حرکتهایشان به نظر ایشان مخالفِ آن اصول اولیۀ اسلامی بود، ایشان سعی می کردند که با اینها برخوردِ منفی داشته باشند و آنها را متنبّه کنند نسبت به عملکردشان شاید مصداق آیۀ شریفه «اشداء علی الکفار، رحماء بینهم» باشد امّا توی این زمینه حالا چه در ارتباط با لبنان و جایی دیگر خاطراتی دارید و مطالبی دارید بیان بفرمایید. 

آیت الله بجنوردی‏ ـ همان طور که عرض کردم دنباله روی این خصیصۀ «لا تأخذهُ فی  الله لومة لائم» بود. اگر کسی را در خط انقلاب و اسلام می دید نهایت خضوع و خشوع را نسبت به او می کرد. اگر کسی را می دید که از خط انقلاب و اسلام منحرف است و مغرض هم هست حاضر نبود برای یک آن هم با او سلام و علیکیِ، نشست و برخاستی داشته باشد. اگر توجه می کرد کسی بازی خورده، تلاش می کرد که این را روشنش بکند و برگرداند؛ یعنی این طور نبود، فرق می گذاشت بین کسی که مغرضانه در خط انحرافی می رود با کسی که بازی خورده است. و در این مسافرتهایی که ما می رفتیم در این کشورهایی مثل سوریه، لبنان، در عربستان، حالا چه در مکه، مدینه، جدّه، به مناسبت شخصیتها را که می دید من کاملاً می دیدم عمل می کرد این را. بعضی از افراد را حالا من نام نمی خواهم ببرم. تا حدودی بازی خورده بودند. از این ایران آمده بودند، از جاهای دیگر کاملاً اینها را روشن می کرد، منقلب می کرد، خیلی تأثیر می کرد صحبتهایش نسبت به اینها؛ امّا افرادی بودند ‏

‏ که خوب اینها مشخص بود، که خورده نیستند. دیگر مغرض هستند عالماً، قاصداً این خط انحرافی را دارند، با این حال به هیچ وجهی حاضر نبود نشست و برخاستی داشته باشد. ‏

‏ ‏

س ـ در همین رابطه دربارۀ موضع گیری مرحوم حاج آقا مصطفی دربارۀ گروههایی از قبیل سیاسیون، کسانی که بعداً به عنوان لیبرالها شناخته شده، منافقین، مقدّسین، واپس گراها، و افراد و گروههایی از این دست، دربارۀ برخورد ایشان اگر خاطرۀ خاصی دارید بیان بفرمایید. 

آیت الله بجنوردی‏: من کاملاً می دیدم که این نیروهای انقلابی که نجف می آمدند یا احیاناً در مسافرت سوریه، لبنان، عربستان ما می دیدیم، آنهایی که بعد خطهایشان مشخص شد که خطهای انحرافی دارند، اصلاً به من می گفت: من با اینها هیچ خوش ندارم نشست و برخاست کنم. شما کاری بکنید که اینها اصلاً نیایند طرف ما. نمی خواهم، من هم چون شناخت دقیقی نداشتم، وقتی می آمدند با من گرم می گرفتند. مثلاً همین افرادی مثل بنی صدر یا قطب زاده، این تیپهایی که بعد مشخص شدند خطهاشان، خطهای انحرافی بوده، اینها را اصلاً راه نمی داد هیچ خوش نداشت با اینها نشست و برخاست کند. یا همین گروهک منافقین که احیاناً می آمدند نجف حاضر نبود با اینها اصلاً تماسی داشته باشد، ملاقات بکند، می گفت: اینها آدمهای فاسدی هستند، اینها از مسلمین نیستند، اینها ضررشان برای اسلام از کافر بی دین بدتر است؛ چون اینها به نام اسلام می خواهند اسلام را از بین ببرند. به نظرم از این حیث هم خیلی شناختش در افرادِ منحرف دقیق بود. معمولاً وقتی نگاه می کرد می شناخت. من یک چیزِ جالبی را برایتان تعریف بکنم. یک شب بود ما در مسجد سهله نشسته بودیم. جمعیت کمی در مسجد بود. شخصی را دیدم که خیلی خوش قیافه و خوش قد و بالا و ریشی داشت و یک عبا هم پوشیده بود؛ آمد که دست ایشان را ببوسد و ما در مقام حضرت صادق سلام الله علیه نشسته بودیم در مسجد. او نزدیک شد حاج آقا مصطفی یواش و آهسته به من گفت: احتمال می دهم این از افسرهای ساواک باشد. دستهایم را جمع کردم، نشستم. بعد آمد... خیلی برخوردِ حاج آقا مصطفی طبیعی بود او گفت: می خواهم خدمت آقا برسم. ‏

‏ ‏

‎ ‎