پاسخ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی به نوشته حسین مکی، در کتاب خاطرات سیاسی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1374

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

پاسخ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی به نوشته حسین مکی، در کتاب خاطرات سیاسی

پاسخ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

به نوشته حسین مکی، در کتاب خاطرات سیاسی

‏ ‏‏اشاره:‏

‏پیروزی انقلاب اسلامی ایران در پاییز 1357، به همراه درخشش آفتاب امام خمینی(س) همگان را بر آن داشته بود تا با نزدیکی به آن شعاع تجلی، جلوه آغازند، پس از همه سو به دیدار آن دلِ بیدار و دردمند روزگار می شتافتند. ولی اخبار و گزارش های مربوط به این دیدارها، هم به دلیل گستردگی چشمگیر آن، و هم به دلیل وضعیت حاکم بر مطبوعات آن ایام، به درستی انتشار نمی یافت. و اکنون که آن دوران به تاریخ انقلاب اسلامی پیوسته، متأسفانه هاله ای از فراموشی و ابهام بر این برگ ها نشسته است.‏

‏در همین راستا مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س) که به منظور صیانت از یاد و خاطرات و سخنان و آثار آن حضرت موجودیت یافته، می کوشد تا با تحقیق و تأمل در آثار و سخنان حضرت امام، و بررسی اسناد و مدارک، میزان صحت، امانتداری و استناد اقوال و آثار کسانی که سخنانی در انتساب به حضرت امام نقل می کنند را ارائه نماید. نمونه ای از این وظیفه مندی را در پاسخ مؤسسه به نوشته آقای حسین مکی مشاهده می کنیم.‏

‏آنگونه که از قرائن برمی آید، آقای حسین مکّی در اولین ماه های پیروزی انقلاب اسلامی با حضرت امام خمینی دیداری داشته اند که متأسفانه از وقوع و محتوای آن ملاقات مدرکی از آن ایام در دست نیست. امّا ایشان در کتاب «خاطرات سیاسی» خود مطالبی را از قول امام نقل می کنند که در اصالت آن جداً باید تردید کرد.‏

‏در ذیل ابتدا متن اظهارات آقای حسین مکی نقل می گردد و سپس میزان صحت و استناد آن به نقد کشیده می شود:‏

  متن نوشته آقای مکّی

‏«پس از انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357، هرگاه پیچ رادیو را باز می کردم در سرفصل اخبار، اعدام عده ای پلیس و ژاندارم یا افسران ارتش پخش می شد. این اخبار هر روز استمرار داشت و هر روز عده ای از نیروی انتظامی در جلو جوخۀ اعدام قرار می گرفتند. من به فکر فرو رفتم که این اعدامها ممکن است در آینده موجبات ضعف نیروی دفاعی و انتظامی مملکت را فراهم نماید.‏

‏اواخر فروردین 1358 روزی پیاده از منزلم به راه افتادم و از خیابان ارامنه، ابتدای امیریه، خیابان فرهنگ، انتهای ناصر خسرو تا کوچۀ خدابنده لو ها را طی کردم و در این مسیر ‏به هر آشنایی رسیدم سؤال کردم‏ آیا شما با این اعدامها موافقید؟ از 26 نفر که مورد سؤال قرار گرفتند 17 نفر مخالف و 9 نفر موافق بودند.‏

‏روز دوم اردیبهشت 1358 به اتفاق زارع حایری زاده از جادۀ ساوه به طرف قم حرکت کردیم. در سلفچگان آقای تقی خان وفائی نیز به ما پیوست و سه نفری به قم وارد شدیم. نخست به منزل آیت الله سید مرتضی پسندیده که از چندین سال قبل با ایشان دوستی داشتم و در سال 1330 نیز یک روز ناهار در خمین خدمت ایشان بودم، رفتیم. عده ای در محضر ایشان حضور داشتند. محبت فرموده و دستور دادند چای آوردند و دربارۀ پاره ای مسائل روز صحبت کردیم. از ایشان تقاضا کردم وقت ملاقاتی با امام خمینی در همان روز برای من بگیرند. ایشان شخصی را به همراه یادداشتی به منزل امام فرستادند و تقاضای مرا به عرض ایشان رساندند. بازگشت شخص پیام برنده بیش از سه ربع ساعت به طول انجامید و خبری نرسید. کم کم ناامید می شدم، چون می بایست به تهران مراجعت می کردم، ولی چند دقیقۀ دیگر که به صحبتهای مختلف برگزار شد، قاصد بازگشت، عرض کرد چون حضرت امام روی بام با عده ای از مردم که از اصفهان آمده بودند مشغول دیدار بودند، پاسخ به طول انجامید. در پاسخ یادداشت آیت الله پسندیده، امام برای ساعت 8 بعد از ظهر  وقت تعیین کرده بودند، که در آن موقع خودم را به آقای توسلی معرفی کنم.‏

‏به اتفاق آقایان حایری زاده و وفائی از آیت الله پسندیده، خداحافظی کردیم و چون هنوز مقداری به ظهر مانده بود به منزل آیت الله نجفی مرعشی رفتیم و ...‏

‏در رأس ساعت 8 به سر کوچه ای که منزل امام در آنجا بود رسیدیم چند پاسدار مقصد ما را سؤال کردند. گفتم ملاقات با امام. پاسداری گفت شما حسین مکّی هستید وقتی جواب مثبت دادم. زنجیر راه را گشود و ما را نزد آقای توسلی راهنمائی کرد و خود بازگشت. با آقای اشراقی در حیاط کوچکی که شاید مساحت آن از 15 متر تجاوز نمی کرد مواجه شدیم. ایشان گفتند یک نفر خدمت آقا هست، هم اکنون وقت ملاقات او تمام می شود. چای آوردند، در همین موقع حاج آقا رضا صدر نیز رسیدند.‏


‏نوبت ملاقات ما رسید، آقای صدر جلو و من و دو نفر دیگر از رفقا در پی ایشان وارد اطاق شدیم. تعارف کردند. آقای صدر طرف دست راست و من طرف دست چپ ایشان روی پتوئی که جلوس کرده بودند نشستیم و حایری زاده و وفائی نیز مقابل نشستند.‏

‏پس از مختصر احوال پرسی، دو نفر رفقا را معرفی کردم. به محض آنکه عرض کردم آقای حایری زاده فرمودند فرزند حایری زاده معروف هستند؟ عرض کردم آری، فرمودند پدر مرحومشان مرد خوبی بود، خدا رحمتش کند. آقای وفائی را هم از قدیم می شناختند و سوابق دوستی داشتند.‏

‏عرض کردم اینکه شرفیاب شدم، نه آنکه تقاضای واگذاری شغلی، یا انتظار مرحمتی به شخص خود داشته باشم، که اگر به فرض محال تمام دنیا دارای یک حکومت شود و  رئیس آن حکومت را حضرتعالی باید انتخاب کنید و به بنده تکلیف فرمائید قبول نخواهم کرد زیرا وضع سن و حالت مزاجی من اجازه قبول شغلی نخواهد داد. اینکه شرفیاب شدم وظیفه ای شرعی و ملی مرا بر آن داشت که حضورتان عرایضی تقدیم دارم. امام با سکوت و توجه خاصی به عرایضم گوش فرا داده بود.‏

‏عرض کردم از روز 22 بهمن تاکنون هرگاه پیچ رادیو را می گشایم، در رأس اخبار خبر اعدام پلیسی و سربازی و ژاندارمی یا افسری از نیروی ارتش و پلیس می شنوم. دو روز قبل دربارۀ این اعدامها با 26 نفر مصاحبه کردم، 17 نفر مخالف و 9 نفر موافق بودند. آیا حضرتعالی به نظامنامۀ ارتش تاکنون مراجعه کرده اید؟ گفتند چطور؟ عرض شد در آئین نامۀ ارتش اگر سرجوخه به هفت نفر از افرادش دستور تیراندازی بدهد و آنها اطاعت نکنند هر هفت نفر را به دادگاه نظامی خواهند برد و در زمان جنگ همه را اعدام خواهند کرد. در رادیو می شنویم که مثلاً در کرمانشاه چون پلیس برای ارعاب مردم تیراندازی کرده رئیس شهربانی و چند پلیس محکوم به اعدام شده اند! در صورتی که آنها به خیال خود انجام وظیفه کرده اند.‏

‏اگر این رویه ادامه یابد، خدای ناکرده اگر در شهری بلوا یا اغتشاشی شود هیچ پلیس یا سربازی جرأت نخواهد کرد برای جلوگیری تیراندازی کند. یا اگر از کشورهای همسایه به خاک ما حمله ای بشود ارتشی که چنین تضعیف شده باشد قادر به جلوگیری نیست...‏

‏در خاتمه مطالبم دو سه جلد از کتب آثار خودم خدمتشان تقدیم کردم که مخصوصاً بعضی از آنها در هنگام تبعید در نجف مورد توجه ایشان قرار گرفته بود و دستور تکثیر آنها را در اروپا داده بودند.‏

‏تمام سخنان مرا با حوصله و دقت خاص استماع نمودند و در پایان فرمودند فکر می کنم که در همین چند روزه ضمن مصاحبه ای عفو ‏‏عمومی اعلام کنم. همان عفوی که طی شرایطی ‏‏خاص اعلام فرمودند. ‏

‏پس از وقایع نوژه امام ضمن صحبت گفتند: ‏

‏«صلحا به من گفتند اعدام نکنم. من اشتباه کردم بایستی همه را اعدام می کردم.»‏

‏ خوشبختانه همۀ آنها که در آن روز در قم در خدمتشان بودم و حضور امام بودیم همه حیات دارند و بر صحت گفتار من شاهدند.‏

  پاسخ مؤسسه:

‏بسمه تعالی ‏

مدیر کل محترم مراکز و روابط فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

‏با سلام، عطف به نامه شمارۀ 11841 / 1-135 مورخ 9 / 8 / 73 در خصوص استعلام نظر مؤسسه راجع به نوشته آقای حسین مکی در صفحات 307 تا 310 جلد دوّم کتاب خاطرات سیاسی، بدینوسیله مراتب ذیل اعلام می گردد. از توجه و حساسیت همکاران متعهد در آن وزارتخانه به سهم خویش تقدیر می کنم.‏

‏اینکه نویسنده محترم با چه انگیزه ای بحث اعدام و قصاص عده ای معدود از امرای ارتش شاه و عاملان کشتارهای مستقیم مردم را پیش کشیده است، در حیطۀ اظهارنظر مؤسسه نیست و نیازی بدان نیز نمی باشد. همچنین در مورد اینکه نویسندۀ خاطرات مذکور مبنای قضاوت خویش را دربارۀ افکار عمومی ایران راجع به اعدامها، ‏ 

‏انجام گفتگوئی با 26 نفر! در طول خیابان ارامنه!! تا ناصر خسرو و کوچه خدابنده لوها قرار داده و اینکه این گفتگو و نتیجه گیری حاصل از آن در چه پایه ای از ارزش علمی و آماری قرار دارد نیز این مؤسسه نظری ندارد و قضاوت بر عهدۀ خوانندگان محترم است. و اما چند نکته در رابطه با دیدار آقای مکی با حضرت امام(رض) در روز دوم اردیبهشت 1358:‏

‏1- تحقیقاً گزارش و یا خبر این دیدار در روزنامه های معتبر منتشره در آن زمان درج نشده است و در فهرست دیدارهای امام خمینی (دو جلد کتاب محضر نور) نیز اشاره ای به آن نشده است و این مؤسسه نیز سند و مدرکی به جز اظهارات نویسنده در این رابطه در اختیار ندارد. البته تاکید می کند این به معنای آن نیست که چنین دیداری واقع نشده باشد چرا که در ماههای اولیه پس از پیروزی انقلاب روزنامه ها تمامی دیدارهای انجام شده را درج نمی کردند و از سوی دیگر با توجه به جزئیات و شواهدی که نویسنده محترم ذکر کرده است و بر اساس اصالةالصحه، قاعدتاً دیدار انجام شده است ولی بر محتوای مذاکرات، مدرکی جز اظهارات نویسنده در دست نیست.‏

‏2- آقای مکی در صفحه 309 کتاب خاطرات سیاسی (ج 2) نوشته است: «عرض کردم.... اگر به فرض محال تمام دنیا دارای یک حکومت شود و رئیس آن حکومت را حضرتعالی باید انتخاب کنید و به بنده تکلیف فرمایند، قبول نخواهم کرد. زیرا وضع سن و حالت مزاجی من اجازۀ قبول شغلی نخواهد داد...» صحت و سقم این ‏

‏گفتار و اینکه در ادامه نوشته است «امام با سکوت و توجه خاصی به عرایضم گوش فرا داده بود» بر عهدۀ راوی آن است اما بی مناسبت نیست که مشابه چنین جمله ای را از قول یکی دیگر از اعضای جبهۀ ملی که در تاریخ پنجم اسفند 1357 در دیدار با امام خمینی اظهار داشته و عکس العمل حضرت امام را که شرح آن در کتاب «کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی» ج 3 ص 495 – 505 آمده است اشاره کنیم:‏

‏در آن دیدار آقای علی شایگان نیز با استناد به کهولت و وضعیت جسمی خود خطاب به حضرت امام گفته بود:‏

‏«شایعه ای در مورد ریاست جمهوری من در روزنامه بود که از طرف من نبوده و تکذیب می کنم!»‏

‏حضرت امام نیز در پاسخ با لبخندی معنی دار فرموده بود:‏

‏ ‏«من می دانم که از شما چنین کاری ساخته نیست»!! 

‏3- آقای مکی در ادامه شرح دیدار خود نوشته است «در خاتمۀ مطالبم دو سه جلد از کتب آثار خودم را خدمتشان تقدیم کردم که مخصوصاً بعضی از آنها در هنگام تبعید در نجف مورد توجه ایشان قرار گرفته بود و دستور تکثیر آنها را در اروپا داده بودند». او هیچگونه مدرک و شاهدی ارائه نکرده است و با عنایت به موضع امام خمینی در برابر ملی گرایان، اثبات مدعای فوق دشوار می نماید.‏

‏5- آقای مکی در پایان شرح دیدار بگونه ای نوشته اند که گویا عامل اصلی صدور فرمان عفو عمومی از سوی امام خمینی وقوع همین دیدار و گفتگو بوده است در حالیکه تحقیقاً و به استناد متن بیانات ‏

‏حضرت امام در سخنرانی مورخ 29 / 4 / 59 (مندرج در ر. ک: صحیفه امام ج 13 ص 47ـ49) درخواست عفو وابستگان رژیم شاه از سوی افراد مختلفی عنوان می شده و منحصر به ایشان [آقای مکی] نبوده است. ‏

‏6- مهمترین نکته ای که در مورد اظهارات نویسنده مطرح است و قانوناً در حیطۀ اظهار نظر رسمی این مؤسسه قرار دارد اینست که متأسفانه آقای مکی اصل امانت در نقل قول مستقیم، آنهم در مسأله ای بسیار مهم و مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی را رعایت نکرده اند و همین امر موجب می شود تا در مورد صحت سایر اظهارات ایشان در این واقعه تردید شود. ایشان در پایان بیان خاطرۀ خود از دیدار با امام خمینی که در حقیقت نتیجه گیری این خاطره است و با اندک تأمل می توان دریافت که شرح و تفسیرهای اولیه زمینه ای برای بیان همین نتیجه گیری بوده است،‏ جمله ای را به صورت نقل قول مستقیم و با علامت ‏(:) و با ضمیرهای اول شخص از قول حضرت امام بدون آنکه به مأخذ و سند آن (که موجود نیز می باشد) اشاره ای بکند نوشته است: «پس از وقایع نوژه امام ضمن صحبت گفتند:‏

«صلحا به من گفتند اعدام نکنم. من اشتباه کردم بایستی همه را اعدام می کردم».

‏ چنانکه در ابتدای این نامه اشاره شد اینکه چرا نویسنده محترم در پایان شرح خاطره دیدار خود با امام که در اوایل سال 1358 اتفاق افتاده یکدفعه با چنین جملاتی رشته سخن را به یکسال و اندی بعد می کشاند مورد بحث نیست اما سئوال اصلی اینست که چرا جمله حضرت امام تغییر داده شده است آنهم با کلماتی که هر یک بار معنایی خاصی دارد که کاملاً مغایر با معنای مورد نظر گوینده است؟ برای روشن شدن حقیقت و میزان تغییر سخن امام خمینی ابتدا عین جمله حضرت امام را نقل کرده و سپس به نکاتی چند اشاره می کنیم:‏

‏امام خمینی در بخشی از سخنان مورخ 29 / 4 / 1354 (ر. ک: صحیفه امام ج 13 ص 47ـ49) می فرمایند:‏

«اگر ما آن خطا را نکرده بودیم که هی آمدند به من گفتند، هی گفتند، هی گفتند این مصلحت اندیشان که «اینهایی که، سازمانیهایی که نکشته اند آدم و چه نکرده اند، این عفو بشود» این عفو بر خطا واقع شد و اینها ریختند مشغول توطئه شدند. یک جمعیتی که در دست ما بودند رهایشان کردیم، یک دسته ای را که باید بگیریم دیگر نگرفتیم. ما اگر مثل آن انقلابهایی که در دنیا واقع می شود از اول عمل کرده بودیم که...»


الف:‏ چنانکه ملاحظه می کنید در هیچیک از عبارات مزبور و نه در مطالب قبل از این فراز و نه مطالب بعد در این سخنرانی و نه در هیچیک از سخنرانیهای دیگر حضرت امام جملۀ «صلحا به من گفتند اعدام نکنم. من اشتباه کردم. بایستی همه را اعدام می کردم»! نیامده است.‏

ب:‏ بر همگان آشکار است که در فرهنگ امام خمینی و انقلاب اسلامی آنگاه که عنوان «مصلحت اندیشان» در مقابل عنوان «انقلاب» و «انقلابیون» در مسیر ادوار انقلاب به کار برده می شود دارای بار منفی بوده و در این فرهنگ بخصوص با توجه به قراین مقالیه که در همین سخنرانی و جملات حضرت امام و جمله های قبل از آن وجود دارد، هرگز منظور از واژۀ «مصلحت اندیشان» که هی می گفتند سازمانیها [یعنی ساواکیها] عفو بشوند، «صلحا» نبوده است که واژه ای است دارای باری مثبت و مقدس.‏

ج:‏ متأسفانه تغییر کلمات امام در نوشته آقای مکّی تا بدان حد پیش رفته که حتی ضمیر اول شخص مفرد به کار رفته و نه جمع، تا به این ترتیب علاوه بر انتساب کلماتی که در سخنان امام خمینی وجود ندارد، بار معناییِ خشونتِ مستفاد از واژه ها را مستقیماً متوجه گوینده نماید.‏

‏ او [آقای مکی] از قول حضرت امام می نویسد: «به من گفتند اعدام نکنم. من اشتباه کردم بایستی همه را اعدام می کردم» در حالیکه نه تنها چنین جمله ای در سخنان حضرت امام نیست بلکه در ادامۀ همان سخنرانی می فرمایند:‏

«همه امور باید بر نظارت مجلس به روال خودش بگذرد و با جدیت و با قاطعیت و بدون مسامحه هر کسی خلاف کرد بخواهند او را و اگر خلافی واقعاً کرده بدهند او را دست دادگاهها و دادگاهها محاکمه اش کنند».

د:‏ برای آنکه مشخص شود که منظور حضرت امام از «مصلحت اندیشان»، «صلحا» نبوده است. جملات قبل از عبارت امام را نقل می کنیم که می فرمایند:‏

«... آن روزی که می خواستند در کردستان بروند برای مذاکره، من به آنها تذکر دادم که اگر بخواهید مذاکره [کنید] باید با موضع قدرت بروید... مسامحه شد، این اسباب این شد که آن گرفتاری طولانی برای ما پیش آمد و آنقدر ضایعه واقع شد و الان هم می بینید که ضایعه پشت سر ضایعه. همین چند روز چقدر جمعیت از پاسداران شهید شدند و این همه اش برای این است که 

ما دو دسته بودیم یک دسته مان از مدرسه آمده بودیم وارد شده بودیم و یک دسته مان از خارج آمده بودیم و وارد شده بودیم. نه ما آن تجربه انقلابی را داشتیم و نه آنها روح انقلابی را و لهذا از اول هم که ما به حسب الزامی که من تصور می کردم، دولت موقت را قرار دادیم خطا کردیم. از اول باید یک دولتی که قاطع باشد و جوان باشد، قاطع باشد بتواند مملکت را اداره کند، نه یک دولتی که نتواند، منتهی آنوقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم، آشنا نبودیم بتوانیم انتخاب کنیم، انتخاب شد و خطا شد.... حالا ما باید این مطلب را به مجلس شورا اعلام کنیم که باید یک دولت متدین تمام، صددرصد  اسلامی و قاطع، یک نفر وزیر اگر مثل بعضی از این وزرا که الان هستند باشد، اینها نپذیرند، تمام وزرا یکی یکی باید بررسی شود، وزیر متدین صددرصد انقلابی، مکتبی و قاطع، اگر چنانچه ما دولتمان باز مثل سابق باشد و آنطور وضع و آن طور دید را داشته باشد، ما باید عزای این نهضت را بگیریم و پیروزی ما امکان ندارد و لهذا ما باید این اشتباهات سابق را جبران کنیم. اگر ما آن خطا را نکرده بودیم که هی آمدند به من گفتند، هی گفتند، هی گفتند این مصلحت اندیشان که...»

‏آیا به این ترتیب «مصلحت اندیشان» بکار رفته در بیانات امام همان «صلحا» هستند؟!!‏

هـ:‏ در پایان این نقد و نظر به نقل عین فرازی دیگر از همان سخنرانی حضرت امام می پردازیم که خود گویای همه چیز است. حضرت امام می فرمایند:‏

«ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که اینهمه از آن تعریف می کنند، چه سیلی به ما زد آن آدم. من نمی خواهم بگویم که طلبه های مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان، همانطور که در زمان پهلوی بستند که من و آقای حائری بالای سر این جوانهایی که از مدرسه فیضیه به تیر بسته شده بودند رفتیم و اطباء جرأت نمی کردند بنویسند این زخمی شده است... ما از اینها ضربه دیده ایم. ما اسلام را می خواهیم، غیر اسلام را نمی خواهیم».