حجاب عرفانی در اندیشه امام خمینی و بعضی عرفای دیگر
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1388

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : نظرریا، نیره

حجاب عرفانی در اندیشه امام خمینی و بعضی عرفای دیگر

حجاب عرفانی در اندیشه امام خمینی و بعضی عرفای دیگر

 نیره نظرریا

‏مسجد و صومعه و بتکده و دیر و ک‏‏ینس‏  ‏ هرکجا می گذری یاد دل آرای من است‏

‏        در حجابیم و حجابیم و حجابیم و حجاب‏    ‏این حجاب است که خود راز معمّای من است‏

‏ ‏

‏دیوان امام خمینی، ص 59‏

‏ ‏

‏امام خمینی به عنوان رهبر و پیشوای مردم سرزمین ایران در عرصه سیاست آنچنان درخشیدند که همه جهانیان حتی بزرگترین قدرتها نیز تصور این را نمی کردند که ایرانیان با هدایت این پیر فرزانه بتوانند اینگونه خودنمایی کنند. آنگاه که در آثار و دست نوشته های ایشان می نگریم، بزرگ مردی چون روح الله خمینی را مشاهده می کنیم با دنیایی از خلوت های پر رمز و راز. خلوتی که هیچ جلوتی آن را برهم نزد، و با درایت خود توانست پرده هایی را بردارد که کمتر کسی می تواند آنها را معنی کند چه برسد به اینکه بخواهد آنها را کشف نماید.‏

‏این نوشته به بیان گفته های عارفانی بزرگ چون: امام خمینی، عزیزالدین نسفی، خواجه عبدالله انصاری و ... پیرامون مبحث حجب و کشف آن می پردازد. بر همین اساس این مقاله در چهار بخش زیر تنظیم شده است:‏

‏الف) تعریف حجاب                         ب) انواع حجاب‏

‏  ج) مراتب حجاب                            د) خرق حجاب‏


الف) تعریف حجاب

‏حجاب در لغت به معنای پرده و پوشش است. همین معنای پوشش با تعمیم وسیع در عرفان بکار گرفته می شود. شیخ طوسی می فرماید: حجاب هر چیزی است که مطلوب را از طالب بپوشاند‏‏(مجمع البیان، ص491)‏‏ و عزیزالدین نسفی می نویسد: حجاب انواع مانع هایی است که عاشق را از رسیدن به معشوق باز می دارد‏‏(رشف  الالحاظ، ص40)‏‏. در نگاه عرفانی، هر چیزی جز معشوق مانع وصال به معشوق است، در این میان عاشق حقیقی کسی است که مدام در پی معشوق باشد و چنان در این مسیر حرکت کند که حتی خود را واگذارد. بر این مبنا است که امام خمینی خود انسان را حجاب خوانده است.‏

‏بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای‏   ‏که میان تو و او جز تو کسی حائل‏

‏دیوان امام خمینی، ص67‏‎ ‎

‏افتادن صورتهای دنیایی در دل، مانع قبولی حقایق معنوی است. مانع و اسباب پوشیدگی میان الطاف الهی و تجلی پرتوهای نور حق بر انسان، چیزهایی است که مخالف با گوهر نفس بوده و با آن مشابهت یا مناسبتی نداشته باشد. نسفی در کتاب انسان کامل این صور را در قالب چهار حجاب دوستی مال، دوستی جاه، تقلید پدر و مادر و معصیت بر می شمارد.‏

‏دیدگاه بزرگان و عارفان، سنگین ترین حجاب، حجاب نفس است و خود برتر بینی. به گونه ای که امام خمینی در این خصوص گفته اند:‏

‏ ‏

‏بردار حجاب تا جمالش بینی‏   ‏تا طلعت ذات بی مثالش بینی‏

‏خفاش، زجلد خویشتن بیرون آی‏   ‏تا جلوه خورشید جلالش بینی‏

‏همان، ص 247‏

‏ ‏

‏«سبحان آن خدایی که اهل معرفت را محجوب گردانید، از جمله خلق دنیا به حُجُب آخرت، و از جمله خلق آخرت به حُجُب دنیا، این است که جملگی عوالم دنیا و آخرت موانعی است که دیده بنده بدان از جمال حق محروم است»‏‏(مرصاد العباد، ص 310)‏‏. این جملاتی است که ذوالنون در توصیف حجابهای دنیایی دارد و همچنین از عطار نیشابوری در این خصوص اینگونه نقل شده‏


‏است که، جُنید بغدادی را گفتند می گویی که حجاب است، نفس و خلق و دنیا. گفت: «این سه عام است و حجاب خاص سه است: دید طاعت و دید ثواب و دید کرامت»‏‏(تذکرة الاولیاء، ص 449)‏‏.‏

‏اعمال، رفتار و کردار ما انسانها همانند پرده ای سرتا پای وجودمان را فرا می گیرد و آنقدر ما را از خوبی ها دور می کند که در آن وقت تبدیل به یک شرّ شده و در بیرون از ما نیز نفوذ می کند. مولوی چقدر زیبا این شرّ را وصف نموده. «اینکه می گویند در نفس آدمی شرّی هست که در حیوانات و سباع نیست، نه از آن روست که آدمی از ایشان بدتر است، از آن روست که آن خوبی بد و شرّ نفس شومی هایی که در آدم هست بر حَسَبِ گوهرِ خفی ای است که در اوست که این اخلاق شومی ها و شرّها حجاب آن گوهر شده است؛ چندان که گوهر، نفیس تر و شریف تر و عظیم تر، حجاب او بیشتر، پس شومی و شر و اخلاق بد، سبب حجاب آن گوهر بوده است و رفع آن حُجُب ممکن نشود الا به مجاهدات بسیار و مجاهدتها انواعی است»‏‏(فیه مافیه، ص497)‏‏. دست یافتن به والاترین مراتب همانگونه که مولوی می گوید، تلاشی فراوان و اراده ای بزرگ می طلبد و این امر ایجاد نمی شود مگر در همنشینی با صالحان و بزرگان این راه». اعظم مجاهدات آمیختن است با یارانی که روی به خالق آورده اند و از این عالم اعراض کرده اند. هیچ مجاهده ای سخت تر از این ‏


‏نیست که با یاران صالح بنشیند که دیدن ایشان گدازش و افنای آن نفس است»‏‏(همان)‏‏.‏

‏ ‏

الف) علت حجاب

‏بعد از بیان معنای اصطلاحی حجاب، می توان علت حجاب را اینگونه بیان کرد: گذر از عالم ناسوت و تنزل از عوالم بی شمار. در کتب عرفانی علت را اینگونه بیان می کنند که: روح آدمی به هنگام تنزّل از عوالم بی شمار گذر می کند تا به عالم ناسوت و قالب بدن درآید. این تنزّل، تعیّن و عور سبب شد تا جمیع مراتب برای انسان محجوب بشود و او از دیدار دوست محروم بماند. بنابراین حجاب، چیزی جز تعیّن و حدود نیست و آنکه بی تعیّن مطلق و بی حجاب بود، ظهور ذاتی و ازلی و سرمدی دارد‏‏(تجربه دینی و مکاشفه عرفانی، ص 318)‏‏. امام خمینی به عنوان فردی که بعضی از این حجاب ها را درک کرده بوده و با طی کردن مراحلی درصدد برداشتن آنها بودند، در دیوان خود علت حجاب ها را اینگونه بیان می دارند:‏

‏تا کوس اناالحق بزنی خود خواهی‏  ‏در سرّ هویّتش تواناآگاهی‏

‏بردار حجاب خویشتن از سر راه‏     ‏با بودن آن، هنوز اندر راهی‏

‏دیوان امام، ص 248‏

‏ ‏

‏با یک نگاه کلی می شود حجاب را در دو بخش کلی آورد، و آن دو حجاب یکی خود سالک است و دیگری وابسته سالک است. در خود سالک صحت جسم، اکبر حجاب هاست. آن کسی که تندرست است می گوید خدا کو؟ او را نمی بینم. به مجرد اینکه بیماری به سراغ وی آمد، خدا خدا کردنش شروع می شود. وقتی مال و اموال در اختیار آدم قرار دارد، اسباب دل مشغولی انسان مهیا است ولی به محض اینکه به شیئی مبتلا شود نفسش ضعیف شده و به گونه ای می توان گفت که به دور خدا می گردد و از این روست که حب نفس و حب مال را از اکبر حجابها میان بنده و حق می دانند و بقیه حجاب ها از این دو نشأت می گیرد.‏

‏همانگونه که حق تعالی فرعون را چهارصد سال عمر، مُلک، پادشاهی و کام روایی داد تا به گونه ای او را آزمایش کند ولی او از آنها سیر نشد و روز به روز بیشتر از پیش می خواست و اینها ‏


‏وسیله ای شد تا او از خدا و بعد خلق خدا دور شده و در آخر به واسطه طمع خود از بین رفت.‏

‏خداوند تبارک و تعالی هرکسی را به طریقی با حجاب هایی مواجه می سازد تا از این طریق بندگان خود را بیازماید و به گونه ای سره را از ناسره مشخص کند.‏

‏ ‏

‏از ملک سیر شد سلیمان‏  ‏و ایوب از بلا نگشت سیر‏

‏فیه مافیه، ص 495‏

‏هدف هرکدام از این بزرگان نیل به وصل حق و دیدن جمال دلبر است.‏

‏ ‏

‏پروانه شمع رخ زیبای توام‏   ‏دلباخته قامت رعنای توام‏

‏آشفته ام از فراغت ای دلبر حُسن‏  ‏برگیر حجاب من که رسوای توام‏

‏دیوان امام، ص 219‏

‏ ‏

ب) انواع حجاب

‏حجاب در کلام بزرگان از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به گونه ای که پیامبر اکرم(ص) در این زمینه فرموده اند: «ان الله سَبعینَ اَلفَ حِجابَاً»‏‏(مرصاد العباد، ص311)‏‏ و در جایی دیگر آمده: «اِنً الله سَبعینَ حِجاب مِن نُورٍ وَ ظُلمَه»‏‏(فتوحات مکیه، ج2، ص19)‏‏. این حجابها در وجود ما انسانها قرار دارد و به حسب هر حجاب دیده ای از ما بسته می شود و ما را از نزدیک شدن به ذات الهی باز می دارد.‏

‏با توجه به دو حدیث ذکر شده و احادیث پیرامونی آن می توان حجابها را دو دسته کرد: ظلمانی و نورانی. ولی از آنجا که حجاب نورانی در دو دسته عقلی و روحانی تقسیم می شود و همچنین حجاب ظلمانی مربوط به نفس است، می توان نتیجه گرفت که حجابها سه گونه اند: ظلمانیِ نفسانی، نورانیِ عقلانی و نورانیِ روحانی.‏

‏ ‏

‏هرچه فراگرفتم و هر چه ورق  زدم‏  ‏چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب‏

‏دیوان امام، ص 48‏

‏ ‏

‏بردار حجاب از میان تا یابد‏   ‏راهی برخ تو چشم بیگانه من‏

‏همان، ص 235‏

‏ ‏

‏بردار حجاب تا جمالش بینی‏   ‏تا طلعت ذات بی مثالش بینی‏

‏همان، ص 247‏


‏بعضی از عرفا حجاب را با سه رنگ به تصویر می کشند. در این خصوص محی الدین عربی این چنین آورده: «ای سرّ لطیف! میان تو و مطلوب تو، از لطیف و کثیف سه حجاب هست: یکی از آنها تاجی از یاقوت سرخ دارد که نزد اهلِ تحقیق، حجابِ نخستین است، دوم تاجی از یاقوت زرد دارد که تکیه اهل تفریق بر آن است، سوم تاجی از یاقوت سیاه دارد که اهل برزخ در طریق بدان تکیه دارند. یاقوت سرخ: نشانه ذات، یاقوتِ سیاه: رمزِ صفات و یاقوت زرد: علامت افعال و حجاب و قطع و انفعال است.‏

‏در حجابیم و حجابیم و حجابیم و حجاب‏  ‏این حجاب است که خود راز معمای من است‏

‏دیوان امام، ص 59‏

‏ ‏

‏این حجاب های ظلمانی و نورانی که انسان را از صاحب دل غافل می کند و به گمان خود؛ غیر او را دلدار می داند، ظلماتی است ماورای ظلمات دیگر. موجودی که می گوید: «هَب لی کَمالَ الانقطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبنا بِضیاء نَظَرِها اِلَیکَ حتّی تَخرِقَ القُلوب حُجُب النور فَتَصِلَ اِلَی مَعدَنِ العَظِمَهِ»‏‏(فرازی از مناجات شعبانیه)‏‏. از حجاب های ظلمانی گذشته است و توانسته بر شیطان نفسش غلبه کند. یکی از این حجابها که او از آن گذشت تا توانست به کشف حجب دیگر نایل شود «خودبینی» بود. عاملی که موجب نزول گردید، «اَنَا خَیرً مِنهُ خَلَقتَنی مِن نارِ و خَلَقتَهُ مِن طینٍ»‏‏(اعراف، 12)‏‏. من از او برترم چرا که مرا از آتش آفریده ای و او را از خاک» این همان کلماتی بود که شیطان ‏


‏در برابر خداوند به زبان جاری ساخت و به واسطه آن از ساحت ربوی مردود شد. ما نیز در حجاب خودبینی فرو رفته ایم و از محضر رحمان طرد شده و شکستن این بت بزرگ که مادر بت ها است، چه مشکل است‏‏(نامه های عرفانی امام، ص 49)‏‏.‏

‏در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب‏   ‏از حجاب آنکه برون رفت بحق جاهل بود‏

‏ ‏

‏دیوان امام، ص 104‏

‏ ‏

‏به بیان دیگر می توان خروج از یک حجاب را ورود به حجابی دیگر که زیبایی اش از حجاب قبلی بیش تر است، دانست. حجاب ها مانند دنیا محل توقف نیست بلکه چاره ای نداریم تا از یک حجاب به حجاب دیگر وارد شویم و می توان گفت، پایان همه حجاب ها رسیدن به سرّ ثابت و به گونه ای خودشناسی است که خود منجر به شناسایی خالق می گردد و آن وقت می توان گفت: «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبًه». این خروج و بعد ورود به حجابها را با نشانه هایی از آیات قرآنی بهتر می توان فهمید:‏

‏1ـ از حجاب نعمت؛ رسیدن به حجاب رحمت‏

‏و الهکم اله واحدً لا اله الا هو الرّحمن الرّحیم ‏‏(بقره، 163)‏

‏2ـ از حجاب ابدیت، رسیدن به حجاب توحید قیومیّت‏

‏الله لا اله الا هو الحی القیّوم ‏‏(بقره، 255)‏

‏3ـ از حجاب انوار؛ رسیدن به حجاب توحید اسرار‏

‏الم الله لا اله الا هو الحیّ القیّوم ‏‏(آل عمران، 1 ـ 2)‏

‏4ـ از حجاب نسئیت؛ رسیدن به حجاب مشیّت‏

‏هو الذی یصورّکم فی الاَرحام کیفَ یَشاء لا اله الا هو العزیزُ الحَکیم ‏‏(آل عمران، 6)‏

‏5ـ از حجاب افادت؛ رسیدن به حجاب توحید شهادت‏

‏شَهِدَ اَنّه الله لا اله الا هو و الملائکه و اولوالعلم قائماً بالقسطِ لا اله الا هو العزیز الحکیم ‏‏(آل عمران، 18)‏


‏6ـ از حجاب شفع؛ رسیدن به حجاب جمع‏

‏الله لا اله الا لیجمعنّکم الی یوم القیامه لا ریب فیه و مَن اصدقَ من الله حدیثاً ‏‏(نساء، 87)‏

‏7ـ از حجاب خلق؛ رسیدن به حجاب توحید حق‏

‏ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شی ءٍ فاعبدوه و هو علی کل شی ءٍ وکیل ‏‏(انعام، 102)‏

‏8ـ از حجاب امر؛ رسیدن به حجاب توحید سرّ‏

‏اتّبع ما اوحی الیکَ من ربّک لا اله الا هو و ا عرض عَن المُشرِکین ‏‏(انعام، 106)‏

‏9ـ از حجاب ترک؛ رسیدن به حجاب ملک‏

‏له ملک السَّموات و الاَرض لا اله الا هو یحیی و یُمیتَ ‏‏(اعراف، 158)‏

‏10ـ از حجاب مجاب سیادت؛ رسیدن به حجاب توحید عبادت‏

‏اتخذوا احبارهم و رُهبانَهم ارباباً من دون الله و المسیح ابن مریم و ما اُمِروا الا لیعبدوا الهاً واحداً لا اله الا هو سُبحانه عمّا یُشرکون ‏‏(توبه، 31)‏

‏11ـ از حجاب تولی؛ رسیدن به حجاب تجلی‏

‏فاِن تولّوا فقُل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلتُ و هو ربّ  العرش العظیم ‏‏(توبه، 129)‏

‏12ـ از حجاب وراثت؛ رسیدن به حجاب استغاثه‏

‏و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغیاً و عدواً حتی اذا ادرکه الغَرَق قالَ ء امنت انّه لا اله الا الذی امنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین ‏‏(یونس، 90)‏

‏13ـ از حجاب اسلام؛ رسیدن به توحید اسلام‏

‏فالم یستجیبوا لکم فاعلموا انّما انزل بعلم الله اَن لا اله الا هو فهل انتم مسلمون ‏‏(هود، 14)‏

‏14ـ از حجاب قرع باب؛ رسیدن به حجاب متاب‏

‏کذلک ارسلناک فی امه قد خلت من قبلها اممُّ لتتلوا علیهم الّذی اوحینا الیک و هّم یکفرون بالرّحمن قل هو ربّی لا اله الا هو علیه توکلت و الیه متاب ‏‏(رعد، 30)‏

‏15ـ از حجاب اعمال؛ رسیدن به حجاب انزال‏

‏یُنَزِّلُ من الملائکه بالرُوح من امره علی من یشاءُ من عباده ان انذروا انّه لا اله الا انا فاتّقون ‏‏(نحل، 2)‏


‏16ـ از حجاب اختیار؛ رسیدن به توحید اختیار‏

‏و انا اخترتک فاستمع لما یوحی انّنی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصّلوة لذکری ‏‏(طه، 13و14)‏

‏17ـ از حجاب اطلاع؛ رسیدن به حجاب اتّساع‏

‏و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انّه لا اله الا انا فاعبدون ‏‏(انبیاء، 25)‏

‏18ـ از حجاب ریب؛ رسیدن به توحید غیب‏

‏وذالنون اذا ذهب مغاضباً فظنَّ ان لن نقدر علیه فنادی من الظُلمات ان لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظُالمین ‏‏(انبیاء، 87)‏

‏19ـ از حجاب عدم؛ رسیدن به حجاب کرم‏

‏فتعالی الله الملک الحق لا اله الا هو ربّ العرش الکریم ‏‏(مؤمنون، 116)‏

‏20ـ از حجاب تسلیم؛ رسیدن به توحید تعظیم‏

‏الله لا اله الا هو ربّ العرش العظیم ‏‏(نمل، 26)‏

‏21ـ از حجاب نعلین؛ رسیدن به توحید کونین‏

‏و هو الله لا اله الا هو له الحمد فی الاولی و الاخره و له الحکم و الیه ترجعون ‏‏(قصص، 70)‏

‏22ـ از حجاب منی؛ رسیدن به توحید منّت‏

‏و لا تدع مع الله الهاً آخر لا اله الا هو کل شی ءٍ هالک الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون ‏‏(قصص، 88)‏

‏23ـ از حجاب منیت؛ رسیدن به توحید منّت‏

‏یا ایّها الناس اذکروا نعمت الله علیکم هل من خالق غیر ا لله یرزقکم من السّماء و الارض لا اله الا هو فانّی توفکون ‏‏(فاطر، 3)‏

‏24ـ از حجاب عرض؛ رسیدن به توحید خفض‏

‏انّهم کانوا اذا قیل لهم لا اله الا الله یستکبرون ‏‏(صافات، 35)‏

‏25ـ از حجاب عفو و امر به معروف؛ رسیدن به حجاب صرف‏


hejab

‏ ‏

‏خلقکم من نفس واحده ثمّ جعل منها زوجها و انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواجٍ یخلقکم فی بطون امّهاتکم خلقاً من بعد خلق فی ظلماتٍ ثلاثٍ ذلکم الله ربّکم له الملک لا اله الا هو فانّی تصرفون ‏‏(زمر، 6)‏

‏26ـ از حجاب سریر؛ رسیدن به توحید مصیر‏

‏غافر الذنّب و قابل التّوب شدید العقاب ذی الطّول لا اله الّا هو الیه المصیر‏‏(غافر،3)‏

‏27ـ از حجاب ملک؛ رسیدن به توحید افک‏

‏ذلکم الله ربکم خالق کل شی ءٍ لا اله الا هو فانی توفکون ‏‏(غافر،62)‏

‏28ـ از حجاب خلاص؛ رسیدن به توحید اخلاق‏

‏هو الحی لا اله الا هو فادعوه مخلصین له الدین الحمدلله رب العالمین ‏‏(غافر، 65)‏

‏29ـ از حجاب عبادت؛ رسیدن به توحید سیادت‏

‏لا اله الا هو یحیی و یمیت و رب آبائکم الاولین ‏‏(دخان، 8)‏

‏30ـ از توحید نار؛ رسیدن به توحید استغفار‏


‏فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات و الله یعلم متقلبکم و مثواکم ‏‏(محمد، 19)‏

‏31ـ از حجاب شرک؛ رسیدن به توحید مَلِک‏

‏انّما الهکم الله الذی لا اله الا هو وسیع کل شیءٍ علماً ‏‏(طه، 98)‏

‏32ـ  از حجاب سلم؛ رسیدن به توحید اوصاف‏

‏هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة و هو الرّحمن الرحیم ‏‏(حشر،22)‏

‏33ـ‏‏ از حجاب علم؛ رسیدن به توحید اوصاف‏

‏هو الله الذی لا اله الا هو ملک القدّوس السّلاما لمؤمن المهمینُ العزیزُ الجبّار المتکبر سبحان الله عمّا یشرکون ‏‏(حشر،4)‏

‏34ـ از حجاب احسان؛ رسیدن به توحید ایمان‏

‏الله لا اله الا هو و عَلَی الله فلیتوکّل المؤمنون ‏‏(تغابن، 13)‏

‏35ـ از حجاب کفالت؛ رسیدن به توحید وکالت‏

‏ربّ المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتّخذه وکیلا‏‏(مزمل، 9 ؛ جهان در پناه یازده اسم اعظم، صص 193 ـ 238)‏

‏ ‏

ج) مراتب حجاب

‏حجابها به نسبت مقام سالک و مرتبت عاشق مختلف است، همانگونه که بزرگان، علم و معرفت را ـ در منازلی از سلوک ـ حجاب می دانند.‏

‏ ‏

‏عالم که به اخلاص نیاراسته خود را‏  ‏علمش به حجابی شده تفسیر و دگر هیچ‏

‏دیوان امام، ص 74‏

‏ ‏

‏تا زمانی که حجاب ها را از بین نبریم نمی توانیم به طور کامل و خالص نزول رحمت الهی را در هر قالبی که باشد، بر دل خویش حس کنیم. این مسأله فقط معطوف به افراد عادی نیست، بلکه همان انسانها حتی پیامبر اکرم(ص) نیز در ابتدای نبوت که هنوز به طور کامل به مرحله رفع حجاب ها نرسیده بودند، نزول وحی بر ایشان با واسطه می رسید «نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین علی قَلبِک‏


‏لِتَکونَ مِنَ ا لمُنذرین»‏‏(شعراء، 193 ـ 194)‏‏ در شب معراج چون کشف القناع حقیقی بود، واسطه از میان برداشته شد « فَاَوحَی اِلَی عَبدِهِ ما اَوحَی»‏‏(نجم، 10)‏‏. با این اوصاف مراتب حجاب را می توان به سه دسته زیر تقسیم نمود:‏

‏ ‏

1ـ رین قلب

‏«کلّا بَل رانَ علی قلوبِهم ما کانوا یَکسِبونَ»‏‏(مطففین، 14)‏

‏از این آیه اینچنین بر می آید که رین و حجاب قلب و روح آدمی چیزی جز «نفس عمل» نیست.‏

‏«اَن کانَ خَیرَاً فَخَیراَ و اِن کانَ شرَاً فَشرَاً»‏

‏«معصیت» خود حجاب دل است نه اینکه علت حجاب و خود حجاب، اثر آن باشد. به عبارت دیگر؛ عمل صورتی علوی دارد که سرّ انسان را تحت تأثیر قرار می دهد.‏

‏«نارُ الله الموقده التَی تَطًّلِعُ علی الأفئده»‏‏(همزه، 6 ـ7)‏

‏بنابراین تجسم عمل باعث تجسم قلب، و تجسم قلب منشأ تجسم قیامت انسانی است، به این معنا که ظهور باطن هر شخص همان قیامت است.‏


2ـ طبع قلب

‏«طَبَعَ الله عَلی قُلوبِهِم»‏‏(توبه، 93)‏

‏خداوند بر دلهای آنها مهر ظلمت و تاریکی را  می زند و آنچنان آنها را به خودشان مشغول می کند که هرگز خودشان نمی دانند که در چه تاریکی ای گرفتار شده اند.‏

‏ ‏

3ـ ختم قلب

‏«خَتَمَ الله عَلی قُلوبِهِم»‏‏(بقره، 7)‏

‏خداوند پس از چیره کردن تاریکی بر دلهایشان، بر قلبشان مهر می زند و آن مانند این است که آینه ای را کاملاً مکدر نماییم و دیگر هیچ تصویری در آن به خوبی مشخص و منعکس نمی شود.‏

‏«عَلَی قُلوبٍ اَقفالُها»‏‏(محمد، 24)‏

‏نهایت درجه حجاب دل، قفل قلب است.‏

‏«وَ مَن کانَ فی هذِهِ اَعمی فَهُوَ فی الآخره اَعمی و اضَلُّ سَبیلاً»‏‏(اسراء، 72)‏

‏قفل قلب پایان حجاب است و کوری دل به این میزان که رسید، کوری ابدی را در پی خواهد داشت و این کوری و تاریک بینی تا روز قیامت نیز همراه دل است؛ آن زمان که حتی اگر هم به ضررشان باشد و همه پرده ها دریده می شود و آن روز است که پرده «خود» هم به کنار رفته و خودِ خودمان به وضوح قابل درک و رؤیت است و آن را خواهیم دید.‏

‏ ‏

د) خرق حجاب

‏واقعیت آن است که جهان و انسان محجوبند و خدا با حجاب جهان را اداره می کند، هر رتبه ای حجابی متناسب برای خود دارد و رفع ریاضتی در خور را می طلبد. بنابراین مسأله حجاب یکی از مسائل مهمی است که در نظریه مکاشفه عرفانی مطرح شده است و باید از حجاب، رفع حجاب کرد.‏


‏علوم الهی و حقایق ربانی که از سوی معلم حقیقی به انسان تعلیم می گردد، براساس استعداد و توانایی انسان است. استعداد و قابلیت نیز به اندازه رفع حجاب است. چنانکه کشف و شهود برحسب میزان رفع موانع است. در قرآن به گونه های مختلف از حجاب قلب نام برده شده است، «خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلوبِهِم وَ عَلَی سَمعِهِم وَ عَلی اَبصارِهِم غِشاوَه» ‏‏(بقره، 7)‏‏ ختم به دست خداست، اما این عمل الهی جزائی است. بدین معنا که بنده خود با دست اختیار خویش زمینه را فراهم می کند و آن همان حجاب است و پوششی که برگوش و چشم خود می کشد. اگر از حقیقت این پرده و حجاب سؤال شود، قرآن به بهترین شیوه ممکن پاسخ می دهد «کلا بَل عَلَی قُلوبهم ما کانوا یَکسِبون» ‏‏(مطففین، 14)‏

‏رونده در دریای الطاف الله چندان حرکت می کند که همه حجاب های نورانی و ظلمانی از پیش روی او برداشته می شود، و سالک خدا ببیند و بشناسد، یعنی نور الله، به دریای نور رسد و دریای نور را می بیند. پس به واسطه نـــور اوست که می تــــوان نور را دید، و او را می توان شناخت ‏‏(الانسان الکامل، ص 305)‏‏.‏

‏خواجه عبدالله انصاری جهان را پرده و وسیله ای برای رسیدن و پی بردن به ذات الهی بر می شمارد. او این جهان و انسان سرگردان در آن را اینگونه توصیف می کند: «بدان که خدای تعالی این جهان را محل  استقرار گردانیده و ودیعت هر سرّی به مکنونات رسانیده. پس از آن پرده های حجاب انگیخته و پرده ها آویخت، بعضی از موالید بر عناصر، بعضی از عناصر متعرض به جواهر تا به ریاضت معلوم شود که طفل طبیعت کیست و پیر طریقت کیست و اهل شریعت کیست و پیر نادیده کیست و طفل کار دیده کیست؟ پس در باطن آدمی چراغ معرفت برانگیخت و علوم سرایر و ضمایر کیفیات درآموخت. آنها که ارباب هدایت بودند، هر چه پیش می آید می دیدند و هر حجاب که در راه افتد می بریدند؛ لاجرم چون به هوا به ریاضت دور کردند و نفس را به مجاهده مقهور کردند بر درون پرده ها هرچه خواستند بیافتند. اما آنها که از اهل ضلالت بودند، اما نمودند. بر نقش گرما باختند و بر سر شادروان کمند انداختند» ‏‏(مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، صص3 ـ 4)‏‏.‏


‏انسان به دلیل خصایص خاصی که باری تعالی در وجود او و فقط برای تکامل و پرورش او به ودیعه قرار داده است خود را برتر از همه موجودات می بیند و نمی داند که همه موجوداتی که خداوند خلق کرده است سر در برابر او فرود می آورند و به تسبیح و پرستش او مشغولند. در روایات مختلفی به این نکته اشاره شده است. امام خمینی در نامه های خویش به فرزندشان حاج احمد آقا به این نکات ظریف اشاره فرموده و از ایشان خواسته اند تا به آنها توجه کرده و سعی در خالص کردن عمل خویش داشته باشند. در زیر به فرازهایی از آنها اشاره می شود. "در روایت تسبیح  بعضی از موجودات را هم ذکر کرده اند که چیست. در قضیه تسبیح آن سنگریزه ای که در دست رسول الله(ص) بوده، [آنها] شنیدند که چه می گوید؛ تسبیحی است که گوش من و شما اجنبی از اوست. نطق است؛ حرف است؛ لغت است؛ اما نه به لغت ما، نه نطقش نطق ماست. اما ادراک است، منتها ادراک به اندازه سعۀ وجودی خودش. لعّل بعضی از مراتب عالیه، مثلاً  از باب این که خودشان را می بیننند که سرچشمه همه ادراکات هستند، بگویند که موجودات دیگر [ادراک] ندارند؛ البته آن مرتبه را ندارند. ما هم از باب اینکه ادراک نمی کنیم حقایق این موجودات را، ما هم محجوبیم، و چون محجوبیم مطلع نیستیم،وچون مطلع نیستیم خیال می کنیم چیزی در کار نیست". ‏‏(تفسیر سوره حمد،ص99)‏

‏شاید این خود خواهی های انسان و غفلت از خداوند و مشغول شدن به خواهش دل ناشی از بیم نداشتن از خداوند تعالی است. «اینکه در قلوب ما محجوبان خوف و رهبت از حق تعالی عظمته وجود ندارد، برای آنست که ادراک عظمت نکردیم و چون محتجب است فطرت به حجابهای غلیظ طبیعت، از این جهت جرأت بر مولی کند. آنانکه از حجاب طبیعت بیرون آمده بودند و جلوه عظمت حق عظم شأن بر قلوب آنها نازل شده بود، بی توجه به نفع و ضرر و بدون التفات به جهنم و بهشت، قلبهای آنها از نور عظمت و سطوت جلال می لرزید، و از خوف خدا غش می کردند. رنگهای مبارک شان در وقت نماز ـ که میعاد حضور اولیاء علیهم السلام و معراج قرب آنها است ـ زرد می شد و پشت مبارکشان می لرزید و از خود بی خود می شدند ‏‏(شرح جنود عقل و جهل، ص 329)‏‏. ‏


‏چه بسیار بزرگان و عارفانی که با خرق پرده های دنیایی و رسیدن به قرب الهی، آشنایی با عالم مکاشفه و خبردار شدن از عالم دیگر و واقعی که ممکن است هر انسان عادی نتواند به آن دست پیدا کند، فراهم شود. انًّ روح المومن لاَشَدُّ اتًّصالاً بروح الله من اتًّصالِ شُعاعِ الشّمس بِها». [جان مؤمن به روح خدا بیشتر پیوسته است تا شعاع آقتاب به آفتاب] ‏‏(چهل حدیث، ص 454)‏‏. تنها راه اتصال روح مومن به قرب الهی از راه نماز ممکنتر و آسان تر می شود. همانگونه که امام خمینی درباره نماز از این تعابیر استفاده می کنند:"نماز که معراج قرب الهی است، استقبال به قبله و توجه به نقطه مرکزیه و دست کشیدن و روبرگرداندن از جهات متفرقه، دعوی بیدار شدن فطرت است و خارج شدن نور فطرت از احتیاجات است؛ و این برای کل و اصحاب معرفت حقیقت دارد و برای ما  اصحاب حجاب، ادبش آن است که به دل بفهمانیم که در جمیع دار تحقق کمال و کاملی نیست جز ذات مقدس کامل علی الاطلاق که آن ذات مقدس، کمالی است بی نقص و جمالی است بی عیب و فعلیتی است بی شوب، قوه و خیریتی است بی اختلاط به شریت و نوری است بی شوب ظلمت و در تمام دار تحقق هرچه کمال و جمال و خیر و عزّت و عظمت و نوریت و فعلیت و سعادت یافت شود، از نور جمال آن ذات مقدس است؛ واحدی را در کمال ذاتی با آن ‏


‏ذات مقدس شرکت نیست، و موجودی را جمال و کمال و نور و بهاء نیست، جز به جمال و کمال و نور و بهای آن ذات مقدس. بالجمله، جلوه نور جمال مقدّس او عالم را نورانی فرموده و حیات و علم و قدرت بخشوده و الّا همه دار، تحقق در ظلمت عدم و کمون ‏‏(پنهان گشتن و پوشیده بودن)‏‏ نیستی و بطون بطلان بودند؛ بلکه کسی که به نور معرفت دلش روشن باشد، جز نور جمال جمیل همه چیز را باطل و ناچیز و معدوم داند ازلاً و ابداً "‏‏(آداب نماز، 117 ـ 118)‏‏. البته بایستی فراموش نکنیم که علاقه و مغرور شدن به نماز می تواند خود نوعی دیگر از حجاب ها باشد. همانگونه که امام خمینی به فرزندشان می فرمایند: «بپرهیز و برحذر باش ... پوسته و ظاهر عبادات را نیز منظر نظر قرار نده، و نه اخلاق معتدل یا نیکو را و نه فلسفه کلیه با مفاهیم مهم را، و نه شیوایی گفتار ارباب تصوف و عرفان ظاهری و نظم کلام ایشان را، و نه عرش و رعد اهل خرقه و آذرخش ایشان (که ادعای رگبار معارف دارد)، هیچ کدام را در برابر چشمانت قرار نده، که همه آنها حجابی است اندر حجاب و ظلماتی است انباشته بر هم و صرف کوشش در آنها مرگ و هلاکت است و چنین کاری زیان آشکار و محرومیت ابدی و ظلمتی است بی پایان» ‏‏(صحیفه امام، ج 1،ص 10)‏‏.‏

‏انسان برای تکامل خویش بایستی این حجاب ها را بشکند، همانگونه که یک کرم ابریشم بایستی برای پروانه شدن پیله سفت و درهم تنیده شده خود را پاره کند تا بتواند پروانه شدن خویش را ببیند. این حجاب ها برای قهقرا بودن نیست، بلکه برای قرب و رسیدن به ظاهر است؛ ظاهری که همیشه حضور و نمایان است ولی چون درگیر حجاب های نفس و روح خود هستیم، او را نمی بینیم.‏

‏او ظاهر است و هر ظاهری ظهور اوست و ما خود حجاب هستیم. انانیت و انیت ماست که ما را محجوب ساخته است.‏

‏میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست‏  ‏تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز‏

‏برای بالا زدن این حجاب ها باید به او پناه ببریم و از او با تضرع و ابتهال بخواهیم که ما را از بند آنها نجات دهد. «الهی هَب لی کَمالَ الانقطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبنا بِضیاء نَظَرِها اِلَیکَ حتّی تَخرِقَ ابصار القُلوب حُجُب النوِر فَتَصِلَ اِلَی مَعدَنِ العَظِمَهِ و تصیرَ اَرواحُنا مُعَلّقه بِعزْ قدسک الهی و‏


‏اجعلنی مِمّن نادیتَه فاَجابَکَ ولا حظتَهُ و فَصَعِق لّجلالکَ... ‏‏(اقبال الأعمال، ص 687)‏‏ .‏‎]‎‏ بارالها! بریدگی کامل از تعلقات را برای توجه به خودت ارزانیم فرما، و چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان، تا دیدگان دل پرده های نور را دریده و به معدن عظمت و جلال برسد، و جانهایمان به عزّ قدس تو تعلق یابند. الها! مرا در شمار آنان قرار ده که صدا زدی، پس پاسخت داد و نیم نگاهی به آنان کردی پس در برابر جلال تو مدهوش شدند ...‏‎[‎

‏خروج از حجاب ها هرگز ممکن نیست مگر اینگونه که امام خمینی فرموده: «پسرم ما هنوز در قید حجابهای ظلمانی هستیم و پس از آنها حجابهای نور است، و ما محجوبان هنوز اندر خم یک کوچه ایم...و اینها معجزه رسول اکرم است که با مبدأ وحی آنطور آشنایی دارد ...و خود با عروج به قله کمال انسانیت، حقایق را آشکارا و بدون هیچ حجاب می بیند و در عین حال، در تمام ابعاد انسانیت و مراحل وجود، حضور دارد و مظهر اعلای «هو الاوّلُ و الآخِرُ و الظّاهروُ الباطِنُ» ‏‏(حدید، 3)‏‏ می باشد و می خواهد همه انسانها به آن برسند و چون نرسیده اند، گویی رنج می برد و شاید «طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» ‏‏(طه، 1 ـ 2)‏‏ اشارۀ لطیفه ای  به آن باشد و شاید «ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت»نیز مربوط به همین معنی باشد"‏‏(صحیفه امام، ج 16، ص 210-209‏‏" و فرمود: "تا انسان در حجاب ‏


‏خود است و به خود سرگرم است و خرق حُجُب نوری را نکرده فطرتش محجوب است و خروج از این منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدایت حق تعالی" ‏‏(صحیفه امام، ج 18،ص 443)‏‏.‏

‏هفت شهر عشق را عطار گشت‏   ‏ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم‏

‏«در فطرت و خلقت، انسان امکان ندارد به غیر کمال مطلق توجه کند و دل ببندد، همه جانها و دلها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جُست و ثناخوان اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد، ثنای هر چیز ثنای اوست، گرچه ثناگو تا در حجاب است گمان کند ثنای دیگری می گوید، در تحلیل عقلی که خود حجابی است نیز چنین باشد ..‏

‏آنکه کمال- هرچه باشد- می طلبد عشق به کمال مطلق دارد نه کمال ناقص. هر کمال ناقص محدود به عدم است و فطرتْ از عدمْ تنفّر دارد. طالب علم، طلب علم مطلق می کند و عشق به علم مطلق دارد و همچنین طالب قدرت و طالب هر کمال. به فطرت، انسان عاشق کمال مطلق است و در کمالهای ناقص آنچه می خواهد کمالِ آن است نه نقص، که فطرت از آن مُنزجِر است، و حجابهای ظلمانی و نورانی است که انسان را به اشتباه می اندازد." ‏‏(صحیفه امام، ج 18، ص 443)‏

‏«اول باید با قدم علم لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد، حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حُجُب آشنا می شوی، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید». ‏‏(صحیفه امام، ج 20،ص439)‏

‏آنان که به علم فلسفه می نازند‏  ‏بر علم دگر به آشکارا تازند‏

‏ترسم که در این حجاب اکبر آخر‏  ‏سرگرم شوند و خویشتن را بازند‏

‏دیوان امام، ص 209‏

‏از این رو امام خمینی با وجود سفارش فراوان به تعلیم و فراگیری دانش، علوم برهانی و روی گرداندن از علوم استدلالی را خیانتی به عقل و استتدلال و فلسفه می دانند، لکن آنها می تواند به عنوان راهی برای وصول به مقصد اصلی باشند‏‏(صحیفه امام، ج16، ص220)‏‏.‏

‏علمی که جز اصطلاح و الفاظ نبود‏  ‏جز تیرگی و حجاب چیزی نفزود‏

‏هرچند تو حکمت الهی خوانیش‏  ‏راهی بسوی کعبه عاشق ننمود‏

‏دیوان امام،ص212‏


‏ایشان با آنکه دارای مقامات عرفانی بالایی بودند، اما باز خود را دربند این حجابها می دانند و می فرمایند: «چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جای رفع حُجُب به جمع کُتُب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جز یک مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی، طالب را که به فطرت الله مفطور است، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت، نه از فتوحات، فتحی حاصل و نه از فصوص الحِکَم، حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم انگیز دارد» ‏‏(صحیفه امام، ج 20، ص 165)‏‏.‏

‏در جمع کُتُب هیچ حجابی ندریدیم‏  ‏در درس صُحُف راه نبردیم بجایی‏

‏دیوان امام، ص 187‏

‏آن کس که به رغم خویش عارف باشد‏   ‏غوّاص به دریای معارف باشد‏

‏روزی اگر از حجاب آزاد شود‏   ‏ببیند که به لاک خویش واقف باشد‏

‏ ‏

‏دیوان امام، ص 206‏

‏هرچند دست پیدا کردن به علوم می تواند حجاب باشد ولی «تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود، علوم بذر مشاهدات است گو که ممکن است گاهی بی حجاب اصطلاحات و علوم به  مقاماتی رسید، ولی این از غیر طریق عادی و خلاف سنّت طبیعی است و نادر اتفاق می افتد" و برای درک بهتر این حقایق و علم به اسماء و صفات الهی ناچار باید استادی او را تعلیم دهد. ‏‏(شرح چهل حدیث، ص 457)‏‏.‏


‏ ‏

‏بردار حجاب از رخ ای دلبر حسن ‏  ‏در ظلمت شب راهنمایی خواهم‏

‏ دیوان امام، ص 161‏

‏در این خصوص حضرت امام در کتاب پرنغز چهل حدیث می فرمایند: «طریقه خدا خواهی و خداجویی به آن است که انسان در ابتدای امر، وقتش را [صرف] مذاکره حق کند و علم به الله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند، و پس از آن ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند، که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد»‏‏(چهل حدیث، ص 457)‏

‏حال این سؤال مطرح می شود که چگونه بدون علم فردی که فاقد این اصطلاحات و علوم است می تواند تحصیل معرفت نماید. پاسخ امام به این سؤال این است: «و اگر اهل اصطلاحات نیست، نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس. البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او می شود و حق تعالی از او دستگیری فرماید و پرده ای از حجاب ها برای او بالا رود و از این انکارهای عامیانه قدری تنزل کند و شاید با عنایات خاصه حق تعالی راهی به معارف پیدا کند»‏‏(چهل حدیث، ص457)‏

‏و نهایتاً جمله ای از نامه حضرت امام خمینی به خانم فاطمه طباطبایی راکه در تاریخ 5/5/1362 نوشته شده است حسن ختام مطلب خویش قرار می دهیم. قسمتی که تمامی صحبت های امام درخصوص حجاب عرفانی را به صورت فشرده در بردارد: "هر عضو ظاهر و باطن ما آفت ها دارد که هریک حجابی است که اگر از آنها نگذریم به اول قدم سلوک الی الله نرسیده ایم"‏‏(صحیفه امام خمینی،ج 18، صص 455)‏‏.‏

‏موانع چون در این عالم چهار است‏   ‏طهارت کردن از وی چهار است‏

‏نخستین پاکی از احداث و انجاس‏   ‏دوم از معصیت وز شر شیطان‏

‏سوم پاکی زاخلاق ذمیمه است‏  ‏که باری آدمی همچون بهیمه است‏

‏چهارم پاکی سرّ است از غیر‏    ‏که اینجا منتهی می گرددش سیر‏

‏شرح گلشن راز، ص 742‏

‏ ‏


‏ ‏

منابع

‏1ـ امام خمینی، صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام، تهران، دوم، 1379‏

‏2ـ امام خمینی، سرالصلوة(معراج السالکین و صلوة العارفین)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، اول، 1369‏

‏3ـ امام خمینی، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، اول، 1371‏

‏4ـ نسفی؛ عزیزالدین، انسان کامل، مقدمه و تصحیح: ماژیران موله، کتابخانه ظهوری، تهران، اول، 1371‏

‏5ـ سرور مولایی؛ محمد، مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، بی نام، تهران، اول، 1377‏

‏6ـ زمانپور، مجید، لطایف عرفانی برگرفته از آثار امام خمینی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی پازینه، تهران، اول، 1380‏

‏7ـ باقری؛ علی، جهان در پناه یازده اسم اعظم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی پازینه، تهران، چهارم، 1380‏

‏8ـ بلخی؛ مولانا جلال الدین، فیه مافیه، به کوشش: زینب یزدانی، فردوس و عطار، تهران، اول، 1378‏

‏9ـ بدیعی؛ محمد، نامه های عرفانی امام، تشیع، قم، دوم، 1383‏

‏10ـ فعالی؛ محمدتقی، تجربه های دینی و مکاشفه عرفانی، پژوهشکده فرهنگ و اندیشه اسلامی، قم، دوم، 1385‏

‏11ـ صادقی ارزکانی؛ محمدامین، انسان کامل از نگاه امام خمینی(س) و عارفان مسلمان، بوستان کتاب، قم، اول، 1382‏

‏12ـ منصوری لاریجانی؛ اسماعیل، سیری در اندیشه عرفانی حضرت امام خمینی، نشر فرهنگی آیه، اول، 1377‏

‏13ـ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، پنجم، 1380‏

‏14ـ امام خمینی، دیوان امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ششم، 1374‏

‏15ـ شرح و تفسیر و موضوع بندی دیوان امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، اول، 1371‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎