ماهیت انسان و روابط بین الملل از دیدگاه امام خمینی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1388

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : فیاضی، علی نقی

ماهیت انسان و روابط بین الملل از دیدگاه امام خمینی

ماهیت انسان و روابط بین الملل

 از دیدگاه امام خمینی

 علی نقی فیاضی

 

مقدمه

‏مسأله جنگ و صلح در روابط بین الملل از دیرباز یکی از مسائل مهم و در کانون توجه اندیشمندان و فیلسوفان سیاسی بوده است. بدون تردید، امام خمینی یکی از برجسته ترین متفکران دوران معاصر است که بر حسب درک واقع بینانه از ساختار نظام بین الملل، با محور قرار دادن بحث «رابطه اخلاق و سیاست» واگرایی و جنگ یا همگرایی و صلح در روابط بین الملل را تابع رعایت ارزشهای اخلاقی و عدم رعایت آنها از سوی بازیگران این عرصه می داند.‏

‏هرچند نظریات مربوط به روابط بین الملل از لحاظ سابقه تاریخی ریشه در مباحث اندیشمندان یونان باستان، چین وهند دارد، اما اغلب آنها فاقد روشهای علمی بوده و به صورت توصیفی به این موضوع پرداخته اند. بررسی مسائل بین المللی در چارچوب نظریه های علمی به قرن بیستم و به ویژه سالهای پس از جنگ جهانی دوم مربوط می شود. برخی از این نظریات به همراه رهیافت اسلامی در پژوهش حاضر مورد بحث قرار می گیرد.‏

‏نقطه تمرکز مباحث پیش رو، بررسی رهیافت اسلامی با محوریت «دیدگاه امام خمینی درباره ماهیت انسان و روابط بین الملل» است. بنابر این، پرسش اصلی این است که امام چه راهکار ‏


‏و تمهیداتی برای صلح و امنیت جهانی فراهم نموده است؟‏

‏از آنجا که فهم بهتر اندیشه های یک متفکر و اندیشمند مثل امام خمینی از طریق مقایسه آن با اندیشه های رقیب امکان پذیر خواهد بود، در آغاز دیدگاههای برخی از صاحب نظران غربی و طرفداران رهیافتهای «رئالیسم» و «ایده آلیسم» در مورد «ماهیت انسان و چیستی روابط بین الملل» را توضیح داده، سپس ضمن نقد و ارزیابی آنها، نگرش وی را در این زمینه، مورد بررسی قرار خواهیم داد. البته پیش از بررسی این رهیافت ها، مقصود خویش از روابط بین الملل را روشن خواهیم ساخت.‏

‏ ‏

1ـ روابط بین الملل

‏روابط بین الملل از مفاهیم پویایی است که از آغاز مصطلح شدن آن در معنای جدید خود، به اعتبار عناصر و نوع رابطه، دستخوش تغییرات زیادی شده است، به طوری که مفهوم آن در سالهای اخیر با آنچه در قرن گذشته از آن مستفاد می شده است، تفاوت دارد‏‏(احمد نقیب زاده، نظریه های کلان روابط بین الملل، ص 8)‏‏.‏

‏با این وجود، تعریفی که در ذیل می آید هم خوانی بیشتری با هدف این پژوهش دارد:‏

‏روابط بین الملل، مجموعه اقدامات و کنشهای متقابل واحدهای حکومتی و نیز نهادهای غیر دولتی و همچنین روندهای سیاسی میان ملتها را در بر می گیرد‏‏(عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، ص 13)‏‏.‏

‏هر چند این تعریف افزون بر کارگزاران دولتی، به نقش سازمانها و نهادهای غیر حکومتی در فرآیند روابط بین الملل نیز اشاره دارد، اما بازیگر اصلی این عرصه همچنان دولتها و نهادهای رسمی حکومتی می باشند.‏

‏براساس تعریف فوق، سطح تحلیل و نقطه عزیمت بحث از نوع خرد خواهد بود؛ زیرا در این پژوهش روی رفتار بازیگران روابط بین الملل متمرکز شده است و با توجه به این که نظام بین الملل تحت تأثیر مهمترین کارگزار خویش یعنی انسانها، در قالب بازیگران دولتی و غیر دولتی، قرار‏


‏دارد و نیز با عنایت به اینکه اقدامات و جهت گیریهای آنها منطبق با معیارهای اخلاقی و ارزشهای انسانی باشد یا نه، روابط میان این بازیگران، روابطی دوستانه و مسالمت آمیز یا خصمانه و تعارض آمیز توصیف می شود.‏

‏ ‏

2ـ رهیافت رئالیستی به روابط بین الملل

‏رویکرد واقع گرایی به روابط بین الملل که برگرفته از مبانی فکری و فلسفی ماکیاولی و هابس در تاریخ معاصر است، روابط بین الملل را عرصه مبارزه برای کسب و حفظ قدرت می داند و از آنجا که این جهان، دنیای تضاد منافع است، هرگز نمی توان اصول اخلاقی را به طور کامل محقق ساخت‏‏(محمد ستوده، ماهیت انسان و روابط بین الملل، مجله علوم سیاسی، ش 22، ص 200)‏‏.‏

‏رئالیست ها که برداشت بدبینانه ای نسبت به طبیعت جوامع انسانی دارند، روابط بین الملل را صرفاً صحنه تضاد منافع و تعارض خواستها و مبارزه دائمی واحدهای سیاسی برای کسب قدرت بیشتر و حفظ آن به هر طریق ممکن می دانند. از آنجا که نوع نگاه آنان به روابط بین الملل، تحت تأثیر مبانی فکری و انسان شناختی افرادی مانند ماکیاولی و هابس قرار دارد، نخست نگرش این دو متفکر را درباره سرشت انسان به اجمال مرور می کنیم و در ادامه توضیح بیشتری پیرامون چیستی روابط بین الملل از منظر طرفداران رهیافت رئالیستی ارائه خواهیم داد.‏


2ـ1ـ ماکیاولی و ماهیت انسان

‏از نظر ماکیاولی انسانها بد سرشت هستند و بدلیل خوی حیوانی زیادی که در آنها وجود دارد، گرایش به سمت منافع شخصی، ثروت اندوزی، جاه طلبی، قدرت محوری، عهد شکنی و کارهای ناشایست دیگر یک گرایش کاملاً ذاتی و درونی است. در اثر این تمایلات جنگ و ستیز میان انسانها اجتناب ناپذیر است و بدین سبب وجود یک فرمانروای قدرتمند در جامعه به منظور برقراری نظم و جلوگیری از هرج و مرج ضرورت دارد. نامبرده برداشت خود دربارۀ سرشت آدمی و ضرورت وجود فرمانروا و قانون متناسب با آن را چنین توضیح می دهد: «کسی که می خواهد برای شهری قوانینی وضع کند و نظامی سیاسی به آن بدهد، باید کار خود را با این فرض آغاز کند که همه آدمیان بدند و هر وقت که فرصتی به دست آورند از تمایلات بد خود پیروی می کنند و طبیعت شریر خود را به معرض نمایش می نهند و اگر بدی کسی زمانی نهفته بماند این امر ناشی از علتی ناشناخته است و این علت را تنها هنگامی می توان شناخت که شرارت او به منصه ظهور رسیده باشد، آنگاه زمان که می گویند مادر همه حقایق است، از علت پنهان پرده بر می افکند»‏‏(نیکولو ماکیاولی، گفتارها، ترجمه محمدحسن لطفی، ص 46)‏‏.‏

‏مطابق برداشت ماکیاولی، انسان ها تنها از روی ناچاری و ضرورت به خواسته ها و منافع دیگران احترام می گذارند و در صورتی که فرصتی به دست آورند، به دلیل گرایشات سیری ناپذیر حیوانی، به سمت بی نظمی و کارهای بد روی می آورند. از این رو، ایشان در اندرزی به شهریار، تأکید می کند که برای برقراری نظم اجتماعی و حفظ قلمرو سلطنتش، جز در اندیشه جنگ و افزایش قدرت نظامی بودن، هیچ هدفی را در سر نپروراند: «بر شهریار است که هیچ هدفی در پیش و هیچ اندیشه ای در سر نداشته باشد مگر جنگ و سامان و نظم آن. فرمانروایان را کدام هنر بالاتر از این؟ و در نیکویی آن همین بس که نه تنها شاهزادگان را بر تخت پادشاهی نگه می دارد که چه بسیار از میان عامه نیز کسانی را بر کرسی فرمانروایی بر می کشد»‏‏(ماکیاولی، شهریار، ترجمه داریوش آشوری، ص 113)‏‏.‏

‏ماکیاولی به آنچه گفته شد بسنده نمی کند وبرای نیل شهریار به اهداف برشمرده و نیز بدلیل ‏


‏آنکه انسانها در معامله با دیگران به صداقت و درستی توجهی ندارند، او را از تعهدات اخلاقی و رعایت صفاتی مانند وفاداری، حفظ حرمت قول، درستی رفتار و نیالودگی به نیرنگ نیز معاف می دارد. وی می گوید: «فرمانروای زیرک نمی باید پایبند پیمان خویش باشد. اگر مردمان همگی نیک می بودند، این اندیشه ای شایسته نمی بود؛ اما از آنجا که مردمان بدخیم و سست پیمانند، شهریار نیز ناگزیر از پایبندی به پیمان خود با ایشان نیست»‏‏(همان، ص 130)‏‏.‏

‏از نظر ماکیاولی، آدمیان اساساً موجودات اهریمنی و ذاتاً نادرست هستند که در روابط خود با همنوعان لزوماً صداقت و تعهد را رعایت نمی کنند، از این رو شهریار نیز ملزم به حفظ حرمت قول و پرهیز از نیالودگی به حیله و نیرنگ در قبال آنها نخواهد بود.‏

‏ ‏

2ـ2ـ هابس و ماهیت انسان

‏توماس هابس نیز، مانند ماکیاولی، نگاه بدبینانه به انسان دارد و او را موجودی باطناً خودخواه و شریر می داند. از نظر هابس، گرایش انسان به صیانت نفس، منافع شخصی و اجتناب از ضررها و آسیب های شخصی یک گرایش کاملاً باطنی است که برای حفظ آن با همنوعانش دائماً در حال جنگ و ستیز به سر می برد و بدین سبب میل به قدرت که تنها با مرگ او فرو می نشیند، سیری ناپذیر خواهد بود. هابس وضع طبیعی (قبل از مدنیت) موجودات انسانی را به گونه ای ترسیم می کند که در آن «جنگ همه علیه همه» گریز ناپذیر  بوده و «انسان گرگ انسان» معرفی شده است‏‏(توماس هابس، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، ص 158)‏‏.‏

‏مطابق نظر هابس، عواملی مانند رقابت مالی و اقتصادی، ترس، بلند پروازی و افتخار از جمله انگیزه های اصلی ستیز آدمیان در وضع طبیعی به شمار می آیند بنابراین: «علت اولی آدمیان را برای کسب سود، علت دوم برای کسب امنیت و علت سوم برای کسب اعتبار و شهرت، به تعدی وا می دارد»‏‏(همان)‏‏.‏

‏به طور خلاصه هابس و ماکیاولی براساس نگاه بدبینانه ای که نسبت به سرشت انسان دارند و او را ذاتاً موجودی شریر، پرخاشگر و اهریمنی می پندارند، همواره بر این نکته اهتمام داشته اند که ‏


‏اساس روابط میان افراد بر جنگ و ستیز و مبارزه برای کسب قدرت بیشتر استوار است. این نوع نگرش، بر اصحاب مکتب رئالیستی که یکی از رهیافتهای مهم مطالعات روابط بین الملل در قرن بیستم است، تأثیرات فزاینده ای بر جای گذاشت؛ به طوری که مورگنتا ـ بنیانگذار این رهیافت ـ در مطالعات خویش پیرامون رفتار کارگزاران اصلی روابط بین الملل، انگیزۀ اساسی آنها را کشمکش بر سر قدرت و واگرایی در روابط بین الملل می داند.‏

‏ ‏

2ـ3ـ واگرایی در روابط بین الملل

‏رئالیستها از میان عوامل تأثیر گذار در ایجاد بحران و جنگ میان بازیگران صحنه روابط بین الملل، گرایش آنان به افزایش قدرت را عامل اصلی تعارضات و واگرایی می دانند.‏

‏هانس مورگنتا، قدرت در روابط بین الملل را وسیله ای برای دستیابی به خواسته های ملت می داند و معتقد است که روابط بین الملل در کشمکش بر سر قدرت خلاصه می شود. او معتقد است که در کشاکش قدرت، کشورها از سیاست هایی پیروی می کنند که هدف آن حفظ وضع موجود، توسعه طلبی امپریالیستی یا کسب اعتبار باشد‏‏(محمدحسین اسکندری و اسماعیل دارابکلایی، پژوهشی در موضوع قدرت، ص 183)‏‏. براین اساس دولتی که سیاست خارجی اش در جهت حفظ وضع (نه تغییر توزیع) قدرت است، از سیاست حفظ وضع موجود پیروی می کند. دولتی که سیاست خارجی آن در مسیر تحصیل قدرت بیشتر است، طالب وضع موجود نبوده، سیاست های امپریالیستی را دنبال می کند و بالاخره دولتی که سیاست خارجی اش بر نمایش قدرت استوار است، معمولاً به منظور حفظ یا افزایش آن، درصدد تعقیب سیاست اعتبار است ‏‏(سید عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، ص 59)‏‏.‏

‏رئالیست ها که اساس بررسی خود را بر وجود تعارض منافع و خواست ها میان افراد از یک سو، و مراجع انسانی از سوی دیگر قرار داده، به جای برقراری روابط نزدیک و همکاریهای دوستانه میان ملتها، بر واحدهای سیاسی و حاکمیت های جداگانه با منافع ناهمگون تأکید می ورزند. براساس چنین برداشتی که تحت تأثیر نظریات فیلسوفانی چون هابس و ماکیاولی قرار دارد، هیچگونه محدودیت‏


‏اخلاقی و حقوقی برای «تأمین منافع و تحقق اهداف ملی» نمی توان قائل شد. این برخورد نسبت به روابط بین الملل، روابط میان واحدهای سیاسی را بر اساس یک سلسله نظریه های از پیش ساخته شده مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد و راهنمای دولتها را برای جهت گیریهای سیاسی خارجی، قدرت و منافع می پندارد‏‏(همان، ص 245)‏‏. بدین ترتیب، طرفداران مکتب رئالیسم جنگ و تعارض میان دولتها را یک امر کاملاً طبیعی پنداشته و همواره بر این نکته تأکید ورزیده اند که «روابط بین الملل از مبارزه بی امان و بی انتها برای  کسب قدرت که ریشه در طبیعت انسان دارد، نشأت می گیرد». بدین سان، صلح و ثبات در نظام بین المللی به عنوان یک پدیده عارضی و مقطعی تلقی می شود که برای حفظ آن می باید از «تمهیداتی چون موازنه قدرت و بازدارندگی بهره جست. اگر همه دولتها در صدد به حداکثر رسانیدن قدرت خویش باشند ثبات و در نتیجه موازنه  قدرت به وجود خواهد آمد»‏‏(همان، ص 360)‏‏. بنابراین، سیر منطقی قضایا در رهیافت رئالیسم به این صورت است که ذات شریر انسان او را به قدرت طلبی می کشاند و این قدرت طلبی در دولتها انعکاس می یابد و به تبع آن صحنه بین المللی، صحنه زور آزمایی دولتها قرار می گیرد‏‏(همان، ص 357)‏‏.‏

‏ ‏

2ـ 4ـ نقد و ارزیابی رهیافت رئالیسم

‏از سخنان بسیاری از طرفداران مکتب واقع گرایی(رئالیسم) استفاده می شود که قدرت محوری و قدرت طلبی، انگیزه ای اصلی و هدف نهایی برای ملتها و دولتها خواهد بود که این سخن ‏


‏در اسلام و اندیشه زمامداران واقعی و اندیشمندان مسلمان مورد قبول نیست؛ زیرا هرچه قدرت اهمیت و آثار مهمی داشته باشد، نمی تواند به عنوان هدف اصلی و نهایی تلقی شود و  ارزش آن، ابزاری خواهد بود. بنابراین، از نظر ادیان و بویژه اسلام، قدرت وسیله ای است که باید از آن در راستای تأمین اهداف مشروع، حاکمیت خدا و دین خدا و مبارزه با استکبار و ظلم و ستم و تجاوز بهره گیری شود. قدرت در نظر اولیای خدا، اگر در مسیر اهداف نامبرده و امثال آن قرار نگیرد، هیچ ارزشی ذاتی نخواهد داشت‏‏(محمدحسین اسکندری و اسماعیل دارابلکایی، پژوهشی در موضوع قدرت، ص 189)‏‏.‏

‏افزون بر آن، نقدهای دیگری که می توان برای این رهیافت برشمرد، به شرح زیراند:‏

‏1ـ یکی دیگر از انتقادات، مربوط به ساده انگاری و کلی گویی این مکتب است که همه ابعاد زندگی سیاسی را در قالب قدرت خلاصه کرده و سایر علل و عوامل مؤثر در سیاست را از قلم می اندازد.‏‏ (احمد نقیب زاده، نظریه های کلان روابط بین الملل، ص 71)‏

‏2ـ تحلیل روابط بین الملل براساس نمودها صورت گرفته و توجهی به بودها و حقایق هستی نشده است.‏

‏3ـ ثبات و آرامش ناشی از توازن قوا در نظام بین الملل عین بی ثباتی است؛ زیرا در قاموس رهیافت واقع گرایی جایی برای عدالت و برابری وجود ندارد.‏

‏4ـ در این رهیافت، صرفاً یک جنبه از ماهیت سرشت انسانی مورد توجه قرار گرفته و از جنبه انسانی آن و  تمایل به همکاری و تعاون غفلت شده است‏‏(محمد ستوده، ماهیت انسان و روابط)‏‏.‏

‏به طور خلاصه، گرایش انسان به قدرت طلبی، منافع شخصی، پرخاشگری، ثروت اندوزی و... هر چند قابل انکار نیست و بخشی از وجود وی را تشکیل می دهد؛ اما پنداشتن این گرایشات به عنوان تمام ابعاد وجودی انسان ناشی از برداشت یکسویه، تک بعدی و غیر منطبق با حقیقت وجود بشر است. انسان علی رغم داشتن این صفات، گرایشات دیگری نیز دارد که مظهر همگرایی، همکاری، حقیقت طلبی، تعاون، ایثار، نوع دوستی و بسیاری از فضایل اخلاقی و معنوی تلقی می شوند.‏


3ـ رهیافت ایده آلیستی به روابط بین الملل

‏رویکرد ایده آلیستی، یکی دیگر از رهیافتهای مطالعه در فرایند تجزیه و تحلیل روابط بین الملل است. در این دیدگاه، زمینه های همکاری و اشتراک مساعی میان واحدهای سیاسی متفاوت است. بر این اساس، میان افراد و نیز جوامع انسانی پیوندهای مشترک اجتماعی و فوق ملی وجود دارد و در این روند مسأله برد و باخت مطرح نیست‏‏(سید عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، ص 245)‏‏.‏

‏این نوع نگرش نسبت به طبیعت بازیگران صحنه روابط بین الملل، ریشه در نظریات خوش بینانه ای کسانی مانند روسو و گروسیوس دارد که به پاک بودن سرشت انسان و گرایش ذاتی وی به نیکی و فضایل، معتقد بودند. بنابراین، قبل از ارائه هر گونه توضیحی درباره رهیافت ایده آلیستی، برداشت افراد نامبرده در مورد طبیعت انسان را به اجمال مرور می کنیم.‏


jaygah3

3ـ1ـ روسو و ماهیت انسان

‏ژان چاک روسو به انسان نگاه مثبت دارد و او را موجودی نیک سرشت می داند. جمله معروف «انسان آزاد آفریده شده است، اما همه جا در بردگی به سر می برد»‏‏(ژاک ژاک روسو، قرارداد اجتماعی، ترجمه مرتضی کلانتریان، ص 56)‏‏ به روشنی مفهوم آزادی طبیعی انسان و همچنین وضع طبیعی آنان را از نظر این متفکر توضیح می دهد. در حقیقت، این جمله پاسخی است به آن دسته از دانشمندان که معتقدند «تمام انسانها رعیت آفریده شده اند»‏‏(همان)‏‏. بدین سان از منظر روسو، «انسان فقط وقتی وارد جامعه انسانها شد، آن وقت فکر حمله به دیگری در سرش وارد می شود؛ پس از اینکه شهروند شد به سرباز تبدیل می شود. بنابراین، انسان طبیعی، اشتیاقی به جنگیدن با همنوعان خود ندارد»‏‏(همان، ص 85)‏‏. بدین ترتیب، انسان به لحاظ طبیعت خود صلح جوست و در روابط با همنوعانش ملاحظات اخلاقی، ارزشی و انسان دوستانه را رعایت می کند؛ اما پرخاشگری، ددمنشی، منازعه و اعمال خلاف او امر عارضی و ناشی از شرایط بد و ترتیبات نامناسب اجتماعی است.‏

 

3ـ2ـ گروسیوس و ماهیت انسان

‏گروسیوس نیز مانند روسو، لوح ضمیر انسان را سفید دانسته و معتقد است که ویژگی اصلی او «جامعه دوستی است و می خواهد با همنوعان روزگار بگذراند؛ گذرانی که با فعالیت خلاقانه همراه است»‏‏(عبدالرحمن عالم، تاریخ فلسفه سیاسی غرب (عصر جدید و سده نوزدهم)، ص 177)‏‏. بنابراین، انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است و بدون همکاری متقابل با دیگران قادر به تأمین اهداف و نیازهای فردی خویش نخواهد بود.‏

‏هنگامی که روسو و گروسیوس از سرشت نیک انسان و گرایش ذاتی او به فضایل سخن می گویند، منظورشان این است که روابط افراد با همدیگر لزوماً بر مبنای صلح دوستی، تعاون، همکاری و همگرایی شکل می گیرد.‏

‏چنانکه پیداست این نوع طرز تفکر، برخی از پژوهشگران روابط بین الملل را تحت تأثیر قرار ‏


‏داده و باعث شده است که آنان روابط بین الملل را صرفاً بر مبنای همگرایی مطلق و تشریک مساعی واحدهای سیاسی برای نیل به اهداف مشترک، مورد بحث و بررسی قرار دهند.‏


3ـ3ـ همگرایی در روابط بین الملل

‏رویکرد آرمان گرایانه که نشأت گرفته از روشنفکران ایده آلیسم مانند گروسیوس و روسو و ... است، نسبت به طبیعت جوامع انسانی خوش بین است و بر تعهدات و حقوق بین الملل تأکید می کند. از دید آرمان گرایان، امکان رفع جنگ در صحنه بین المللی از طریق تقویت قواعد، مقررات و نهادهای بین المللی وجود دارد. مطابق نظر آنان، مهمترین عامل جنگ وجود تسلیحات و ابزارهای جنگی از یک سو و ساختار ناقص نظام بین الملل جهانی از سوی دیگر است؛ بنابراین ایجاد سازمان بین المللی به منظور حل مسالمت آمیز اختلافات و تقویت منافع مشترک میان دولتها و نظارت بر خلع سلاح عمومی ضروری به نظر می رسد‏‏(محمد ستوده، ماهیت انسان و روابط بین الملل، مجله علوم سیاسی، ش 22، ص 203)‏‏. به طوری کلی اصول مسلم فرض شده در مکتب ایده آلیسم به این شرح اند:‏

‏1ـ طبع انسان ذاتاً خوب و قابلیت نوع دوستی و کمک متقابل دارد؛‏

‏2ـ رفتار بد انسان محصول شرارت انسان نیست، بلکه محصول سازمانها و نهادهای نادرست است که انسان را به اعمال خودخواهانه و مضر به حال دیگران وا می دارند؛‏

‏3ـ جنگها معرف بدترین چهره از نظام بین المللی هستند؛‏

‏4ـ جنگ اجتناب ناپذیر نیست و می توان آن را همراه با سازمانهای موجد آن از بین برد؛‏

‏5ـ جنگ یک مسألۀ بین المللی است که برای از بین بردن آن تلاشی فراتر از حد ملی لازم دارد؛‏

‏6ـ و بالاخره جامعه بین المللی باید حذف نهادهای جنگ خیز را وظیفه خود تلقی کند‏‏(احمد نقیب زاده، نظریه های کلان روابط بین الملل، ص 114)‏‏.‏

‏ ‏

‏ ‏


3ـ4ـ نقد و ارزیابی رهیافت ایده آلیستی

‏این رهیافت نیز، مانند رویکرد رئالیستی که تمام توجه خود را روی بعد حیوانی افراد متمرکز ساخته بود، با برجسته نمودن بعد انسانی، جنبه های حیوانی آنان را به حاشیه رانده است.‏

‏افزون بر آن، اشکالات دیگری نیز وجود دارد که به شرح زیر تقدیم می شود:‏

‏1ـ رهیافت ایده آلیستی بیش از آن به هست ها توجه نماید به بایدها و هنجارهای ارزشی رفتار می پردازد.‏

‏2ـ در حالی که واقع گرایان بیش از اندازه به قدرت تکیه می کنند، آرمان گرایان آن را نادیه می گیرند و معتقد به هماهنگی منافع دولتها هستند.‏

‏3ـ طرفداران رهیافت ایده آلیستی بر خلع سلاح عمومی یا کنترل تسلیحات، تقویت مقررات و حقوق بین الملل تأکید می کنند، در حالی که تجویز امنیت دسته جمعی جهت برقراری ثبات و صلح بین المللی در عمل با موانع و چالش های متعددی همراه می باشد و سازمان بین المللی و هنجارهی حقوقی بین المللی تحت تأثیر بازی قدرتهای بزرگ، کارکرد واقعی خود را نداشته است‏‏(محمد ستوده، ماهیت انسان و روابط بین الملل، پیشین، ص 204)‏‏.‏

‏ ‏

4ـ رهیافت اسلامی به روابط بین الملل

‏نگرش اسلام به روابط بین الملل متأثر از نوع نگاه آن به ماهیت انسان و غایات وجودی آن است. در اسلام سرشت انسان دارای دو بعد خیر و شر است؛ به گونه ای که زمینه های صلح خواهی یا جنگ طلبی بالقوه در او وجود دارد. در جهان بینی اسلامی، انسان صرفاً حیوان مادی نیست، بلکه در بر دارنده ارزشهای الهی ـ انسانی نیز می باشد. در قاموس اسلامی آنچه اصالت دارد ارزشها سجایای معنوی است، از این رو حرکت تکاملی، انسان و جامعه بشری را به سمت ثبات، صلح و عدالت می راند‏‏(همان)‏‏.‏

‏مشخصۀ بارز این رهیافت که سرشت انسانها را به عنوان کارگزاران صحنه روابط بین الملل، آمیخته از نیروهای متمایل به خیر و نیکی و پستی و شرارت می داند، ارائه الگویی است که در آن ‏


‏تلفیقی از دو حالت واگرایی و همگرایی اساس روابط میان واحدهای سیاسی را تشکیل می دهد. طرح این الگو از سوی رهیافت اسلامی سبب می شود که، ضمن دور بودن از افراط و تفریط موجود در دو رهیافت قبلی، روابط بین الملل را بر اساس واقع نگری و جامع نگری ویژه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. توضیح بیشتر در این مورد را از منظر امام خمینی پی می گیریم.‏

‏ ‏

4ـ1ـ امام خمینی و ماهیت انسان

‏از منظر امام خمینی گرایشها و ادارکات موجود در انسان، چه آنهایی که به جنبه های حیوانی او مربوط می شود و چه آنهایی که به جبنۀ انسانی وی تعلق دارد، از بدو خلقت به صورت بالفعل حضور ندارند؛ بلکه به مرور زمان و با فراهم شدن زمینه ها، عوامل وتمهیدات خاصی، به تدریج شکوفا می گردند.‏

‏ایشان درباره خلقت انسان و چگونگی به فعلیت رسیدن گرایشها و ادارکات او چنین توضیح می دهد: «بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملک، در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیئه، بلکه در جمیع ادارکات و فعلیات بالقوه است و کم کم رو به فعلیت گذارد به عنایت حق جل و علا و ادارکات ضعیفه جزئیه اول در او پیدا شود، از قبیل احساس لمس و حواس ظاهری دیگر الاخس فالاخس، و پس از آن، ادراکات باطنیه نیز به ترتیب در او حادث گردد، ولی در ملکات باز بالقوه باشد و اگر در تحت تأثیر واقع شود، به حسب نوع ملکات خبیثه در او غالب شود و متمایل به زشتی و ناهنجاری گردد ... و چون حق تعالی و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربی و مهذب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است... و این دو یکی مربی باطنی، که قوه عقل و تمیز است و دیگر مربی خارجی انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت می باشند»‏‏(امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 237)‏‏.‏

‏از نظر امام هرچند انسان در وضع طبیعی، موجودی است خونریز و خود محور و دارای حب ذات شدید، لیکن فطرت توحیدی و کمال طلبش، در صورتی که زمینه بروز و رشد پیدا کند، او ‏


‏را بر آن می دارد تا برخود و منطق حیوانی اش چیره شود و راه کمالات را بپیماید و از مدارج قرب الهی و خلیفه خدا و آینه تمام نمای صفات او گردد؛ اما این نزدیکی به ساحت الهی در گرو خروج از منیت و خودپرستی است‏‏(سید حسن اسلامی، امام، اخلاق، سیاست، ص 42)‏‏.‏

‏ایشان که با تأکید بر این نکته که تمام تمایلات و گرایشهای انسان در بدو خلقت ظهور و بروز و جهت گیری خاصی ندارند و ذات آدمی مستعد شکوفایی هر دو سنخ از تمایلات حیوانی و انسانی است، از عقل و پیامبران الهی به عنوان عوامل مؤثر در شکوفا شدن خواستهای متعالی انسان و زمینه بروز و رشد فطرت الهی یاد می کند. از این رو، عناصر شریر و خواستهای پست انسان تنها در اثر برخورد غفلت آمیز و عدم بهره برداری از تعالیم اخلاقی و دینی و راهنمایی عقل به فعلیت می رسند.‏

‏امام خمینی همچنین ضمن اشاره به وجود سه قوه «واهمه»، «غضبیه» و «شهویه» در درون انسان، معتقد است که این قوا سرچشمه تمام گرایشهای نیک و پست انسان به شمار می روند و از این رو، افراط و تفریط در آنها برای او بی نهایت زیان آور است. ایشان، درباره افراط انسان در استفاده از قوه غضب و پیامدهای ناگوار آن، چنین اظهار می دارد:«بیشتر فتنه های بزرگ و کارهای فجیع در اثر غضب و اشتعال آن واقع شده است»‏‏(امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 137)‏‏.‏

‏براساس سخن فوق، رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در بهره وری از گرایشها لازم است و تجاوز از آن، ضمن اینکه خود فرد را به تباهی می کشاند، آثار زیانبار آنها دامن جامعه را نیز فرا می گیرد. بدین ترتیب امام خمینی هنگام بحث از غرایز یاد شده، به همه جوانب نظر افکنده و حد متعالی از آنها را برای رشد و کمال مادی و معنوی افراد و استمرار زندگی فردی و اجتماعی آنان ضروری دانسته است.‏

 

4ـ2ـ امام خمینی و روابط بین الملل

‏مطابق برداشت امام در سرشت انسان، می توان گفت که از منظر ایشان اساس روابط بین الملل را ترکیبی از دو حالت ثبات و آرامش و جنگ و منازعه تشکیل می دهد. به اعتقاد امام، اگر‏


‏کارگزاران روابط بین الملل افرادی باشند که صرفاً به جنبه های حیوانی و تعلقات دنیایی اهتمام داشته و دارای روحیۀ پرخاشگری و ستیزه جویی اند، منازعه و جنگ در روابط بین الملل اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ اما در صورتی که این کارگزاران براساس معیارها و ضوابط اخلاقی و ارزشی عمل کنند، تلاش می ورزند تا روابطشان در سطح بین المللی دوستانه و عاری از تعارض و ستیز باشد.‏

‏با عنایت به آنچه گفته شد، در این قسمت سعی می کنیم روابط بین الملل را در اندیشه امام با توجه به این دو دسته از کارگزاران مورد بحث و بررسی قرار دهیم:‏

‏ ‏

4ـ2ـ1ـ سیاستمداران غیر مهذب و روابط بین الملل

‏امام علت اصلی منازعه و کشمکش بر سر قدرت در روابط بین الملل را ناشی از عدم تهذیب کارگزاران دانسته و معتقد است که این افراد برای ارضای جاه طلبی ها و امیال و غرایز حیوانی خویش به تشدید اختلافات و واگرایی ها در این عرصه دامن می زنند. ایشان در این زمینه می گوید:‏

‏«به هر کس دستش رسید، با قهر و غلبه ظلم کند و هر کس با او مختصر مقاومتی کند هرچه بتواند با او بکند و با اندک ناملایمی جنگ و غوغا به پا کند و به هر وسیله شده، مضار ناملایمات ‏


‏خود را از خود دور کند ولو منجر به هر فسادی در عالم هم بشود ... و همینطور قوه غضب در انسان طوری مخلوق است که اگر مالک الرقاب مطلق یک مملکت شود، متوجه مملکت دیگر می شود که آن را به دست نیاورده، بلکه هر چه به دستش بیاید، در او این قوه زیادتر می شود. هرکس منکر است، مراجعه به حال خود کند و به حال اهل عالم از قبیل سلاطین و متمولین و صاحبان قدرت و حشمت، آن وقت خود تصدیق ما را می کند»‏‏(همان، ص 19)‏‏.‏

‏امام با اشاره به اینکه قدرتهای بزرگ معمولاً با شعارهای فریبنده وارد جهان سوم و به ویژه کشورهای اسلامی می شوند ولی در عمل چیزی جز فساد و تباهی به همراه ندارند، معتقد است که مستکبرین عالم و در رأس آنها آمریکا لحظه ای از ستیز و سلطه گری بر ملل مستضعف جهان دست بر نمی دارند و ملتهای ضعیف برای آنها حکم خروسی دارند که هم در عزا و هم در عروسی ذبح می شوند‏‏(ر.ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج 12، ص 203)‏‏.‏

‏بنابراین، مشکلاتی که امروزه ملتهای مستضعف و به ویژه جهان اسلام درگیر آن است به زمامدارانی مربوط می شود که به ارزشهای اخلاقی پایبند نبوده و با حیله و تزویر و خشونت و دروغ به دنبال دستیابی به مطامع خویش هستند. بدین سان، اقدامات تجاوزکارانه قدرتهای بزرگ ریشه در تمایلات حیوانی آنها دارد که بدون توجه به مصالح دیگران، خواستها و منافع خویش را در سطح فراتر از مرزهای جغرافیایی خاص دنبال و برای رسیدن بدانها از هر وسیله ای استفاده می کنند.‏

‏از نظر امام وقتی سیاستمداری در مسیر اخلاق انسانی گام نگذارد نه تنها تمهیداتی برای برقراری صلح و ثبات فراهم نمی آورد؛ بلکه او خود سر منشأ همه مشکلات و اساس گرفتاریهای بشر و عامل اصلی کلیه فسادها و ظلم ها در جهان خواهد بود. وی دراین باره می گوید: «وقتی سیاستمداری به طریقه اخلاقی انسانی نباشد، او چاقوکش از کار در می آید، اما نه چاقوکش سر محله؛ (بلکه) چاقوکش در یک منطقه وسیعی در دنیا. این که در روایت هست که «اذا فسد العالم فسد العالم»، مصداق بالاترش همینها هستند که علمای سیاست هستند، فاسد هستند، عالم را به فساد کشاندند ... اگر اینها حذف بشوند از دنیا، مردم آرامش بهتری پیدا می کنند».‏


‏بدین سان، فساد و شرارت ویژه سیاستمداران غیر مهذب است که از طمع ورزی و جاه طلبی آنها ریشه می گیرد. این گرایشهای سیری ناپذیر سبب می شوند که ستیز و از میدان به در کردن یکدیگر، همیشه سایه شوم خود را بر روابط میان دولتها بگستراند.‏

‏همچنین امام خمینی درباره این که قدرت محوری و افزون طلبی جهت اصلی تصمیمات و اقدامات ابرقدرتها را تعیین می کند و این حرکت در سیاست خارجی آنها وقفه بردار نیست، می گوید: «این ابرقدرتها که ما اسمش را ابرقدرت می گذاریم، تمام قدرتشان را روی هم می گذارند و صرف امیال حیوانی و شیطانی می کنند، به آن هم درست نمی رسند. اگر بنا بود که به آن چیزی که می خواهند برسند که باید وقوف کنند. اینکه می بینید که این ابر قدرتها جلو می روند و هرچه داشته باشند، باز هم یک قدم جلوتر می روند و اگر تمام این دنیا را هم داشته باشند، بازهم کافی برایشان نیست»‏‏(در جستجوی راه از کلام امام، دفتر چهاردهم، ص 62)‏‏، بدان دلیل است که: «تمام مقصد این جنایتکاران رسیدن به یک نقطه است؛ قدرت قدرت برای کوبیدن هرکس که در مقابلشان است»‏‏(همان، ص 59)‏‏. بنابراین، ابر قدرتها راه رسیدن به قدرت و حفظ آن را، در نادیده گرفتن اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی می جویند و از قدرت برای تأمین منافع شخصی، مطامع نفسانی و کوبیدن کسانی که مانع از دستیابی آنها به این اهداف استعماری شوند، بهره می گیرند. چنانکه پیداست این مسأله باعث می شود که همواره کشمکش دائمی و مبارزۀ پایان ناپذیر بر روابط میان کشورهای جهان حاکم باشد.‏

‏امام خمینی با تأکید بر این مطلب که قدرت فساد ذاتی ندارد و آثار آن بسته به این که در دست چه کسانی باشد متفاوت است، درباره دسترسی اشخاص غیر مهذب به قدرت و مضرات آن در جوامع امروز، چنین اظهار داشته است: «قدرت اگر چنانچه به دست اشخاص غیر مهذب برسد، خطر دارد. قدرت خودش یک کمال است. خدای تبارک و تعالی قادر است لکن اگر چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همین کمال را به فساد می کشاند... قدرت در وقتی کمال است و می تواند کمال خودش را بروز بدهد که در دست دانشمند باشد، در دست عاقل باشد. مرحوم مدرس آن طوری که شنیدم ایشان گفتند که شیخ الرئیس می گفته است که من از گاو ‏


‏می ترسم، برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد»‏‏(صحیفه امام، ج 18، ص 207)‏‏.‏

‏از نظر امام خمینی، قدرت اگر در دست سیاستمداران ناصالح و اشخاص فاقد صلاحیتهای اخلاقی قرار گیرد، از مسیر اصلی خود که تأمین مصالح اجتماعی ودفع مفاسد اجتماعی است، منحرف و در جهت تأمین منافع شخصی آنان به کار گرفته می شود و در نتیجه زمینه رشد فساد  و نا امنی اجتماعی را فراهم خواهد ساخت.‏

‏از مجموع آنچه تاکنون در این قسمت گفتیم، می توان نتیجه گرفت که در نگاه امام خمینی قدرت و حکومت فساد ذاتی ندارد، بلکه اگر در مسیر جلوگیری از ظلم و فساد اجتماعی، دستیابی به صلح عادلانه، همزیستی مسالمت آمیز، گسترش ارزشهای انسانی و برقراری قسط و عدالت و ... به کار گرفته شود، منشأ خیر و صلاح و کمال خواهد بود. اما از آنچه که دولتمردان غیر مهذب نوعاً قدرت را در مسیر نادرست و مغایر با وظیفه اصلی اش به کار می برند و آن را یگانه وسیله اعمال نفوذ و سلطه بر دیگران می دانند، روابط میان دولتها، روابطی خصمانه و مشحون از جنگ و منازعه همیشگی برای کسب قدرت بیشتر می باشد.‏


4ـ 2ـ 2ـ سیاستمداران مهذب و روابط بین الملل

‏با توجه به متون اسلامی، روابط بین الملل تحت تأثیر مهمترین کارگزار خود یعنی انسان است و با عنایت به اینکه سیاست و قدرت در اختیار کدام انسان یا انسانها باشد، صحنه نظام بین المللی می تواند دستخوش ثبات و آرامش یا منازعه و جنگ گردد. در فرهنگ اسلامی دو سنخ از انسانها در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند؛ گروهی که صرفاً  به تعلقات دنیایی و بعد حیوانی پرداخته اند و دسته ای که ضمن توجه به امور مادی به تهذیب نفس نیز اقدام کرده و ارزشهای الهی و انسانی را در خود بارور ساخته اند‏‏(محمد ستوده، ماهیت انسان و روابط بین الملل، مجله علوم سیاسی، ش 22، ص 206)‏‏.‏

‏بر اساس تعالیم قرآنی، نخستین کسانی که در روی زمین حکومت تشکیل داده و در زمامداری و اداره جامعه اهتمام ورزیده اند، پیامبران خدا بودند که مهمترین رسالت آنها، ترویج اخلاق و ارزشهای اخلاقی در جامعه بوده است‏‏(محمدحسین اسکندری و اسماعیل دارابکلایی، پژوهشی در موضوع قدرت، ص 87)‏‏.‏


‏اسلام در همه زوایای زندگی و به ویژه در زندگی سیاسی ـ  اجتماعی، التزام به ارزشهای اخلاقی و رعایت اصول اخلاقی را برای همه مسلمانان و به ویژه حاکمان و زمامداران و دیگر کارگزاران حکومتی لازم می داند و به ایشان توصیه می کند که حتی در خصوص دشمن نیز جانب انصاف و عدالت را نگه دارند و ارزشهای اخلاقی را رعایت کنند. بنابراین، از نظر اسلام، افزون بر اینکه لازم است اهداف سیاسی در تعارض با اخلاق و ارزشهای اخلاقی نباشد، ابزار و وسایلی که در پیاده کردن اهداف سیاسی و حکومتی به کار برده می شوند نیز باید رنگ ارزشی و اخلاقی داشته باشند. پس شعار و اصل کلی «هدف، وسیله را توجیه می کند» که در بعضی از مکتبهای سیاسی، هم در تئوری و هم در عمل از آن بهره گرفته اند، مورد قبول اسلام نیست. در اسلام استفاده از وسایل نامشروع، حتی برای دستیابی به اهداف ارزشمند مطلوب نیست و علی(ع) در این مورد می فرمایند: «الغالب بالشر مغلوب» (کسی که با استفاده از وسایل نادرست پیروز شود، در واقع مغلوب است).‏

‏امام خمینی با الهام گیری از تعالیم اسلامی، در مقابل سیاستمداران غیر مهذب که راه دستیابی به قدرت و حفظ آن در زیر پاگذاشتن اصول اخلاقی جستجو می کنند، از افراد صالح و کامل نام می برد که  اگر اینان در مسند قدرت و حکومت قرار گیرند، ضمن ترویج فضایل اخلاقی و ارزشهای انسانی ـ الهی، قدرت را در مسیر صحیح به کار می برند و بدین وسیله جوامع انسانی را به سمت ثبات و آرامش، همزیستی مسالمت آمیز، همگرایی، تعاون و همکاری سوق می دهند.‏


‏وی درباره جهت گیری اصلی سیاست ها و خط مشی های افراد مهذب و آثار مثبت قرار گرفتن قدرت در دست آنان، چنین اظهار می دارد: «اگر قدرت در دست انسان کامل باشد، کمال برای ملتها ایجاد می کند، اگر قدرت در دست انبیاء باشد، اولیاء باشد، باعث می شود که سلامت در جهان تحقق پیدا کند، کمال در جهان تحقق پیدا بکند... قدرت در وقتی کمال است و می تواند کمال خودش را بروز بدهد که در دست دانشمند باشد، در دست عاقل باشد»‏‏(نهج البلاغه، خطبه 126)‏‏.‏

‏به باور ایشان، اگر فردی که تحت تربیت مکتب انبیا واقع شده و متخلق به اخلاق انسانی است در رأس امور سیاسی قرار گیرد، جهت گیری آن در صراط مستقیم خواهد بود. ایشان در این رابطه می گوید: «مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند در سیر و قدم او گذارند و به نور و هدایت و مصباح معرفت او سیر کنند و تسلیم ذات مقدس کامل هستند ... از این جهت، صراط آنها نیز مستقیم و حشر آنها با انسان کامل و وصول آنها به تبع وصول انسان کامل است؛ به شرط آن که قلوب صافیه خود را از تصرفات شیاطین و انیت و انانیت حفظ کنند، و یک سره خود را در سیر تسلیم انسان کامل و مقام خاتمیت کنند»‏‏(شرح چهل حدیث، ص 531 ـ 532)‏‏.‏

‏از دیدگاه امام خمینی زمامدارانی که پایبند ارزشهای اخلاقی هستند، ضمن اینکه اهداف سیاسی آنها در تقابل با فضایل انسانی و اصول اخلاقی قرار نمی گیرد و سعی می کنند به سیاست رنگ اخلاقی بدهند، از قدرت وحکومت برای دستیابی به اهداف چون کمالات انسانی، فراهم سازی تمهیدات صلح، استقرار عدالت، روابط دوستانه، فرایند همگرایی و همکاری در سطح منطقه و جهان بهره می برند. به بیان دیگر، در صورتی که سیاست و قدرت در اختیار انسان های متعهد و مقید به فضایل اخلاقی و ارزشهای متعالی انسانی ـ الهی قرار گیرد، روابط بین الملل، روابطی دوستانه و توأم با همگرایی و همکاری متقابل واحدهای سیاسی خواهد بود. البته این پدیده، به دلیل جدال نیروهای خیر  با شر، حالت دائمی ندارد.‏

‏بدین سان، رهیافت اسلامی با محوریت «دیدگاه امام خمینی درباره ماهیت انسان و روابط بین الملل» خوش بینی افراطی ایده آلیسم در مورد پاک بودن سرشت انسان را نمی پذیرد و همچنین از پذیرش بدبینی تفریطی رئالیسم و فرض شریر بودن ذاتی انسان سرباز می زند. از این رو، امام ‏


‏صلح پایدار در روابط بین الملل را ناشی از غلبه کامل نیروهای خیر بر شر و مآلا پیروزی اسلام بر کفر و جهان گیر شدن حاکمیت اسلام می داند و صرفاً در سایه جهان گیر شدن این نوع حاکمیت است که می توان گفت ملتها و جوامع بشری به سعادت واقعی، صلح و آرامش، وحدت جهانی، کمال انسانی و عدالت اجتماعی نایل گردیده اند.‏

‏ ‏

4ـ2ـ3ـ امام خمینی و امت واحده جهانی

‏در منظومه فکری امام خمینی، تشکیل امت واحده جهانی و جهانگیر شدن حاکمیت اسلام راهکاری است که براساس آن می توان صلح و امنیت جهانی را به صورت دائمی برقرار ساخت.‏

‏بحث از همکاری، تعاون، روابط مسالمت آمیز، وحدت، همگرایی و دستیابی به صلح عادلانه در قاموس اسلامی گسترده است. در عین حال به صورت خلاصه می توان گفت طرح اسلام برای نظام بین الملل، رسیدن به امت واحده جهانی است. این طرح با فدراسیون جهانی یا جامعه مدنی جهانی متفاوت می باشد؛ زیرا بر محور وحدت عقیده استوار است‏‏(«ان هذه امتکم امته واحده و انا ربکم فاعبدوه ـ انبیا / 92)‏‏. امت از ریشه ام گرفته شده و به معنای قصد است و به جماعتی اطلاق می شود که افراد آن دارای یک مقصد و هدف باشند و این مقصد واحد رابطه واحدی میان افراد باشد. با نگاهی اجتمالی به هدف از خلقت انسان و بعثت انبیا و ارسال پیامبران الهی و امامان علیهم السلام مشخص می شود که انسان جهت پرستش خدای یگانه خلق شده و رسولان الهی جهت نجات بشر از ظلمت و مسیر باطل فرستاده شده اند و این امر، خاص یک سرزمین یا قوم خاص نیست. بر این اساس، اقامه دین خدا، دعوت به همزیستی مسالمت آمیز، رفع ظلم و ستم، گسترش ارزشهای الهی ـ انسانی و برقراری قسط و عدل از اهداف اسلام در چارچوب امت واحده جهانی است‏‏(محمد ستوده، ماهیت انسان و روابط بین الملل، مجله علوم سیاسی، ش 22، ص207)‏‏.‏

‏براساس همین نگرش اسلامی به روابط بین الملل، امام در پیام تاریخی خویش به «گورباچف»، گرفتاریها و مشکلات اصلی جهان امروز را ناشی از عدم اعتقاد واقعی قدرتهای بزرگ و به ویژه دو بلوک شرق و غرب نسبت به خداوند متعال و ارزشهای والای انسانی دانسته ‏


‏است؛ قدرتهایی که از نظر آنها، تنها معیار برای سنجش ارزش، میزان برخورداری از ثروت و قدرت چپاولگری است. همچنین ایشان، در این پیام، ضمن بیان عجز تفکر مادی در تأمین نیازهای بشر، تأکید داشته که مکتب حیات بخش اسلام، تنها مکتبی است که با محور قرار دادن «حق» و «عدالت» می تواند اسباب راحتی، نجات، کمال جویی و ظلم ستیزی را برای همه ملتها به ارمغان آورد. در زیر به فرازهای آن، اشاره می شود:‏

‏«جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت روی آورد. مشکل اصلی شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.‏

‏جناب آقای گورباچف، از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید، و این نه بخاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسأله افغانستان و مسائل از این قبیل در جهان نجات دهد»‏‏(امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 221 و 225)‏‏.‏

‏انگیزه و علت اصلی صدور این پیام مبتنی بر«اصل دعوت در اسلام» است. دین اسلام به دلیل جهان شمول بودن، همگانی و همیشگی است؛ لذا همواره جهانیان را به سوی خود جذب کرده و دعوت به عنوان اصل اساسی و محوری در آن به حساب می آید. امام نیز به عنوان وارث پیامبران الهی و رهبر جهان اسلام وظیفه الهی خود را دعوت گورباچف به اسلام می بیند تا از این طریق علاوه بر گسترش نفوذ و حاکمیت اسلام در جهان، باعث حل گرفتاری ها و رستگاری جمع عظیمی از انسان ها گردد. این پیام از آن جهت که بیانگر تفوق فرهنگ، معنویت و اخلاق بر اقتصاد و سیاست است نگاه امت گرایانه و تلاش امام برای امت سازی را آشکار می سازد.‏‏ (علمی محمد بابایی زارچ، امت و ملت در اندیشه امام خمینی‏(س)‏، ص265 و 269)‏

‏از نظر امام خمینی آموزه ها و تعالیم جهان شمول اسلام، به دلیل اشراف داشتن بر جوانب‏


‏مختلف زندگی انسانها، قادرند همواره در همه اعصار، کلیه نیازهای فردی و اجتماعی آنان را در هر نقطه ای از جهان پاسخگو و بدون داشتن هیچگونه بدیلی، هدایت گر ملتها و جوامع بشری به سوی سعادت و رستگاری، رفاه و آسایش، صلح و صفا، وحدت و همگرایی باشد.‏

‏به سخن کوتاه، از آنجا که در تفکر امام که ملهم از بینش اسلامی است، جنگ اصالت ندارد و تنها در مقطع خاصی بدلیل جدال نیروهای شر و خیر اجتناب ناپذیر خواهد بود، در پناه تشکیل امت واحده جهانی، پیروزی کامل نیروهای خیر بر شر و جهان گیر حاکمیت اسلام صلح و امنیت پایدار جهانی میسر می گردد.‏

‏ ‏

نتیجه گیری

‏در مطالعه روابط بین الملل می توان از سه رهیافت که عمدتاً به «رئالیسم»، «ایده آلیسم» و «اسلامی» دسته بندی می شود، سخن راند. مطابق این رهیافتها روابط بین الملل تحت تأثیر مهم ترین کارگزار خود یعنی انسان ها، در قالب بازیگران دولتی و غیر دولتی، قرار دارد که از طریق کنش و واکنش آنها روابط بین الملل شکل می گیرد. رهیافت رئالیستی با تأثیرپذیری از مبانی فکری و ‏


‏فلسفی افراد چون ماکیاول و هابس که نگاه بدبینانه نسبت به سرشت انسان دارند، بازیگران صحنه روابط بین الملل را ذاتاً شریر دانسته و مآلا روابط بین الملل را روابطی خصمانه توصیف نموده است؛ روابطی که در آن، منازعه و جنگ اصالات دارد و صلح پدیده عارضی و مقطعی تلقی می شود. رهیافت ایده آلیستی که ریشه در نظریات خوشبینانۀ متفکرینی مانند گروسیوس وروسو نسبت به سرشت انسان دارد، بر سرشت نیک جوامع انسانی تأکید داشته و در روابط بین الملل نوید صلح و ثبات داده است. مطابق رهیافت ایده آلیستی، صلح و همزیستی مسالمت آمیز در روابط میان واحدهای سیاسی اصالت دارد و جنگ و منازعه پدیده عارضی و معلول ساختار ناقص بین الملل محسوب می گردد.‏

‏این دو رهیافت به دلیل نگاه یک جانبه گرایانه نسبت به طبیعت جوامع انسانی و متمرکز شدن روی یک بعد از ابعاد وجودی افراد، نتوانسته اند برداشت واقع بینانه از روابط بین الملل ارائه دهند. از این رو، رهیافت اسلامی که سرشت انسانها را به عنوان بازیگران روابط بین الملل آمیخته از نیروهای خیر و شر می داند، توانسته است الگویی طراحی کند که در آن، ترکیبی از دو حالت واگرایی و همگرایی، بسته به آنکه کدام نیروها غلبه داشته باشد، اساس روابط بین الملل را تشکیل می دهد. این الگو که مطابق با ابعاد وجودی انسانها طرح شده قادر است روابط بین الملل را براساس واقع نگری و جامع نگری خاصی تحلیل کند. این مقاله بحث پیرامون رهیافت اسلامی را با محوریت «دیدگاه امام خمینی درباره روابط بین الملل» پی گرفته است. این دیدگاه، تشکیل امت واحده جهانی و جهانگیر شدن حاکمیت اسلام را به مثابه راهکاری برای صلح ابدی در سطح جهان ارائه می دهد و پیش از تحقق این وضعیت، با توجه به اینکه سیاست و قدرت در اختیار چه کسانی باشد، روابط بین الملل گاه شکل همکاری تنگاتنگ و گاه شکل ستیزۀ آشکار به خود می گیرد.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏


فهرست منابع:

‏1ـ امام خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ سوم، 1382.‏

‏2ـ همو، صحیفه نور، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بهار 1365.‏

‏3ـ همو، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر چهاردهم، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1362.‏

‏4ـ همو، صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول، پاییز 1378.‏

‏5ـ اسکندری، محمدحسین و دارابکلایی، اسماعیل، پژوهشی در موضوع قدرت، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، پاییز 1383.‏

‏6ـ اسلامی، حسن، امام، اخلاق، سیاست، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏(س)‏، چاپ اول، بهار 1381.‏

‏7ـ بابایی زارچ، علی محمد، امت و ملت در اندیشه امام خمینی(س)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، زمستان 1383.‏

‏8ـ جونز، ویلیام تامس، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، بهار 1383.‏

‏9ـ روسو، ژان چاک، قرارداد اجتماعی، ترجمه مرتضی کلانتریان، تهران، انتشارات آگه، چاپ سوم، بهار 1384.‏

‏10ـ ستوده، محمد، ماهیت انسان و روابط بین الملل، مجله علوم سیاسی، ش 22، تابستان 1382.‏

‏11ـ عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب (عصر جدید و سده نوزدهم)، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ پنجم، 1382.‏

‏12ـ قوام، عبدالعلی، اصول سیاست خارجی و روابط بین الملل، تهران، انتشارات سمت، چاپ یازدهم، تابستان 1384.‏

‏13ـ ماکیاولی، نیکولو، گفتارها، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، فروردین 1377.‏

‏14ـ همو، شهریار، ترجمه داریوش آشوری، نشر پرواز، چاپ اول، 1374.‏

‏15ـ نقیب زاده، احمد، نظریه های کلان روابط بین الملل، تهران، نشر قومس، چاپ اول، 1373.‏

‏16ـ هابس، توماس، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نی، چاپ سوم، 1384.‏

‎ ‎

‎ ‎‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎