
او در آنجا توانست در مدت یک سال، 60 تابلو بکشد؛ اما عاقبت مریض و لاغر شد و در بیمارستان بستری شد. هزینه بیمارستان، پولهای او را تمام کرد. گوگن این بار تابلوهایش را به پاریس فرستاد تا آنها را بفروشد، ولی پاریسیها هیچ کدام از تابلوهایش را
نخریدند.
گوگن غصهدار شـد، او آرزو داشت به کشورش بـرگردد و سلامتـیاش را به دست بیاورد. مدتی بعد، ناچار شد دست خالی به بندر «مارسی» در فرانسه برود. آنجـا یکی از دوستانـش به او کمی پول داد تا خودش را به پاریس
برساند. وقتی گوگن به پاریس رسید، متوجه شد که عمویش مرده و ثروت زیادی به او رسیده.
زندگی گوگن دوباره تغییر کرد. او دوباره نمایشگاه گذاشت، اما باز هم مردم از نقاشیهایش خوششان نیامد.
فقط بعضی ازمردم برای آشنایی با منظرههای منطقه استوا به نمایشگاه او رفتند. از طرفی دوستانش هم با او و روش زندگیاش مخالف بودند. برای همین گوگن تصمیم گرفت دوباره به تاهیتی برگردد.
او این بار هم به خاطر ولخرجیهایش، بیپول و مریض شد و دوباره مجبور شد تابلوهایش را به قیمت ناچیزی بفروشد.
حالا گوگن56سال داشت و یک تاجر هنری، هرماه، بابت نقاشیهایش کمی پول برای او میفرستاد تا با آن زندگی کند.
گوگن سرانجام در58 سالگی، در تنهایی و ناامیدی درگذشت. پس از مرگ گوگن، نمایشگاه بزرگی از نقاشیهای اودر کشورش فرانسه برپا شد. هنرمندان نقاشیهای او را اتفاق مهمی در قـرن بیستم دانستنـد. جوانها از او الگو گرفتند و خیلیها از شکل نقاشیهای او تقلید کردند. گوگن نقاشیهای گرم و مهربـان را به مردم بعد از خود هدیه کرده بود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 10صفحه 15