پیشدرآمدی بر:
حجاب سیاسی
و بدحجابی سیاسی
محبوبه امّی
اشاره:
امام خمینی در سیر رهبری نهضت اسلامی، با توجه به نیرو و نقش انسانی اجتماعی زنان در پیشبرد اهداف متعالی انقلاب اسلامی، بر این نکته که زن در مقام تربیتکنندۀ نسل فردا، چنانچه از بنیۀ فکری اسلامی برخوردار باشد، در سلامتسازی جامعه نقش اول را ایفا خواهد کرد، همواره تأکید و توجه داشتند.
این امر را با توجه به هویت و محیط زندگی زن مسلمان تا آنجا مورد نظر قرار داشت که معیار واقعی حجاب را در شکلدهی مقام فکری و اجتماعی زن تبیین کرده است. حضرت امام(س) بر حقیقت و معنای وجودی حجاب تأکید
داشتند و حتی در دوران آشفته و بحرانزدۀ سالهای 1357، که سالهای اوج حرکت و سازماندهی انقلاب اسلامی به شمار میرفت و نهضت در آستانۀ تعیین طریق و ایجاد وحدت اصولی در تفکر و تعریف از آرمانهای انقلاب بود، حضرت امام در پاسخ سئوالی که در جمع دانشجویان ایرانی در پاریس ـ در تاریخ 17 / 7 / 1357 ـ در به کارگیری و حدود حجاب مطرح شده است چنین پاسخ فرمودهاند:
س: یکی از خانمهای حاضر در جلسه: این مسئله حجاب، این خواهرها را که در این محیط هستند یک مقدار ناراحت کرده، یعنی واقعاً میخواهند ببینند که این حجاب به این شکل درست هست یا نه؟
امام: به همینطور که حالا شما هستید؟
خانم: بله
امام: این مانع ندارد، اگر یک مفسدهای بر آن نباشد مانعی ندارد. شما باید خودتان تشخیص بدهید که آیا به این ترتیب که بروید، مثلاً مفسدهای دارد، مثلاً فرض کنید که خلاف احترامی به شما میشود، از این چیزها. اگر بشود، خوب او را دیگر خودتان هم نمیتوانید بگویید. اما اگر نمیشود، حجاب اسلام بیشتر از این نیست، همین است.
خانم: در ایران هم...؟
امام: ایران حالا با اینجا وضعش فرق میکند. آنجا ممکن است که بیشتر مفاسد باشد، والا نه اینکه حجاب ایران را اینجا دارد. حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجی گاهی در کار هست. به طوری که یک مفسدهای باشد، یک اختلاف اخلاقی بشود، یک چیزهایی باشد، البته آن وقت باید جلوگیری بشود. اما اگر نباشد اینطور و ساده باشد و مثل سایرین با سادگی باشد، نه، بیچادر مانع ندارد.
و در این باور است که پوشش، بیان یک ایدئولوژی است و معنای نقشآفرینی نیمی از جامعه را در به دست آوردن آرمان متعالی معین میکند؛ یعنی آنگاه که تفکر زن از عرضۀ وجودی خود بر مبنای ایجاد مفسده دوری میپذیرد، یقیناً به سمت تعیین نقش سازندگی خود هدایت شده است و این قالب از حجاب، ابزار و معنایی است که این تفکر را در شکلپذیری انقلاب اسلامی با رهبری و هدایتهای روشنگرانه امام راحل برای زن مسلمان روشن ساخت. آنچه در پی میآید مبحثی است پیرامون حدود حجاب در جامعه اسلامی
و نگرشی است بر تعریف حجاب سیاسی در همین راستا.
«حضور»
حجاب، آن گونه که اصطلاحاً رایج است، آشکارترین نماد ایدئولوژیکی است که در دو مقولۀ «سنت» و «سیاست» نیز از مفاهیمی ویژه برخوردار است. آشکارترین نماد ایدئولوژیک است، اگر که فرد حجاب را به عنوان بخشی از رفتار کنترلشده اجتماعی بنگرد. گونهای از رفتار سنتی است، اگر که فرد بیهیچ انتخاب عالمانهای، در فرآیند مکتسبات ذهنی خویش از دنیای اطراف، حجاب را به عنوان یک عادت رایج بومی در قوم خود پذیرا گردد. و صریحترین تظاهر سیاسی است، اگر که فرد در مسیر مبارزات سیاسیش از حجاب به عنوان آشکارترین نماد گرایش فکری و مکتبی مدد جوید. در گریزی به ریشۀ تاریخی حجاب، فریضۀ حجاب در اسلام میتواند در عرصهای گستردهتر و در دائر مدار گرایش فطری انسان به پوشش، طرح گردد. در این صورت، در تأیید فرضیۀ فطری بودن حجاب ـ به مفهوم مطلق پوشش ـ میتوان مبدأ تاریخی آن را در زمانی جستجو کرد که آدم و حوا در اولین مراحل هبوط به عالم طبیعت و آغاز حیاتی دنیوی، به خود آگاهی ضرورت پوشش دست یازیدند و از آن پس خداوند پوششهای گوناگون را بر فرزندان آدم ارزانی داشت:
«... چون از آن درخت تناول کردند زشتیهایشان آشکار گردید و بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند... ای فرزندان آدم ما لباسی که ستر عورت شما کند و جامههای زیبا و نرم برای شما فرستادیم و بر شما باد لباس تقوا که این نیکوترین جامۀ شماست.»
آیۀ 22 و 26 از سورۀ اعراف
بر مبنای همین تئوری است که به راحتی میتوان تحلیلی منطقی از گرایش انسان به پوشش و توجه ادیان آسمانی به تعیین محدودهای مشخص برای آن، به دست آورد. علاوه برآن، تمایلات زیباشناسانه در نهاد فطری بشر و خلط آن در مردان با گرایشهای
غریزی، میتوانست موازنه روابط اجتماعی میان زن و مرد را بدون ایجاد امنیتی مشخص برای زنان، بر هم زند. این بود که ادیان در مقام تشریع، توجه بیشتری را به پوشش زنان مبذول داشتند.
در مقام ریشهیابی تاریخی حجاب، تا همین حد بسنده میکنیم که دین مبین اسلام مبتکر حجاب نیست، بلکه تنها محدودکنندۀ آن است و قید شکل و رنگ حجاب را نیز به ازمنه و امکنه واگذارده است، که اسلام آئینی ساری و جاری در زمان و مکان است و عرف و سنت و جغرافیای هر مرز و بوم، خود بانیان و متولیان اشکل و الوانند.
از کلیات که به درآییم و به نقل و نقد حجاب سیاسی و بدحجابی سیاسی بنشینیم، مسقط الراس هر دو را در ایران انقلابی خواهیم یافت. توضیح آنکه وقتی زن در آغاز رنسانس مسئله روز شد و معرکه آراء گردید و با اغراض و اهداف سیاسی در هم آمیخت و منش خود را بر بینش اومانیسم استوار کرد و از دیگر سو اقطاب استکبار جهان شیفتۀ چاههای نفت کشورهای اسلامی شدند و اسلام را تنها مانع خود یافتند و حجاب زنان را نیز آشکارترین نماد تظاهر مذهبی، تنها چاره را بر صدور وجوه مصرفی شخصیت اومانیستی زن غربی دیدند و در این معرکۀ پنهان، تنها حجاب آشکار زن مسلمان بود که هنوز بر حفظ حیثیت ایدئولوژیک کشورش اشعار داشت و از اینجا بود که «حجاب سیاسی» محض نیز به عرضه در آمد و در الجزایر بیش از همه غوغا کرد و از آن پس تاکتیکهای مؤثر مبارزه علیه استکبار در میان انقلابیون مسلمان شد و آنگاه در ایران با حجاب مذهبی در هم آمیخت و اصالتی دینی یافت و در عرصۀ نبرد با طاغوت به فرم رزم مبدل شد، و همین حجاب سیاسی اصیل بود که از دانشگاه و حوزه و مدرسه و مسجد و کوچه و بازار ایران برخاست و با انتشار در مصر و ترکیه و لبنان و فلسطین و اندونزی و... «جهانی» شد و اینک نیز مهد آزادی غرب را به محکمۀ حقوق بشر کشانده است. اما اگر حجاب سیاسی اصیل به عنوان یکی از اصول نمادین مبارزه در عرصۀ انقلاب جهانی اسلام به تثبیت رسید، مع الاسف در مسقطالراس حجاب سیاسی، شاهد نمایان شدن بدحجابی سیاسی نیز هستیم. بدحجابی سیاسی به عنوان آشکارترین نماد تظاهر ضد مذهبی، ظهور تدریجی را در جامعه اسلامی ایران به نمایش گذاشته است. بدحجابی سیاسی گونهای از بدحجابی رایج است که در فرآیند توطئههای فرهنگی دشمنان اسلام در جامعۀ اسلامی نقش متضاد با حجاب سیاسی را ایفا میکند. بنابراین اگر حجاب سیاسی به عنوان آشکارترین نماد هواخواهی از حاکمیت اسلام در جوامع مسلمان و ملل غربی تثبیت شده است، بدحجابی سیاسی نیز شگردی تصنعی در جهت مبارزه با
نمادهای اجتماعی اسلام است که بر گسترش نمادهای ضد مذهبی اشعار دارد؛ اما آیا همین شگرد تصنعی در گسترش نمادهای ضد مذهبی اشعار دارد؛ اما آیا همین شگرد تصنعی در گسترش خود نیز از رشدی تصنعی برخوردار است؟
به نظر میرسد عوامل گوناگونی دست به دست هم دادهاند تا بدحجابی سیاسی به طور تصاعدی، رشدی طبیعی را طی کند؛ اما مقدم بر آن، ضروری است که تفاوت بدحجابی سیاسی با بدحجابی رایج ذکر شود:
1ـ چنانچه حجاب از جایگاهی هنجار در اذهان عامه برخوردار باشد، بدحجابی رایج را میتوان در شمار ناهنجاریهای اجتماعی دانست. اما بدحجابی سیاسی عملی عامدانه در جهت مخالفت سیاسی با نظام است.
2ـ بدحجابی رایج خاستگاه فکری مدونی ندارد؛ اما بدحجابی سیاسی متکی بر تفکری مدون و نظامیافته است.
3ـ بدحجابی رایج، ریشه در ضعف فرهنگی و یا خودباختگی فرهنگی دارد. بنابراین بدحجاب نه قصد اختلال در امنیت اجتماعی دارد و نه قصد مخالفت با ارزشهای اخلاق اسلام و انقلاب؛ اما بدحجابی سیاسی ترفندی است از سوی مخالفان انقلاب اسلامی که به قصد بیارزش کردن ارزشهای برخاسته از انقلاب صورت میپذیرد و هدف از آن بیاعتنایی به سیاستهای فرهنگی و اجتماعی نظام است.
در هر صورت در برخورد با پدیدۀ بدحجابی، باید مشکل فرهنگی و سیاسی آن را از هم متمایز ساخت و متناسب با خاستگاههای آن، به برخوردی سنجیده و برنامهریزی شده پرداخت. برخورد خصمانه و قهرآمیز با بدحجابی (ولو با بدحجابی فرهنگی) باعث گرایش آنان به سوی بدحجابی سیاسی است؛ بالاتر از آن عدم اعتماد و حمایت مردم به برنامهریزیهای مسئولان که ناشی از عدم موضع مشخص آنان در قبال مبارزه با بدحجابی است، باعث گسترش هر چه بیشتر بدحجابی سیاسی است. اما در سطحی گستردهتر «بدحجابی سیاسی» پاسخی غیرمستقیم و معترضانه به نارضاییها است که اگر درصد بالایی از آن ریشه در تهاجم فرهنگی غرب و ترفندهای پشت پرده داشته باشد، درصدی از آن نیز بیاعتنایی به مسئله جوانان، در سطح جدی آن است.
گستردگی حجابی سیاسی و رسوخ آن به سطح جوانان، در حقیقت یکی از طیفهای گستردهای است که فرآیند آن گرایش جوانان را به سمت لیبرالیسم سامان خواهد بخشید.
بدحجابی سیاسی در حقیقت همان تاکتیک قدیمی زنان مسلمانان را که در مبارزه با استعمار از آن استعانت میجستند به وام گرفته است، اما این بار در جبههای مقابل اسلام.