با دکتر بهشتی سرشت پیرامون قیام 15 خرداد به گفتگو نشسته ایم.

لطفاً در مورد ریشه ها و زمینه های تاریخی پانزده خرداد 1342 توضیحاتی بیان بفرمایید؟

به نظر بنده ریشه های قیام پانزده خرداد را باید از حادثه کودتای 28 مرداد 1332 پیگیری کرد. کودتایی که نیروهای بالنده سیاسی را سرکوب کرد و دولت ملی را به رهبری مرحوم دکتر مصدق ساقط و مطالبات مردم را خفه کرد یعنی امیدهایی که نسبت به پیشرفت ایران بود همه خفه شدند و از کودتا تا سال 1340 دوران خفقانی شکل گرفت که بسیاری از نیروهای فعال سیاسی دستگیر و زندان و یا بعضاً اعدام شدند. مرحوم شهید فاطمی، وزیر امور خارجه دولت مصدق یکی از شخصیت هایی بود که از میان اعضای دولت ملی دستگیر و اعدام شد. مرحوم آیت الله کاشانی نیز به مرور خانه نشین شد و گوشه عزلت اختیار کرد. نیروهای ملی- مذهبی و یا چهره های روحانی ای مثل سید رضا زنجانی و سید ابوالفضل زنجانی که از روحانیون فعال آن زمان بودند توانستند با تلاش فراوان جریانی به نام نهضت مقاومت ملی تشکیل داده و در مقابل کودتا مقاومت کنند. از طرف دیگر در همین برهه ی زمانی (1336) ساواک نیز تأسیس شد و شرایط امنیتی و خفقان به مرور زمان شکل گرفت.

می توان گفت که شاه از 1320 که به سلطنت رسید و چهره جوانی بود، تحلیل غالب این بود که تا کودتای 28 مرداد دستگاه حکومتی آب گوارایی از گلویش پایین نرفته بود؛ حوادث پر تلاطم دهه 20 و سوء قصد به شاه و به خصوص تحمل دولت دکتر مصدق که برای شاه فوق العاده سخت و ناگوار بود، حال با این تحلیل و اوضاع بعد از کودتا بنا بر این بود که آب خوشی از گلوی شاه و دربار و خاندان سلطنت و هواداران سلطنتی پایین برود. در واقع، رژیم پهلوی از این جهت که هیچ نیروی سیاسی مقاومی را در پیش روی خود ندارد خیالش آسوده بود. در این شرایط است که باید داستان ظهور امام خمینی(ره) و قیام و نهضت اسلامی را مورد بررسی قرار داد. ضمن اینکه نکته دیگری که در اینجا قابل بیان می باشد این است که در دویست سال گذشته، استعمار انگلستان و شوروی، ضربات زیادی از نهاد روحانیت دریافت کرده اند. مسئله رویتر، قیام تنباکو، مشروطیت، قرارداد 1919 وثوق الدوله و داستان اولتیماتوم روس و ... . با توجه به همه این مسائل، تحلیل بنده این است که اساساً کودتای رضا خان در این راستا شکل گرفت که در درجه اول این زمینه نفوذ و اقتدار نهاد روحانیت در ایران ریشه کن شود. لذا بحث جدایی دین از سیاست شکل گرفت و تصور آنها این بود که در این زمینه به موفقیت هایی رسیده اند. پس از رضا شاه در دوران محمد رضا شاه نیز این موفقیت ها حاصل شد و از نظرشان تنها استثنا در نهاد روحانیت آیت الله کاشانی بود. در اینجا باید اشاره شود که ما آیت الله کاشانی را نماینده جریان دینی یا نهاد روحانیت نمی دانیم، چون ایشان اگرچه روحانی بودند اما از طریق جریان عرفی مبارزه را دنبال می کردند و هیچ گونه مبحث تشکیل حکومت دینی برای ایشان وجود نداشته و به عنوان یک رجل سیاسی با نفوذ مطرح بودند. وی رجل سیاسی با نفوذی بود که جدای از حوزه ی علمیه ی قم و حضرت آیت الله بروجردی مسیر خود را دنبال می کرد. فی الجمله آیت الله کاشانی را نمی توان به عنوان نماد روحانیت در عرصه سیاسی قلمداد کرد.

حال با رخداد کودتا، مردمی که بیش از یک دهه نبود که از یوغ رضا شاه و استبداد رها شده بودند، ناگهان با فشارهای وسیع جریان حکومتی مواجه شدند. این فشارها متراکم شد تا اینکه دهه سی تمام شد و وارد دهه چهل می شویم. در آغاز این دهه هم آیت الله بروجردی و هم آیت الله کاشانی فوت کردند و از طرف دیگر شرایط خاصی که در آن شاه به فکر انجام اصلاحات بود در غیاب آیت الله بروجردی سهل الوصول تر می‌نمود.

از طرف دیگر، در عرصه بین المللی تحولاتی رخ داد؛ از جمله می توان به روی کار آمدن دموکرات ها در آمریکا و نگرانی آنها از گسترش جنبش های کمونیستی در جهان یاد کرد. آنها معتقد بودند که اگر کشورهایی چون ایران، عراق و پاکستان همچنان بخواهند مشی استبدادی را ادامه دهند ممکن است در نهایت اسیر جنبش های کمونیستی شوند. از این رو خودشان بر این کشورها فشار آورده و برنامه های اصلاحات را برای آنها تجویز کردند تا اوضاع داخلی این کشورها کمی آرامتر شود. لذا اولین اقدام اصلاحاتی ارائه انجمن های ایالتی و ولایتی در سال 41 بود. این واقعه را می توان آغاز جنبش مذهبی و اسلامی به رهبری روحانیت و در رأس آن امام خمینی(ره) دانست که به پیروزی قاطع امام و یارانش انجامید؛ در این میان درایت و هوشمندی امام در لغو این لایحه قابل تأمل است. سپس دموکرات ها با دولت امینی خواهان پیگیری اصلاحات دموکراتیک خود در ایران بودند ولی شاه از آنجایی که نمی خواست چهره ای دموکرات مانند مصدق را در کنار خود ببیند، لذا برای دفع خطر امینی، خود با سفر به واشنگتن نظر مقامات سیاسی آمریکا مبنی بر پیگیری اصلاحات مورد نظر واشنگتن را جلب کرد و در پی آن امینی برکنار شد. بعد از آن و در جریان اصلاحات، ما شاهد رفراندوم شش ماده ای انقلاب سفید توسط دولت می باشیم که مخالفت امام و دیگر علما را در پی داشت. تا اینکه به نوروز سال 42 می رسیم که امام در این زمان با هوش و درایت خاص خود پیش دستی کرده و خواهان این شدند که ملت ایران نوروز آن سال را به سنت همه ساله عید برگزار نکنند. در نوروز 42 اولین برخورد حاد رژیم با حوزه و طلاب رخ می دهد که همان حادثه مدرسه فیضیه است که امام از این حادثه با تلخی یاد می‌کند. در واقع از حادثه فیضیه به بعد است که افشاگری امام عیله رژیم شدت و گسترش بیشتری می گیرد. نکته ای که در اینجا حائز اهمیت است این است که امام خمینی در جریانات سال های 40 تا قبل از پانزده خرداد نگاهی اصلاح گرایانه بر رفتارهای حکومت داشته و اعتقاد داشت که شاه اگر به همین قانون اساسی هم عمل کند بسیاری از مشکلات به وجود نخواهد آمد. شاید این را بتوان در ذیل فراست و هوش مدیریتی امام در مباررزه خود علیه رژیم پهلوی جای داد. بدین صورت که ایشان گام به گام مراحل مبارزه را به پیش برده و در این میان سعی در آگاهی همه جانبه تمام اقشار اجتماع و کاهش هزینه های مبارزه با رژیم تا دندان مسلح پهلوی داشت. ولی از بعد از قیام پانزده خرداد 1342 امام بر تغییر رژیم سلطنتی استبدادی شاه تأکید داشته و نگاه براندازانه ای را بر جریان مبارزاتی مسلط می کند. از سوی دیگر در سال 1348 و در نجف در ذیل مسئله بیع مبحث ولایت فقیه را بیان و تدریس می کند که از آنجا جریانات انقلابی به این مسئله آگاه می شوند که حکومت اسلامی ولایت فقیه به عنوان بدیل و جایگزینی در تفکر امام برای رژیم پهلوی و در قالب وجه ایجابی انقلاب مطرح بوده است که این خود خروج از سرگردانی را برای این گروه ها در پی داشت. در واقع امام با طرح نظریه اسلامی ولایت فقیه هدف را برای جریان های مبارز و انقلابی مشخص کردند.

با توجه به سخنان شما در مورد نقش امام می توان به هوشمندی ایشان در مدیریت جریان انقلابی و استفاده از فرصت ها و فرصت سازی و از طرف دیگر طراز اولی ایشان در مرجعیت اشاره کرد. در صورت امکان در مورد ابعاد رهبری امام در عرصه قیام پانزده خرداد توضیحات بیشتری بفرمایید.

در این زمینه ابتدا باید ابعاد شخصیتی ایشان را شناخت. وجه عرفانی و اخلاقی شخصیت امام از اهمیت والایی برخوردار است. در واقع ایشان از دوران جوانی خود به اخلاق و مسائل عرفانی معروف و مشهور بود که اساساً چنین شخصیتی با ورود به عرصه سیاست ظرفیت های بالایی داشته و از نفوذ چشمگیری برخوردار می شود. برجستگی ابعاد شخصیتی امام در خود سازی و عزم راسخ برای اصلاح ناهنجاری های اجتماع خویش تا جایی است که شاید بتوان امام را همچون استثنایی تلقی کرد که توانست جمع موفقی را در میان اخلاق و معنویات، عرفان، اجتهاد و رهبری سیاسی برقرار کند؛ امری که بدواً متناقض به نظر می آید و در واقع تجلی این جمله مرحوم مدرّس بود که «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست.»

از سویی دیگر بحث فقاهت و علمیت، ویژگی برجسته ای است که تا آغاز دوران مبارزه به عنوان شاخصه اصلی و عامل برجسته در شناسایی ایشان مطرح بوده است. از سویی دیگر، وجه شخصیتی امام، عمل به آموخته‌ها می باشد. این وجه به گونه ای است که مثلاً امام در مدرسه ی سلماسی که تدریس می کردند، هنگامی که ساعت شش وارد می شدند، طلّاب ساعاتشان را با ورود ایشان تنظیم می کردند. این امر نشانه ای از نظم در رفتار و عمل و نظم فکری ایشان بود. ساده زیستی و عمل به آموزه های اسلامی در تمامی ابعاد خود، از ایشان شخصیتی برجسته ساخته بود. چنین شخصیتی با این خصایص و ویژگی های برجسته کافی بود که از امام رهبری فعال و مقبول در جریان مبارزات بسازد.

با توجه به این توضیحات و بر شمردن ابعاد مختلف شخصیتی رهبری امام خمینی، به طور مختصر مهمترین پیامدی که این قیام در راستای تسریع حرکت انقلابی داشت، چه مواردی بود؟

اولین تأثیر و پیامد این قیام در تداوم جریان انقلابی تثبیت رهبری امام خمینی بود که شاید مهم ترین دستآورد این قیام می باشد. که اگر این شناسایی رهبری توسط موجودیت های انقلابی حاضر صورت نمی گرفت تردیدهای زیادی در به ثمر نشستن انقلاب به وجود می آمد.

قیام پانزده خرداد 1342 اگرچه در کوتاه مدت به ظاهر شکست خورد، اما در دراز مدت سرمایه ای برای نیروهای مختلف مبارزه از جمله نیرو های مذهبی شد، تا با خیالی آسوده در سایه رهبری امام خمینی به حرکت انقلابی خود ادامه دهند.

. انتهای پیام /*