نادر ابراهیمی نامی نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت. او بیش از آنکه یک نویسنده باشد یک ایده پرداز است. بعد از آنکه خود را «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» می خواند و زندگی نامه ی خود را می نویسد؛ نگاه تیز و هنرمندانه ی خود را سوی شخصیت هایی می کند که تأثیرگذارترین آدم ها در رفتار فردی، و اجتماعی زمانه ی خود بوده اند. نگاهی هرقدر گذرا به ابعاد مختلف فعالیت های او – اگر چه در فرصت این متن نمی گنجد - نادر ابراهیمی را به ما نشان می دهد که همواره به راهی که می رفته اعتقاد و اعتماد داشته و گام های خود را مصمم برمی داشته است.

ابراهیمی در آخرین دهه ی آفرینش ادبی خود، نگاه ویژه ای به زندگی نامه نویسی داشته است. او پس از نوشتن دو جلد از زندگی نامه ی خود زندگی «ملاصدرا» را با عنوان «مردی در تبعید ابدی» و زندگی «امام خمینی» را با عنوان «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد» در دو جلد، و همینطور داستان بلند «برجاده های آبی سرخ» را با نگاه به زندگی دلاوری از خطه ی جنوب ایران که مبارزاتی مقابل پرتقالی ها، انگلیسی ها و اسپانیایی ها و هلندی ها انجام داده است، «میرمهنا دوغابی» آغاز کرده بود که به پایان نرسید و در نیمه ی راه متوقف شد.

نکته ی حائز اهمیت در خصوص ادعای نویسنده ی این متن درباره ی مشخص بودن راه نادر ابراهیمی در انتخاب سوژه ها و شخصیت هایی که قصد پرداختن به آن ها را دارد، این است که ابراهیمی بارها خود در مصاحبه هایی که بعد از انتشار هر کتاب از این دست انجام داده است متذکر شده است. او تحقیق درباره ی این شخصیت ها را که هرکدام شخصیت های منحصر به فردی هستند را از سال ها قبل در نظر داشته و آغاز کرده است. همسر او درباره ی کتاب «سه دیدار... » که به جنبه های مختلف شخصیت امام خمینی پرداخته است می گوید : «نادر ابراهیمی از همان سال 1342 امام خمینی را به عنوان مبارزی واقعی و آشتی ناپذیر می دانست و از همان سال ها پیگیر مبارزات ایشان بود.»

همچنین ابراهیمی خود در مقدمه ی کتاب برجاده های آبی سرخ از چگونگی شکل گیری ایده در ذهنش می گوید و به شبی که اسماعیل رایین در باره ی چنین شخصیتی در تاریخ مبارزات این سرزمین سخن می گوید اشاره می کند. وی حتی درباره ی نوشتن از زندگی شیخ اشراق سهروردی نیز می گوید، قصد نوشتن داشته ولی به دلیل به جلو افتادن پروژه های مختلف دیگر از آن فاصله گرفته است.

با تمام این تفاسیر، منتقدینی هستند که نویسندگی نادر ابراهیمی را به دو دوره ی بعد و قبل از نوشتن کتاب «سه دیدار...» تقسیم می کنند، این عده کسانی هستند که بیشتر به محتوای داستان ایراد وارد می کنند، این دسته همان افرادی هستند که می نویسند : «... این کتاب در حالی چاپ شده است که نویسنده ادعا کرده است بقیه آن ... که هنوز نوشته نشده است ارائه خواهد شد.» و نتیجه گیری کرده اند که «علت عجله در چاپِ طرحی ناقص ... برای خواننده نامعلوم است.»(1) این در حالی است که این دسته از منتقدان هیچ مدرکی ارائه نمی دهند که نادر ابراهیمی طرحی برای نوشتن داستان نداشته است. و بیماری نویسنده و ناتمام ماندن داستان دلیلی بر نداشتن طرح کامل داستان نیست. از سوی دیگر نادر ابراهیمی در مقالات آموزشی خود همواره بر این موضوع تأکید دارد که نویسنده ابتدا باید طرح داستان را حتی اگر نه به صورت مکتوب، در ذهن داشته باشد.

این بحث ها درباره ی ابراهیمی به جایی کشیده شد که شبنم رضیئی در گفتگویی با نادر ابراهیمی (2) از او می پرسد چرا ابراهیمی سبک داستان را برای این اثر انتخاب کرده است؟ و ابراهیمی در جواب می گوید : «شوخی می کنید یا جواب سوال تان را می دانید و باز می پرسید؟ من داستان می نویسم نه تاریخ، اعتقادی هم به تاریخ نویسی ندارم. تاریخ خیلی که درست باشد جزو مصالح کار داستان نویسان است نه چیزی بیش تر. خیلی از تاریخ نویسان مرا می خندانند اما داستان اگر درست باشد دنیا را زیر و رو می کند.» . انگار این اتفاق بعد از این داستان نادر ابراهیمی که نیمه تمام مانده افتاده است. چرا که در برابر این منتقدان، منتقدان دیگر قرار گرفتند و نوشتند : «سه دیدار داستانی است حقیقی از زندگی مردی که از فراسوی باور ما می‎آمد و آنان که طالب حقایق انسانی هستند و نه واقعیتهای صرفاً تاریخی که از نظر نویسنده همیشه با خطر تحریف قلم بدستان مزدور مواجه است می‎‎توانند گمشدة خود را در این داستان بیابند. صحنه‎های این داستان مربوط به دوره‎ای پر تلاطم و بحرانی در تاریخ ایران است و قهرمان آن کودکی است که از همان ابتدای داستان مشخص می‎شود تفاوتهایی با همسالان خود دارد. تلاش برای نشان دادن خصوصیات او با موفقیت رو‎ به رو می‎شود و در ماجرای دخالت او که اکنون نُه سال بیشتر ندارد در دعوای یک طرفة پسر یکی از خوانین محلی با کودکی نحیف و خرد سال که به ناحق کتک خورده است به اوج می‎رسد. در این صحنه او پسر خان را مجبور به معذرت خواهی از کودک می‎کند. کشش و پردازش خوب شخصیت را به خوبی می‎توان در این صحنه مشاهده کرد زیرا خواننده را همیشه منتظر و مشتاق صحنة بعد نگاه می‎دارد تا ببیند در لحظه بعد چه پیش می‎آید.» (3) و ابراهیمی خود درباره ی سختی بعضی از بخش های داستان می گوید : «اگر خواندنش مشکل است فکر کنید که نوشتنش چقدر مشکل بوده و هست، قالب مشکل اما قالب زندگی است. هرقدر بخواهی با معنی تر زندگی کنی، زندگی کردن مشکل تر می شود. می دانید که خیلی ها فقط ادای زندگی کردن را در می آورند اما امام زندگی کرد و به زندگی معنا و اعتبار بخشید. آسان است؟ اگر نیست قالب مشکل می خواهد.» (4) وی همچنین در ادامه ی این بحث به فصل هایی که مراد و مرید، با یکدیگر گفتگو می کنند ، که از بخش های مورد توجه منتقدان بوده و هست، اشاره می کند و می گوید : «جواب های پیر رویای من درست ترین جواب ها نیست نرم ترین جواب ها است. جوابهای یک شخصیت داستانی. خیلی ها درک نمی کنند و جیغ می کشند که جواب های دیگری هم وجود دارد. خب بدهید! همه ی جواب های عالم را که یکی از شخصیت های داستانی من نباید بدهد...»(5)

از همین حرف نادر ابراهیمی و از اصرار و تکراری که همواره او بر این مسئله داشته است که داستان می نویسد نه تاریخ می توان دریافت که ساده انگارانی که به هر قیمت سعی در ایرادگیری بر داستان دارند یا داستان را نمی شناسند و یا به درک عمیقی از نگاه هنرمندانه ی ابراهیمی به زندگی امام و تاریخ نداشته اند. او دور از نگاه هایی که تا آن روز، بر امام داشته اند به نگاه های امام توجهی خیره کننده دارد تا آنجا که بحث را از کرامت هایی که برای امام قائل اند فراتر می برد و می کوشد برای جوان امروزی که حتی بعد از فوت امام به دنیا آمده است و مخاطب زندگی امام خمینی به قلم ابراهیمی می شود، شخصیتی دست یافتنی بسازد؛ تا جوانان به سوی زندگی همواره در پی حقیقت سوق پیدا کنند.

او به حقیقتِ مبارزه علیه ظلم توجه می کند و آن را زیبا و پرشور به تصویر می کشد. این رویکرد ابراهیمی را در تمامی آثار او می توان دید. و این بی شک نشأت گرفته از روحیه ی سیاسی اندیشی اوست که خود در مقدمه ی داستان های کوتاه خود پیش از این نوشته است(6) ابراهیمی خود ویژگی عمده ای برای این اثر هرگز قائل نبود و معتقد بود که باید این اثر تا پایان نگاشته شود، او این اثر را اثری بسیار دشوار می دانست و نوشتن آن را راه رفتن روی مو و کمر شکن می دید.(7)

فرزانه منصوری، همسر ابراهیمی با فاصله ای بیش از ده سال از اولین نشر و نایاب شدن این کتاب، و در آستانه ی انتشار چاپ جدید توسط نشر سوره ی مهر معتقد است : «او یک شبه و عطف به شرایط پس از انقلاب و موقعیت امام تصمیم نگرفت که پیشنهاد نوشتن این کتاب را قبول کند. ... از خرداد 42 شخصیت و عملکرد مرد مبارزی به نام روح الله خمینی برایش جذاب بود. از همان سالها بود که راجع به زندگی و مبارزات ایشان تحقیق، و مطالبی را جمع آوری می کرد و در پی نوشتن این کتاب خیلی ها را که روش و منش او را می دانستند متعجب کرد. چرا که فکر می کردند به خاطر کسب موقعیت یا دستمزد بالاتر این کار را پذیرفته است و به اصطلاح نان به نرخ روز می خورد ولی این اثر با همان حق التالیف کتاب های دیگر منتشر شد. در مقاله ای در مورد نادر نوشته اند: او به فرمان دل خود عمل می کرد و هرگز اراده خود را به دیگران وانمی گذاشت. انسانی بود مصمم و صاحب رای که از دل تأیید و انکاردیگران می گذشت و تأثیر نمی پذیرفت.» (8)

1. نادره عزیزنیک، معلق بین زندگینامه و داستان(نقد سه دیدار، جلد اول(

2. شبنم رضیئی، یک دیدار با خالق سه دیداد، گفتگو با نادر ابراهیمی، نشریه ی سروش، شماره ی 954

3. علی آبادی، دیداری از سه دیدار، مجله ی اندیشه ی صادق، شماره ی 1

4. شبنم رضیئی، یک دیدار با خالق سه دیداد، گفتگو با نادر ابراهیمی، نشریه ی سروش، شماره ی 954

5. همان

6. سعید کیائی، مرگ ماه در شب چهاردهم، همشهری داستان، کتاب آذر 1387 ، شماره ی 1

7. شبنم رضیئی، یک دیدار با خالق سه دیداد، گفتگو با نادر ابراهیمی، نشریه ی سروش، شماره ی 954

8. سعید کیائی، کامران بارنجی، خانه ی ما یک سفال هم نداشت، گفتگو با فرزانه منصوری، همشهری جوان، شماره ی 256

. انتهای پیام /*